دنیل آرکین
۱۵ سال پیش، سازندگان «فرزندان انسان» هیچوقت انتظار نداشتند که فیلم تاریک و ناامیدکنندهشان در تابستان ملول از کرونای ۲۰۲۱، تا این حد سر زبانها بیافتد: «در ابتدا بر این باور بودیم که این داستانی هشدارآمیز درباره آیندهای دور است».
۱۵ سال پیش که درام ویرانشهری «فرزندان انسان»[۱] به اکران درآمد، فیلمنامهنویس این فیلم «دیوید آراتا»[۲] آن را هشداری نسبت به آینده میدید. این فیلم ۵ سال پس از حادثه ۱۱ سپتامبر به روی پرده رفت و جامعهای در حال فروپاشی از شوکهای تروریسم، بحرانزده از جنگ، درگیر بیگانههراسی و آلوده به سوءاستفاده از حقوق بشر را ترسیم کرد.
اما در آن زمان مخاطبان عموماً اقبالی به فیلم نشان ندادند. این فیلم در روز کریسمس در آمریکا به اکران در آمد و در گیشه با شکست مواجه شد.
بااینوجود «فرزندان انسان» به کارگردانی «آلفونسو کوآرون»[۳]، طرفداران پروپاقرصی نیز پیدا کرد که آن را یکی از عالِم به غیبترین فیلمهای علمیتخیلی ۲۵ سال اخیر قلمداد میکردند، که برخی از تشویشهای فرهنگی دوران اوباما، ریاستجمهوری ترامپ و پاندمی کنونی ویروس کرونا را پیشبینی کرده بود.
در ابتدا بر این باور بودیم که این داستانی هشدارآمیز درباره آیندهای دور است. اما به نظرم این روزها مخاطب [معاصر] ما با خود میگوید، این داستان نیست، بلکه روایتی حقیقی و در حال وقوع در آمریکا است
دیوید آراتا و دیگر همکاران او در مصاحبه با انبیسی گفتند، هیچوقت انتظار نداشتند که فیلم تاریک و ناامیدکنندهشان در تابستان ملول از کرونا ۲۰۲۱، تا این حد سر زبانها بیافتد. آراتا یکی از پنج فیلمنامهنویسی که در این پروژه همکاری کرده است، میگوید: «در ابتدا بر این باور بودیم که این داستانی هشدارآمیز درباره آیندهای دور است. اما به نظرم این روزها مخاطب [معاصر] ما با خود میگوید، این داستان نیست، بلکه روایتی حقیقی و در حال وقوع در آمریکا است».
داستان فیلم «فرزندان انسان» در لندن ۲۰۲۷ و بعد از نزدیک به دو دهه آشفتگی جغراسیاسی[۴]، رکود اقتصادی، طغیان نابرابری، تنش ضد مهاجرین و زوال بومشناختی، روایت میشود. فضای امنیتی فرسودهای بر بریتانیا حاکم است: دولت پناهندگان را دستگیر کرده، مهاجران را در قفسها زندانی میکند، و مرزها را بسته است.
البته بحران اضطراریتر، فاجعه ناباروری جمعی است که فیلم در مورد علت آن توضیحی نداده و افق روشنی را برایش ترسیم نمیکند. بحرانی که در نتیجۀ آن، نسل بشر در معرض انقراض قرار گرفته است.
«کلایو اوون»[۵] در این فیلم نقش «تئو»، کارمند دولتی خسته و وامانده را بازی میکند که در سالهایی نه چندان دور یک کنشگر تندرو و ترقیخواه بوده است. او فرزند خود را در پاندمی آنفولانزای ۲۰۰۸ از دست داده و سپس از همسر خود (با بازی «جولیان مور»[۶]) جدا شده است. تئو پس از مواجهه با پناهنده سیاهپوستی به نام «کی» (با نقشآفرینی «کلر هوپ آشیتی»[۷]) که به طریقی باردار شده، به نقش پروتاگونیستی بیمیل کشیده میشود.
فیلم در هر مرحله از سفر خود در روح زمانه، جهان را با «شفافیت بیرحمانهای» بازتاب داده است
روند تکاملی یک پیشگویی به سمت واقعیت
کیفیت «فرزندان انسان» در بازتاب واقعیت هر سال تکامل یافته و گستردهتر شده و برای مطابقت با زمان حال تغییر حالت میدهد. فیلم در هر مرحله از سفر خود در روح زمانه، جهان را با «شفافیت بیرحمانهای» (عبارتی که «مارک فرگاس»[۸]، از نویسندگان نسخههای اولیه فیلمنامه در اینباره استفاده میکند) بازتاب داده است.
در دوران «جرج بوش» و «تونی بلر» تصویر کوآرون از انگلستانی درهمشکسته بر اثر تروریسم، حسی آشنا برای مخاطب داشت. فیلم با انفجاری مخوف در کافهای در لندن آغاز میشود. صحنههای داخل کمپهای پناهجویان به تصاویری از بازداشتگاه گوانتانامو و رسوایی زندان ابوغریب شباهت دارد.
آراتا میگوید، در زمان کار روی فیلمنامه، موضوع جنگ با تروریسم را در ذهن داشته اما معتقد است که نقد وضعیت سیاسی روز، نباید بیشازحد واضح و مستقیم باشد: «وقتی میخواهید سیاست را دفن کنید، نباید مردم را از خود برانید.»
در سالهای آخر دورههای «باراک اوباما» و «دیوید کمرون»، «فرزندان انسان» بسیار وحیگونه به نظر میرسید. فاجعه انسانیِ بحران مهاجران به اروپا همزمان با التهابات ضدمهاجرین همچون یک دومینوی سیاسی به تصویب برگزیت و انتخاب «دونالد ترامپ» منجر شد.
به دنبال انتخاب دونالد ترامپ، برای مدتی کوتاه رایج شده بود که مخالفین چپگرا، ظهور این رئیسجمهور بیرون آمده از دل برنامههای تلویزیونی واقعنما را به کمدی تحریکآمیز «احمق سالاری»[۹] اثر «مایک جاج»[۱۰]، تشبیه میکردند؛ فیلم کالتی که چند ماه قبل از فیلم کوآرون اکران شد.
اگرچه نگاه «فرزندان انسان» به فاسد شدن روح انسان بهواسطهٔ نگاه قبیلهگرایانهٔ «ما علیه آنها»، باتوجه به رویکردهای تهاجمی رئیسجمهور سابق [ترامپ] نسبت به مهاجرین، بیشتر با جو و فضای کشور جور بود.
فیلم در درجه نخست، در پی فراگیری بیماری کرونا در سراسر جهان و سپس با دستبهدست شدن تیتر خبرهای کاهش نرخ باروری بین مردم، بیش از پیش طنینانداز شده و تردیدها را در رابطه با تقدیر بشر تشدید کرد. تئو (احتمالاً مثل شما) در مواجهه با دنیایی بهزانو درآمده از یک پاندمی رمزآلود، حس مبهمی در تجسم آینده دارد.
فرگاس در زمان مشارکت در نوشتن فیلمنامه در مورد سؤالاتی که در ذهنش بود تأمل کرد، و آن سؤالات حتی امروز و همزمان با تلاش جهان برای بازیابی خود از خسارات کرونا همچنان باقی هستند: اگر امید و امکان داشتن آینده از بشر گرفته شوند، چه بلایی بر سر روح انسان میآید؟ آیا انسان بدون امید میتواند شرافتمندانه زندگی کند؟
اگر امید و امکان داشتن آینده از بشر گرفته شوند، چه بلایی بر سر روح انسان میآید؟ آیا انسان بدون امید میتواند شرافتمندانه زندگی کند؟
بینش یگانه
«مارک آبراهام» خود را در جرگه طرفداران پروپاقرص فیلمهای علمی تخیلی در نظر نمیگیرد. او در خاطرش دارد که مدهوش فیلم «۲۰۰۱: ادیسه فضایی»[۱۱] اثر «استنلی کوبریک» شده بود، بااینوجود در قامت تهیهکننده، در اوایل دهه ۲۰۰۰ غالباً به سمت ژانرهای دیگر کشیده شد.
اما آبراهام در اواخر دهه ۱۹۹۰ بعد از خواندن رمان «فرزندان انسان» به قلم «پی. دی. جیمز»[۱۲]، ظرفیت لازم برای یک اقتباس سینمایی جسورانه را در این اثر دید. آبراهام در مصاحبهای اشاره داشت که باوجود محتوای ثقیل و پیچیده کتاب، خلق این اثر با فیلمنامه مناسب امکانپذیر به نظر میرسید؛ او فقط به یک کارگردان با «دیدگاهی منحصربهفرد» احتیاج داشت.
آبراهام در تابستان ۲۰۰۱، درام جادهای شوکهکننده «و مادرت نیز همینطور»[۱۳] را در یک سینمای مختص فیلمهای هنری در لسآنجلس تماشا کرد و به این نتیجه رسید که کارگردان این فیلم همان شخصی است که توانایی به تصویر کشیدن رمان جیمز را دارد. اما آلفونسو کوآرون بلافاصله به سراغ کارگردانی پروژه عظیم «هری پاتر و زندانی آزکابان»[۱۴] رفته بود و از نظر آبراهام، در میان موجهای جریان اصلی هالیوود گرفتار شده و دور از دسترس به نظر میرسید. هرچند برخلاف تصور آبراهام، کوآرون به پیشنهاد وسوسهکنندهٔ او پاسخ مثبت داد.
فیلمنامه شباهتی به رمان انگلیسی سرد و بیروح جیمز نداشت که صرفا یک سیاحت اکتشافی در دل فلسفه انتزاعی بود؛ بلکه شبیه کازابلانکا، احساسی و هیجانانگیز بود
دغدغه فرگاس و اوستبی در نسخههای اولیه فیلمنامه، تبدیل رمان جیمز به یک روایت سینمایی پویا بود. این رمان، حکایتی اخلاقی در مورد ایمان و فقدان بود که نیاز داشت طبق الگوی پیرنگهای هالیوودی بازنویسی شود.
آنها نهایتاً با دستیابی به ذات اصلی متن، خط داستانی را در ویرانشهری با فرمول «کازابلانکا»[۱۵] ترسیم کردند. فرگاس میگوید: «ما به این نتیجه رسیدیم که قهرمان داستان فردی با روحیهای انقلابی است که پس از افتوخیزها و سرخوردگیهای فراوان به یک زخمی متحرک بدل شده است. فیلمنامه شباهتی به رمان انگلیسی سرد و بیروح جیمز نداشت که صرفا یک سیاحت اکتشافی در دل فلسفه انتزاعی بود؛ بلکه شبیه کازابلانکا، احساسی و هیجانانگیز بود.»
پس از تلاشهای فرگاس و همکارانش، کوآرون شخصا بازنویسی و اصلاحات دیگری روی فیلمنامه انجام داد. او با تغییر فرم کلی روایت، تمرکز داستان را به میزان قابلتوجهی بر مهاجران هراسناک، پناهجویان جنگزده و دیگر قربانیان ویران شهر انگلستانِ دیگرستیز، قرار داد.
آبراهام معتقد است کوآرون به میزان زیادی از سبک برجسته نئورئالیسم موجود در فیلم «نبرد الجزایر»[۱۶] الهام گرفته است: «مسائل اجتماعی و سیاسی موجود در زیرمتن فیلمنامه، پس از بازنویسی کوآرون بسیار قدرتمند از قبل جلوه کردند». سبک بصری هنرمندانه فیلم به اندازه موضوع آن بخشی از میراث این اثر محسوب میشوند.
مسائل اجتماعی و سیاسی موجود در زیرمتن فیلمنامه، پس از بازنویسی کوآرون بسیار قدرتمند از قبل جلوه کردند
کوآرون و مدیر فیلمبرداری برنده اسکار «امانوئل لوبزکی»[۱۷] با برداشت بلند صحنه کمین در خودروی در حال حرکت، و تدوین یکپارچهٔ درگیری ۸ دقیقهای در منطقه جنگی، توالی داستانی شجاعانهای را خلق کردند. این فیلم با گریزهای بصری به ادبیات و موسیقی، از شعر «تی.اس الیوت»[۱۸] تا آهنگ «خوکها»ی «پینک فلوید»، عجین شده است.
آبراهام پس از گذشت بیش از پانزده سال از تولید فیلم، همچنان در مورد «کیفیت دگرگونکننده، حس مستندگونه، و نحوه درگیری ذهن مخاطب با خط داستانی» شگفتزده است. علاوه بر آن، زمینی ماندن تصویر فیلم از آینده با اجتناب از حیلههای مرسوم فیلمهای علمیتخیلی (ماشینهای پرنده!) او را همچنان تحت تأثیر قرار میدهد. او معتقد است: «آینده کاملاً شبیه به واقعیتی است که امروز در آن زندگی میکنیم؛ البته با کمی تباهی بیشتر».
زمانیکه فیلم در ۲۵ دسامبر ۲۰۰۶ در تعداد محدودی سینما اکران شد، مخاطبان زیادی را به خود جلب نکرد. آبراهام میگوید: «استودیو در مواجهه با این عدم استقبال به مشکل خورده بود، اما با توجه به غیر معمول بودن فیلم آنها را سرزنش نمیکنم.»
باوجوداینکه «فرزندان انسان» مورد تحسین منتقدان قرار گرفت، اما فروش جهانی حدوداً ۷۰ میلیون دلاری فیلم برای گذر از بودجه ۷۶ میلیون دلاری آن کافی نبود. این فیلم برای سه بخش فیلمنامه اقتباسی، فیلمبرداری و تدوین نامزد دریافت جایزه اسکار شد، اما مراسم را با دست خالی ترک کرد.
اما شبیه بسیاری از فیلمهای علمیتخیلی کلاسیک، انتشار «فرزندان انسان» روی دیویدی و اخیراً در سرویسهای استریم موجب شکوفایی فیلم در میان مخاطبان و منتقدان فرهنگی شد و در میان محبوبترین فیلمهای دهه ۲۰۰۰ قرار گرفت. فرگاس معتقد است: «ارزش این فیلم با پیروی از فیلم بلیدرانر[۱۹]، با گذشت زمان بیش از پیش به چشم آمده است. فرزندان انسان محدود و محصور به زمان معینی نیست.»
[۱] Children of Men
[۲] David Arata
[۳] Alfonso Cuarón
[۴] geopolitical
[۵] Clive Owen
[۶] Julianne Moore
[۷] Clare-Hope Ashitey
[۸] Mark Fergus
[۹] Idiocracy – 2006
[۱۰] Mike Judge
[۱۱] ۲۰۰۱: A Space Odyssey – 1968
[۱۲] P.D. James’
[۱۳] Y tu mamá también
[۱۴] Harry Potter and the Prisoner of Azkaban – 2004
[۱۵] Casablanca – 1942
[۱۶] The Battle of Algiers – 1966
[۱۷] Emmanuel Lubezki
[۱۸] T.S. Eliot
[۱۹] ‘Blade Runner
۱۸ مرداد, ۱۴۰۰