شاید مادرپرستی در داستان «زنان کوچک» گنجانده شده تا دستورالعملی اخلاقی برای دختران جوانی باشد که درگیر ارزشهای مسیحی داستان شدهاند. یا شاید یک باجِ بیارزش به زنانی که در جامعه فقط تحت فشارند و کتابهای خانهداری میخرند. شاید هم صرفاً یک شوخی کنایهآمیز باشد. من شخصاً بهعنوان کسیکه دخترش بیشتر به او به چشم تأمین کننده اسمارتیز و دستمال مرطوب نگاه میکند تا موجودی شبیهبه خدا، ترجیح میدهم گزینه آخر را بپذیرم.
ماه سپتامبر گذشته، یکصد و پنجاهمین سالگرد انتشار رمان لوئیسا می الکات برای خوانندگان جوان با نام «زنان کوچک» بود. بسته به نوع نگاه شما به داستان، کتاب ممکن است برایتان یک اثر کلاسیک پیرامون کودکی تا بزرگسالی یک عده باشد یا کسلکنندهترین چیزی که دیدهاید، البته از زمانیکه یک نفر در دهانه حوضچه مواد مذاب یک آتشفشان فعال بستنی قیفی خورد تا کنون!
خودِ نویسنده که برای گذران زندگی نویسندگی میکرد، جدیترین داستانش را یک «سِرِلاک اخلاقی»[۱] توصیف کرده است که البته معلوم است چرا.
چیز دیگری هم در این کتاب وجود دارد که کمتر به آن توجه میشود: یک سرود روحانی پیرامون مادر بودن؛ سرودی که فضا را برای فرهنگ آمریکایی عجیبی مهیا میکند که مادران را بههمان اندازه که میپرستد، پریشان هم میکند.
مدتها پیش از آنکه به قول امروزیها «هاکی مامانها»[۲] پا به عرصه بگذارند، دامنهای خشک و خشن و لبخند فداکارانه «مارمی»[۳] وجود داشت که نمادی پیشتاز از «مادر بودن» در آمریکا بود. شیرزنِ واقعی «زنان کوچک» شخصیت پرشیطنت «جو» یا کاراکتر متین «بث» نیست، بلکه مادرشان است.
یک سرود روحانی پیرامون مادر بودن در کتاب وجود دارد؛ سرودی که فضا را برای فرهنگ آمریکایی عجیبی مهیا میکند: مادران را بههمان اندازه که میپرستد، پریشان هم میکند
وقتی دوباره کتاب را بهعنوان یک مادر سی و چند سالهی خسته خواندم، این چیزی بود که بیشتر از همه نظر من را جلب کرد و از همان فصلهای اول در کتاب وجود داشت. در یکی از صحنهها که در نسخه اقتباسی بیبیسی در کریسمس سال گذشته نیز نمایش داده شد، چهار دختر نوجوان از اینکه تصمیم گرفتهاند پول کریسمسشان را بهجای خودشان خرج خریدن هدیهای برای مادرشان کنند، بسیار هیجانزده هستند.
مارمی نمونهای از فداکاری بیوقفه است؛ سختکوش، صبور، باهوش و خونسرد تا جاییکه گویی قادر به بروز احساساتش نیست. این وضعیت تا نقطه اوج سورئال داستان در روز عروسی دخترش «مگ» وجود دارد؛ قسمتیکه سرشار از عشق و محبت به مارمی است.
کسی چه میداند؟ شاید این مادرپرستی در داستان گنجانده شده تا دستورالعملی اخلاقی برای دختران جوانی باشد که درگیر ارزشهای مسیحی داستان شدهاند. یا شاید یک باجِ بیارزش به زنانی است که در جامعه فقط تحت فشارند و کتابهای خانهداری میخرند. شاید هم صرفاً یک شوخی کنایهآمیز باشد. من شخصاً بهعنوان کسیکه دخترش بیشتر به او به چشم تأمین کننده اسمارتیز و دستمال مرطوب نگاه میکند تا موجودی شبیه به خدا، ترجیح میدهم گزینه آخر را بپذیرم.
«مگ» که فقط با اصول اولیه زندگی پس از مجردی آشنا است، از یک دختر سادهی ناآگاه تبدیل به یک همسر و مادر دو بچهی دوقلو میشود، بدون اینکه در مورد احساسش نسبتبه این وضعیت حتی اندکی غر و لند کند: بیشتر به اینکه چطور سبد میدوزد توجه میشود تا روابط زناشویی و یا تولد بچه. بهمحض اینکه وارد نقش جدیدش بهعنوان یک مادر میشود، لحنِ اخلاقساز داستان تغییر جهت میدهد و به مخاطب یاد میدهد که چطور مانند «مگ» مادر نباشد. مگ را میبینیم که خودش را در بچههایش غرق کرده است.
راوی با لحنی غمانگیز میگوید: «مگ ژولیده و مضطرب بهنظر میرسید. بچههایش دقیقه به دقیقه زمانش را اشغال کرده بودند. دیگر به خانه اهمیتی نمیداد.»
در این بخش از داستان، دوقلوها سه ماه سن دارند. اگر من هم دوقلوهای سه ماهه داشتم ژولیده و مضطرب میشدم. شبیه به میمونی میشدم که انگشتش را در پریز برق فرو کرده. با این حال، با شوهرِ رنج کشیده مگ که «خوابش بهخاطر گریههای نوزادان به هم خورده» و «غذایش کم شده» بیشتر همدردی میشود تا خود مگ. فقط تصور کنید دو قرن پیش زایمان طبیعی چقدر سخت بوده است.
خوشبختانه مارمی وارد ماجرا میشود: «هرکدام از دو زن یک کودک را در بغل گرفته بودند و تکان میدادند و با یکدیگر صحبت میکردند. انگار مادر بودن سبب شده بود بیشتر از هر زمان دیگری به هم نزدیک شوند.» مارمی به مگ توصیه میکند که اجازه دهد شوهرش در انجام کارهای دوقلوها به او کمک کند تا مگ برای خانه، خودش و همسرش هم زمانی داشته باشد.
زنان کوچک تنها بخش کوچک و احساساتی از فرهنگ آمریکاییِ عمومی است که ظاهراً هنوز مادران را شالوده میداند، اما وقتی بیپروا به مادران ظلم میکند، ماهیت طعنهآمیز آن شالوده آشکار میشود
شاید عجیب نباشد، ولی واقعاً اندوهناک است که یک و نیم قرن پس از انتشار این رمان، هنوز دقیقاً همان صحبتهای دردناک در میان مادرها رد و بدل میشود. زنها همیشه خودشان را تکهتکه میکنند، یک تکه اینجا، یک تکه آنجا و هروقت به حقوقی برابر با مردان دست پیدا میکنند، بهگونهای مورد قضاوت قرار میگیرند که در مورد مردان قضاوت نمیشود.
فیلمی که از روی رمان «زنان کوچک» ساخته شده و قرار است امسال بهنمایش درآید که در آن لی تامپسون[۴] نقش مارمی را بازی میکند و وقایعش در حال حاضر اتفاق میافتد، اصلاً احتیاجی به تغییر اساسی در داستان ندارد تا حال و هوای دوران کنونی را به خود بگیرد.
«زنان کوچک» تنها یک بخش کوچک و احساساتی از یک فرهنگ آمریکایی عمومی است که بهنظر میرسد هنوز مادران را شالوده میداند، اما وقتی چنین بیپروا به مادران ظلم میکند، ماهیت طعنهآمیز آن شالوده آشکار میشود. ایالات متحده تنها کشور پیشرفتهایست که مرخصی زایمان اجباری در آن وجود ندارد و یک چهارم از مادران آمریکایی مجبورند تنها دو هفته پس از زایمان به کار بازگردند.
تنها دو هفته! ای کاش میتوانستم بگویم دو هفته پس از زایمان چه حسی داشتم، اما نمیتوانم. ملغمهای از عشق و درد بود؛ نگاه کردن به مویرگهای کوچکی که روی پلک فرزندم بود، ترس اینکه وقتی روی یک توپ یوگا در حالیکه فرزندم را در بغل گرفته بودم بالا و پائین میپریدم تا گریهاش تمام شود، مجروح شوم، گریههایی که از ۷ بعد از ظهر شروع میشد و تا ۵ صبح ادامه داشت. در سرتاسر شب رنگین کمانی از خستگی من میتابید.
گرچه الکات در آثارش نقایص تصویری زیادی از زنان ارائه داده، اما او را به عنوان یک فمینیست میشناسند
حالا مسئله شغل هم قوز بالای قوز. یک نوزاد تازه بهدنیا آمده بدون من بماند؟ [قانونگذاران] گاز خنده تنفس کردهاند؟ واقعاً خوشحالم که در اروپا زندگی میکنم.
شما میتوانید در مورد نقایص تصویری که الکات از زنان ارائه داده است یک رساله دکترا بنویسید. چرا که نه؟ سرگرم کنندهتر از این است که پیرامون مدیریت دوره آموزشی گلف یا نشانهای نظامی قرن بسیتم بنویسیم، اما او را بهعنوان یک فمینیست میشناسند.
او در کتابهایش دختران را بهعنوان کاراکتر اصلی قرار میدهد. در مورد زندگی شخصی آنها و آرزوهایشان در ورای ازدواج مینویسد. الکات در زندگی خود از جنبش حق انتخاب برای زنان دفاع کرد و نخستین زنی بود که برای رأی دادن در ایالت ماساچوست ثبت نام کرد.
از دوران الکات تا کنون آمریکا بهخاطر ناتوانیاش در کنار آمدن با انتخاب یک زن بهعنوان رئیسجمهور، زبانزد بوده است، اما عصبانیت زنانیکه در انتخابات شرکت خواهند کرد، وضعیت را تغییر خواهد داد.
داستانِ بدترین رویکرد نسبتبه مادر بودن در آمریکا در میان کشورهای توسعهیافته، داستان والدینی که بهخاطر هزینههای زودتر از موعد بهدنیا آمدن فرزندشان ورشکسته شدهاند، داستان مادرانی که بین دو راهی انتخاب میان فرزندشان یا امنیت اقتصادیشان قرار گرفتهاند، همه و همه به صفحات کتابهای تخیلی تعلق دارد نه اخبار.
این داستانها باید درست بهاندازه طب زردی که بث را در «زنان کوچک» زمینگیر کرد، آزاردهنده باشند و از آنها دوری کرد. باید عصبانیکننده باشند، نه چیزی که میتوان تحملش کرد.
پینوشت:
[۱] Moral Pap
[۲] Hockey Mom: استریوتایپی از مادران امروزی که فرزندانشان را به تماشای مسابقات هاکی میبرند و روحیه مبارزهطلبی دارند.
[۳] Marmee: یکی از شخصیتهای رمان زنان کوچک.
[۴] Lea Thompson
۱۳ آبان, ۱۳۹۷