هیلاری مارلند
کاترین کاکس
دانستنش دیوانهکننده، بد یا خطرناک است؟ چه درکی از ذهن جنایتکار و ارتکاب جرم داریم؟ مسببش شرارت است و اشتیاقی برای منفعت و انتقام یا پرداختهی ذهنی آشفته؟ اواخر قرن ۱۹ که روانشناسها و پزشکهای زندان با تعداد فزایندهای از زندانیانی دستوپنجه نرم میکردند، که بخش عمدهای از آنها نشانههای «ضعف ذهنی» یا «دیوانگی» از خود بروز میدادند، بر سر دوراهیهایی اینچنینی گیر کرده بودند. در زمانهای که شاهد مهاجرتهایِ گروهی بسیار بود، روانشناسها و مقامات زندانها به دنبال پاسخ این سؤال بودند که چرا بسیاری از زندانیان، ایرلندی هستند.
هیچ اثر داستانی نتوانسته بهخوبی سریال گریس دیگر تا ایناندازه موفق و تکاندهنده این موضوع را به تصویر بکشد. سریالی که شبکه نتفلیکس به تازگی بر اساس رمان مارگارت آتوود ساخته است.
گریس دیگر[۱] داستانی است براساس دو قتل فجیع که در جولای ۱۸۴۳ در روستایی ۱۶ مایل دورتر از تورنتو در کانادای بالا[۲] رخ داده است. جایی که دو خدمتکارِ توماس کینییر[۳] یعنی جیمز مکدرموت[۴] ۲۰ ساله و گریس مارکس[۵] ۱۶ ساله، متهم به قتل کینییر و سرخدمتکار و معشوقهاش نانسی مونتگمری[۶] شدند. کینییر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به سَرِ مونتگومری که حامله بود هم با تبر ضربهای زده و سپس خفهاش کرده بودند. محاکمهی این قتل جنجالی شد و رسانههای کانادایی، آمریکایی و بریتانیایی کاملاً آن را تحت پوشش خبری قرار دادند. گفته میشد سالن دادگاه چنان مملو از تماشاچی بود که میترسیدند کف آن فرو بریزد.
مکدرموت و مارکس را در نیویورک دستگیر و محاکمه کردند؛ جایی که با واگنی پر از اشیاء دزدی به آن فرار کرده بودند. مکدرموت متهم به قتل درجهیک شد و مارکس متهم به مشارکت در قتل. هردو محکوم به اعدام شدند و مکدرموت به دار آویخته شد. هیئت منصفه برای مارکس تقاضای تخفیف مجازات کردند و حکمش به حبس ابد کاهش پیدا کرد. نقش مارکس در این جنایت و میزان تقصیرش آشکار نشد و هنوز نامشخص مانده است و رمان و سریال هیچکدام جوابی در اختیارمان نمیگذارند. در سال ۱۸۷۲، بعد از چند مرحله دادخواست بخشش، مارکس مورد عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شد.
در عصر ویکتوریا «ایرلندی بودن» یک جرم تلقی میشد
مارکس و مکدرموت هر دو ایرلندیهای پروتستان مهاجر بودند. هرچند ممکن است سن مارکس موجب گریختنش از طناب دار شده باشد ــ هنگام محاکمه بهزحمت ۱۶ سال داشت ــ اما احتمالاً ایرلندی بودنش به ضررش تمام شد. مارکسِ آتوود این واقعیت را میبیند که «ایرلندی بودن خودش یک جرم است». با وجود تاکید مدام روزنامههای آن زمان بر زیبایی و جوانی مارکس، تصویر مارکس بسیار روشنتر از مکدرموت شکل گرفته است. درعینحال هنگام محاکمه احساساتی از خود بروز نداد و با لباسهایی که از مونتگومری دزدیده بود به دادگاه آمد که موجب شد این سؤال مطرح شود که مارکس احمق است یا بیاحساس و دچار آشفتگی ذهنی.
مارکس، ۲۹ سال را در ندامتگاه کینگستون[۷] سپری کرد، اما در سال ۱۸۵۲ به تیمارستان ایالتی منتقل شد و ۱۵ ماه آنجا ماند. در سریال، تیمارستان بهگونهای کلیشهای و منفی به نمایش درآمده اما در واقعیت شرایط و وضعیتش باید بهبود پیدا کرده باشد. روانپزشکهای این دوره، مجذوب رابطه میان جرم و آشفتگی ذهنی بودند، بهخصوص در مورد زنان. علاقهی روانپزشکِ داستان «دکتر سیمون جوردن» که سعی دارد توصیفی حقیقی از گونههای جرم ارائه دهد، هستهی اصلی رمان آتوود است.
انحراف دوسویه
در عصر ویکتوریا خطای زنانی را که مرتکب جرم میشدند ــ خصوصاً جرائم خشونتبار ــ بهعنوان انحرافی دوسویه شناخته میشد. هم بهخاطر خود جرم توبیخ و مجازات میشدند و هم بهدلیل انحراف از ایدئولوژی جنس مؤنث و خیانت به ایدهآلهای زنانگی مثل آبرومندی، رفتار غیرمستقیم و نیز پرهیزکارانه بهشدت مورد انتقاد قرار میگرفتند.
در عصر ویکتوریا بجای اعدام بسیاری از زنان مجرم، آنها را به جرم دیوانگی به تیمارستان میفرستادند. روانپزشکیِ آن دوره زنان را نسبت به بیماریها و ضعف ذهنی، آسیبپذیر و مشخصاً زنان ایرلندی را مستعد زندانی شدن یا پذیرش در تیمارستان میدانست
در این دوره بسیاری از زنان اینچنینی، از مجازات مرگ رها شده و به تیمارستان فرستاده میشدند و جرمشان دیوانگی قلمداد میشد. حرفهی نوظهور روانپزشکی، زنان را نسبت به بیماریها و ضعف ذهنی، آسیبپذیر توصیف میکرد و بهطور خاص زنان مهاجر ایرلندی را مستعد زندانی شدن یا پذیرش در تیمارستان میدانست. بسیاری از آنها زندگیهای سختی را پشت سر گذاشته بودند و مهاجرتشان به سبب فقر و نیاز به تشکیل زندگی جدید در دنیایی جدید بود. گریس مارکس تقریباً سه سال پیش از ارتکاب به جرم از ایرلند شمالی به کانادا آمده بود. در رمان، مادر مارکس طی این سفر دریایی رعبآور به کانادا هنگام تولد نوزادش میمیرد و پدرش در بهترین حالت فردی بیتفاوت و در بدترین حالت دائمالخمری بیرحم است.
تعداد زنان زندانی بسیار کمتر از مردان است. با این حال زمانی تصور میشد [زنان] دمدمی مزاج و مستعد اخلالگری هستند؛ نشانههایی رفتاری که مردم در عصر ویکتوریا به مهاجران ایرلندی نسبت میدادند.
زندگی مهاجران اولیه
ایدهی گریس دیگر در ذهن آتوود با خواندن شرحی که سوزانا مؤدی[۸] در سال ۱۸۵۳ از زندگی مهاجران اولیه نوشته بود، ایجاد شد؛ «زندگی در متن، نه در حاشیه»[۹]. دو فصل به ملاقاتِ مؤدی با «قاتل پرآوازه» مارکس، در زندان و تیمارستان اختصاص دارد، کسیکه «شکارهای ترسناک ذهنش منجر به دیوانگیاش شد». به روایت مؤدی: «شعلهی دیوانگی در او میسوخت و با بگوبخندی شیطانی و کریه میدرخشید.»
مارکس یکی از افراد متعددی بود که پیش از قحطی بزرگ از شمال شرقی ایرلند به کانادا مهاجرت کرده بودند. در رمان آتوود شرحی تکاندهنده از شدت سختیهای سفر دریایی و سرعت خارج شدن مارکس از خانواده و خدمتکار شدنش آمده است. باتوجه به کمبود خدمتکار در کانادا در این عصر، مارکس توانست به راحتی از شغلی به شغل دیگر برود.
بسیاری از مهاجران ایرلندی در نهایت کارشان به زندان یا تیمارستان کشید. تقریباً ۳ هزار مهاجر ایرلندی در «آنتاریو»ی عصر ویکتوریا در نهایت به تیمارستان رفتند
بسیاری از مهاجران ایرلندی در نهایت کارشان به زندان یا تیمارستان کشید. درصد بالایی از از بیماریهای روانی و بستری شدن در میان ایرلندیهایی که به این سرزمین جدید مهاجرت کردند دیده شد؛ تقریباً ۳ هزار مهاجر ایرلندی در «آنتاریو»ی عصر ویکتوریا در نهایت به تیمارستان رفتند. آتوود نسبت به تعصبی که احتمالاً مهاجرین ایرلندی در کانادا با آن مواجه شدند آگاه است، درحالیکه شرح مؤدی از ایرلندیهای دربند زندان یا تیمارستان در نگاه کلی به شدت منفی است.
محققان و متخصصان «عصر ویکتوریا» مهاجرت را آشفتهکننده توصیف میکردند و نتیجهاش را فشار روحی و فروپاشی ذهنی میدانستند. در نتیجه این انتظار که شاید مارکس دچار بیماری روانی بود، یا به ادعای بعضی افراد واقعاً بیماریِ روانی داشت، ممکن است بهطوری سادهانگارانه بهواسطهی ذهنیتی بوده باشد که اعتقاد داشت ایرلندی بودن مساوی با دیوانگی و جنایت است. باتوجه به تجربیات مارکس، وی از بسیاری جهات گزینهای مناسب برای فروپاشی ذهنی بود.
سؤال اصلی ــ در مورد پروندهی واقعی مارکس و شخصیت نمایشیاش ــ بیپاسخ میماند. اینکه آیا مارکس به اندازهای مکار بود که قتلی انجام دهد و خود را از اتهامش مبری کند و گناه را به گردن همدستش بیندازد؛ قربانی آسیبپذیر مکدرموت قدرتطلب بود یا زنی دیوانه؟
پینوشت:
[۱] Alias Grace: چهرهی پنهان (گریس دیگر)؛ این کتاب سال ۱۳۸۱ با ترجمه جلال بایران توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
[۲] Upper Canada: استان کانادای بالا، بخشی از کانادای بریتانیایی بود که در سال ۱۷۹۱ پایهگذاری شدو در سال ۱۸۴۱با استان کانادای پایینی یکی شد و استان کانادا را تشکیل داد.
[۳] Thomas Kinnear
[۴] James McDermott
[۵] Grace Marks
[۶] Nancy Montgomery
[۷] Kingston
[۸] Susanna Moodie
[۹] Life in the Clearings Versus the Bush
۳ آذر, ۱۳۹۷