آلیسا ویلکینسون
فیلمهای سیاهوسفید – که هیچوقت کنار گذاشته نشدند – در سال۲۰۲۱ حضور پررنگی روی پرده داشتند. خِرد انسان میگوید که مخاطبان از فیلمهای سیاهوسفید خسته شدهاند، اما فیلمهای۲۰۲۱ نشان میدهند که شاید بالاخره چشم فرهنگ عمومی به روی واقعیت فیلمهای سیاهوسفید باز شده باشد: یک انتخاب هنری، ابزاری دیگر در جعبهابزار فیلمسازان.
کمی قبل از آنکه «انگل»[۱]، ساختهٔ هیجانانگیز «بونگ جون-هو»[۲] با موضوع نابرابری اجتماعی در سال۲۰۲۰، برنده جایزهٔ اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم بینالمللی شود، این کارگردان نسخهٔ سیاهوسفیدی از این فیلم تاریخساز را منتشر کرد. او دلیل این کارش را در جشنوارهٔ بینالمللی فیلم روتردام، که این نسخه در آن به نمایش درآمد، توضیح داد و با شوخطبعی کنایهآمیز همیشگیاش گفت: «فکر میکنم ممکن است این نشانهٔ غرور و نخوت من باشد، اما وقتی به فیلمهای کلاسیک فکر میکنم، میبینم همه سیاهوسفید هستند. برای همین فکر کردم اگر فیلمهایم را سیاهوسفید بسازم، به اثری کلاسیک تبدیل میشوند.»
شاید این نظریه توضیح بدهد که چرا اگر مسافر زمانی از سال۱۹۲۱ در یک سالن سینما ظاهر شود، هرچند با چندین تجربهٔ گیجکنندهٔ جدید روبهرو میشود (از جمله صندلیهای راحتی و صدای فراگیر)، اما ممکن است از خود بپرسد چرا فیلمهای رنگی هرگز ساخته نشدهاند. بسیاری از این فیلمها شبیه «همشهری کین»، «روانی»، «کازابلانکا» یا «هفت سامورایی» هستند – کلاسیکهای بیچونوچرایی که پس از چندین دهه، هنوز پای تماشایشان مینشینیم. کدام فیلمسازی است که نخواهد عضو این مجمع خدایان باشد؟
فیلمهای سیاهوسفید – که هیچوقت کنار گذاشته نشدند – در سال۲۰۲۱ حضور پررنگی روی پرده داشتند. خِرد انسان میگوید که مخاطبان از فیلمهای سیاهوسفید خسته شدهاند، اما فیلمهای۲۰۲۱ نشان میدهند که شاید بالاخره چشم فرهنگ عمومی به روی واقعیت فیلمهای سیاهوسفید باز شده باشد: یک انتخاب هنری، ابزاری دیگر در جعبهابزار فیلمسازان.
اگر مسافر زمانی از سال۱۹۲۱ در یک سالن سینما ظاهر شود، هرچند با چندین تجربهٔ گیجکنندهٔ جدید روبهرو میشود، اما ممکن است از خود بپرسد چرا فیلمهای رنگی هرگز ساخته نشدهاند
درام «بلفاست»[۳] ساختهٔ «کنت برانا»[۴]، داستان دوران کودکی او در دوران درگیریهای ایرلند شمالی است که به جز چند سکانس با رنگهای روشن از یک اجرای تئاتر و تصاویری از بلفاست امروزی در ابتدای فیلم، تقریباً تماماً سیاهوسفید ساخته شده است. یا فیلم یالا یالا[۵]، درام خانوادگی «مایک میلز»[۶] با بازی «واکین فینیکس»[۷]، که برای درک آیندهٔ یک خانواده، نگاهی به گذشتهٔ سیاهوسفید آن میاندازد.
«وس اندرسون»[۸] از تصویربرداری سیاهوسفید برای بخشهای زیادی از فیلم «گزارش فرانسوی»[۹] استفاده کرده تا به کارگردانان و جنبشهای فیلمسازی که عمدتاً فیلمهای سیاهوسفید میساختند (مانند موج نو فرانسه)، ادای احترام کرده باشد؛ فیلم «آرون سورکین»[۱۰] به نام «ریکاردو بودن»[۱۱] دربارهٔ «لوسی» و «ریکی ریکاردو»، برای اهدافی مشابه گزارش فرانسوی، گاهی از تصاویر سیاهوسفید استفاده میکند. درام کاملاً سیاهوسفید «تظاهر نژادی»[۱۲] محصول نتفلیکس، از زبان تصویری خود برای بیان داستانی دربارهٔ نژاد و ادراک استفاده میکند. و «جوئل کوئن»[۱۳] برای افزودن وحشت و دلهره به فیلم «تراژدی مکبث»[۱۴] از زبان تصویری فیلمسازانی استفاده کرده که عمدتاً در حوزهٔ فیلمهای سیاهوسفید کار میکردند، خصوصاً اکسپرسیونیسم آلمان در دهههای ۱۹۱۰و۱۹۲۰ (مسافر زمان کذایی ما میداند منظورم چیست!).
مستندهایی مانند «ولولت آندرگراوند»[۱۵] و «برادران اسپارکس»[۱۶] برای روایت داستانهای خود روی تصاویر سیاهوسفید تکیه کردهاند. «مالکوم و ماری»[۱۷] با بازی «جان دیوید واشینگتن»[۱۸] و «زندیا»[۱۹] کلاً سیاهوسفید تصویربرداری شده تا حالوهوایی شفاف و همزمان پیچیده ایجاد کند. فیلمهایی مانند «گوندا»[۲۰] که مستند تقریباً صامتی دربارهی یک خوک است، یا «فایا دای»[۲۱] مستند خلسهمانندی دربارهٔ آیینهای گیاه خات، از نگاه مخاطب با تصاویری سیاهوسفید به جهان طبیعت مینگرد. «سیاره»[۲۲] کمدی صریحی دربارهٔ زنی جوان و مادرش که برای زنده ماندن در اسپانیای بحرانزده به لطایفالحیل متوسل میشوند، یک کمدی بسیار پوچ، عجیب و سیاهوسفید است.
البته بازگشت به فیلمهای سیاهوسفید، مختص سالهای اخیر نیست. بسیاری از فیلمسازان دوران رنگی فیلمهای سیاهوسفید ساختهاند، از «مارتین اسکورسیزی» با فیلم «گاو خشمگین»[۲۳] (۱۹۸۰) گرفته تا «استیون اسپیلبرگ» با فیلم «فهرست شیندلر»[۲۴] (۱۹۹۳) و برادران کوئن با فیلم «مردی که آنجا نبود»[۲۵] (۲۰۰۱). در همین دههٔ گذشته، فیلمهای سیاهوسفید از جمله موفقترین فیلمها از نظر منتقدان هم بودهاند. «آرتیست»[۲۶] در سال۲۰۱۲ نامزد دریافت ۱۰ جایزه اسکار و برندهٔ ۵ اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم شد. فیلمهای سیاهوسفید موفق دیگری هم بودهاند، مانند «فرانسیس ها»[۲۷]، «آیدا»[۲۸] و «نبراسکا»[۲۹] همگی محصول۲۰۱۳، «آغوش ابلیس»[۳۰] (۲۰۱۵)؛ «جنگ سرد»[۳۱] و «روما»[۳۲] محصول۲۰۱۸؛ «فانوس دریایی»[۳۳] (۲۰۱۹)؛ و «منک»[۳۴] و «زمان»[۳۵] که در سال۲۰۲۰ تولید شدند.
در سالهای اخیر، کارگردانهای پرفروش هم سوار قطار فیلمهای سیاهوسفید شدهاند تا مخاطبان خود را ترغیب کنند با نگاه تازهای به تماشای فیلمهایشان بنشینند
در سالهای اخیر، کارگردانهای پرفروش هم سوار قطار فیلمهای سیاهوسفید شدهاند تا مخاطبان خود را ترغیب کنند با نگاه تازهای به تماشای فیلمهایشان بنشینند. در سال۲۰۱۷، «جرج میلر»[۳۶] فیلم «مکس دیوانه: جادهٔ خشم»[۳۷] را در دو نسخهٔ سیاهوسفید و رنگی ساخت؛ «جیمز منگلد»[۳۸] هم همین کار را با فیلم «لوگان نوآر»[۳۹] کرد. «زک اسنایدر»[۴۰] پس از نسخهٔ به شدت طولانی (و رنگی) «لیگ عدالت»، نسخهی سیاهوسفید آن را با عنوان «لیگ عدالت: عدالت خاکستری است»[۴۱] منتشر کرد.
و البته نسخهی سیاهوسفید انگل هم ساخته شده است.
برخلاف استفادهٔ فراوان از فیلمهای سیاهوسفید، مخاطبان هنوز فکر میکنند تاریخ سینما به دو دوران قبل از رنگی و پس از رنگی تقسیم میشود. انگار که کسی در هالیوود به سبک جادوگر شهر اُز، بشکن زده و بعد رنگ همه جای دنیا را گرفته است.
«جادوگر شهر اٌز» محصول۱۹۳۹، قطعاً یکی از پیشروهای استفاده از تکنیکالر و سیاهوسفید برای روایت داستان خود بود. زادگاه «دوروتی»، کانزاس، سیاهوسفید و با زمینهٔ سپیداجی نشان داده میشود؛ وقتی دوروتی به اُز میرسد، رنگ به تصاویر هجوم میآورد. منطقی است!
وقتی دوروتی به اُز میرسد، رنگ به تصاویر سپیداجی فیلم هجوم میآورد.
در حقیقت، فیلمهای رنگی تقریباً از همان ابتدا قابل تولید بودند. همچون همهٔ جنبههای دیگر فیلم مانند صداگذاری و فیلمبرداری، تغییر، همگام با پیشرفتهای فنی جلو میرفت. در ابتدا، حدود اوایل قرن بیستم، فیلمهای رنگی گرانقیمت بودند چون برای استفاده از رنگ در فیلم باید همهٔ فریمها به صورت دستی رنگآمیزی یا شابلونکاری میشد.
اما این به معنای کنار گذاشته شدن فیلمهای رنگی نبود. در واقع، از سال۱۸۹۵ تا زمان ظهور صدا، اکثر مردم فیلمهای رنگی میدیدند نه فیلمهای سیاهوسفید. اما نگهداران فیلمها رنگ آنها را حفظ نمیکردند، رنگ فیلمها خیلی زود محو میشود. به همین دلیل تعدادی از فیلمهای کلاسیک – مثل فیلم «سفر به ماه» ساختهٔ «ژرژ ملییس»[۴۲] در سال۱۹۰۲ یا فیلم ترسناک و تأثیرگذار «مطب دکتر کالیگاری»[۴۳] محصول۱۹۲۰– را سیاهوسفید میدانیم در حالیکه در حقیقت اکثر مخاطبان اولیهٔ آنها، نسخههای رنگی را دیده بودند.
طبیعتاً، شرکتهای آمریکایی و اروپایی به شدت تلاش کردند تا راهی برای ساده کردن ساخت فیلمهای رنگی پیدا کنند. فیلم رنگی در سال۱۸۹۹ به وجود آمد و سیستمهای پخش فیلم رنگی (مانند کینماکالر در سال۱۹۰۸) اختراع شدند. تکنیکالر نسخهٔ بسیار موفقی بود که با استفاده از سه نوار فیلم مجزا به رنگهای آبی، قرمز و سبز و سپس ترکیب آنها با هم، تصاویر رنگی میساخت. اولین فیلمی که از روش تکنیکالر استفاده کرد «دو سوی یک خلیج»[۴۴] محصول۱۹۱۷ بود و فقط یازده سال بعد، اولین فیلم بلند کاملاً رنگی به نام «وایکینگ»[۴۵] ساخته شد.
برخلاف استفادهٔ فراوان از فیلمهای سیاهوسفید، مخاطبان هنوز فکر میکنند تاریخ سینما به دو دوران قبل از رنگی و پس از رنگی تقسیم میشود. انگار که کسی در هالیوود به سبک جادوگر شهر اُز، بشکن زده و بعد رنگ همه جای دنیا را گرفته است
ظهور فیلمهای ناطق در سال۱۹۲۷ مشکلی سر راه رنگی کردن فیلمها بود؛ صدا به تنهایی روی نوار فیلم جدایی ضبط میشد و در نتیجه روند رنگی کردن فیلم ممکن بود برای صداگذاری دردسرساز شود. اما در سال۱۹۳۲، تکنیکالر راهی برای ترکیب صدا و رنگ پیدا کرد و با آغاز دوران جدید رنگی، فیلمهایی مانند جادوگر شهر اُز ساخته شدند.
در چند دههی بعد، دو نوع فیلم در هالیوود وجود داشت. در حقیقت، از سال ۱۹۳۹تا۱۹۶۷، آکادمی اسکار دو جایزه برای فیلمبرداری داشت: یکی برای فیلمهای رنگی و یکی برای فیلمهای سیاهوسفید. اما در آن چند دهه، تعداد فیلمهای سیاهوسفید به سرعت رو به کاهش گذاشت. رنگ، فیلمها را تماشاییتر کرد – برای همین است که در دهههای ۱۹۳۰تا۱۹۵۰ چندین موزیکال و فیلم حماسی با رنگهای روشن و درخشان ساخته شدند. سیاهوسفید که همچنان ارزانتر بود، اغلب برای فیلمهای جدیتر یا فیلمهایی که به ظاهر تماشایی نیاز نداشتند به کار میرفت. در اواسط دههٔ۱۹۵۰، تقریباً نیمی از فیلمهای هالیوود سیاهوسفید بودند.
و در سال۱۹۵۲، شرکت کداک روشی اختراع کرد که تولید فیلمهای رنگی را ارزانتر میکرد و کمکم روش تکنیکالر از صنعت فیلمسازی کنار گذاشته شد. فیلمهای رنگی ارزانتر، به معنای افول فیلمهای سیاهوسفید بود و در دههٔ۱۹۶۰ به ندرت فیلم سیاهوسفید ساخته میشد. آخرین فیلم کاملاً سیاهوسفیدی که پیش از «آرتیست» در سال۲۰۱۱ برندهٔ اسکار بهترین فیلم شد، «آپارتمان»[۴۶] ساختهٔ «بیلی وایلدر»[۴۷] در سال۱۹۶۱ بود.[۴۸]
حالا به دوران اخیر میرسیم. شکی نیست که تعداد فیلمهای سیاهوسفید، خصوصاً در سال۲۰۲۱، افزایش چشمگیری داشت. حداقل اسکار واکنش مشتاقانهای نشان داده و دو تا از سه جایزهٔ اخیر بهترین فیلمبرداری خود را به فیلمهای سیاهوسفید داده است – «روما» در سال۲۰۱۹ و «منک» در سال۲۰۲۱.
اما ساخت فیلمهای سیاهوسفید در گذشته کار سادهای نبوده است. برای مثال، وقتی «الکساندر پین»[۴۹] اصرار داشت که فیلم «نبراسکا» را سیاهوسفید بسازد، استودیوی فیلمسازی با این استدلال که فیلمهای سیاهوسفید به اندازهٔ فیلمهای رنگی فروش نمیکنند، بودجهٔ فیلمش را کاهش داد.
ما هنوز هم تصاویر سیاهوسفید را به گذشته ربط میدهیم و برای همین است که رنگی کردن فیلمهای قدیمی برای «حال» جلوه دادن آنها، هم محبوب است و هم جنجالی
اما امروز، تفاوت در هزینهٔ ساخت فیلمهای رنگی و فیلمهای سیاهوسفید چندان قابل توجه نیست. برخلاف فیلمهای اواسط قرن پیش که سیاهوسفید ساخته می شدند، اکثر نسخههای امروزی مانند «روما» ابتدا رنگی ضبط شده و بعد در مرحلهی پساتولید سیاهوسفید میشوند. این کار به اندازهی سیاهوسفید کردن عکسهایتان در اینستاگرام راحت نیست؛ فیلمسازان با دقت درجههای رنگ را تنظیم میکنند تا طیف وسیعی از رنگ خاکستری را بین رنگهای سیاه و سفید به وجود بیاورند و تصویر را به شکلی تنظیم کنند که ظاهر زیبایی داشته باشد.
اما کارگردانان برای سیاهوسفید کردن فیلمهایشان دلایل مختلفی دارند و برخلاف بسیاری از فیلمهای سیاهوسفید گذشته، هزینه جزء دلایلشان نیست. (تغییر از فیلم به دیجیتال برای بسیاری از کارگردانان، تفاوت هزینهٔ تولید رنگی و سیاهوسفید را بهطور کامل از بین برده است.) این روزها همیشه پای یک انتخاب هنری در میان است.
بعضی از کارگردانان به دنبال زنده کردن گذشته هستند. ما هنوز هم تصاویر سیاهوسفید را به گذشته ربط میدهیم و برای همین است که رنگی کردن فیلمهای قدیمی برای «حال» جلوه دادن آنها، هم محبوب است و هم جنجالی. «پیتر جکسون»[۵۰] برای فیلم مستند مشهورش در سال۲۰۱۸ به نام «آنها نباید پیر شوند»[۵۱]، تصاویر قدیمی سربازان جنگ جهانی اول را رنگی و بازسازی نمود و با این کار تاریخ را برای بسیاری از مخاطبان امروزی زنده کرد و البته سوءتفاهمهایی هم بهوجود آورد. سایرین، مانند اندرسون در فیلم «گزارش فرانسوی» یا «دیوید فینچر» در فیلم «منک»، نهتنها سعی داشتند گذشته را زنده کنند، بلکه به دنبال احیای دوران خاصی از تاریخ سینما بودند. این ادای احترامی هنری به دورانی است که انگیزههایی متفاوت برای سیاهوسفید ساختن فیلمها وجود داشت.
اما دلایل دیگری هم برای سیاهوسفید ساختن فیلمها وجود دارد. برای نمونه، این کار به ما یادآوری میکند که داریم فیلمی را تماشا میکنیم که با «زندگی واقعی» تفاوت دارد. اکثر قریب به اتفاق مردم، جهان را رنگی میبینند. وقتی فیلم سیاهوسفید میشود، لایهای نامرئی بین ما و تصویر جدایی میاندازد و به شکل جدیدی به تصویر نگاه میکنیم. چشم ما به شکلی متفاوت از فیلمهای رنگی، متوجه خطوط، اشکال، نور و حتی حالت چهره میشود. تصویر غرابت خاصی پیدا میکند و باعث میشود بنشینیم و به آن توجه کنیم. همانطور که فیلمبردار «تراژدی مکبث»، «برونو دلبونل»[۵۲]، به نیویورکتایمز میگوید: «هدف این است که کیفیت تئاتری به فیلم بدهد و زودگذر بودن را از آن بگیرد.»
برای همین است که برخی فیلمسازان برای تأکید بر فضای اخلاقی فیلم خود از تصویربرداری سیاهوسفید استفاده میکنند. (اسنایدر حتی برای نسخهٔ سیاهوسفید «لیگ عدالت»، زیرنویس «عدالت خاکستری است» را هم به عنوان اضافه کرد تا مبادا متوجهٔ آن نشوید.) استفادهٔ کوئن از سیاهوسفید در فیلم «مکبث» نیز دلیل مشابهی دارد و این حس را منتقل میکند که شیطان در گوشهکنارهای سیاه و خاکستریهای تیره کمین کرده است. سیاهوسفید «گوندا» نیز باعث میشود موضوع فیلم – حیوانات اهلی معمولی – را به چشم آثار هنری بنگریم و اشارهٔ ظریفی نیز به زوایای اخلاقی رفتار ما با حیوانات دارد.
«تظاهر نژادی» دربارهٔ دو زن سیاه با پوست روشن است که در آمریکای دهه۱۹۲۰ تظاهر به سفیدپوست بودن میکنند.
در مورد «تظاهر نژادی»، سیاهوسفید بودن فیلم باعث میشود روایت داستان با طرح آن جور شود. فیلم «ربکا هال»[۵۳] دربارهی دو زن سیاه با پوست روشن (با بازی «تسا تامپسون»[۵۴] و «روث نگا»[۵۵]) در هارلم دههٔ۱۹۲۰ است. در صحنهٔ اول، هر دوی آنها با تظاهر به سفیدپوست بودن، وارد رستوران هتلی که مخصوص سفیدپوستان است، میشوند. آنها را در صحنهٔ بسیار روشنی به رنگ سیاهوسفید میبینیم که با یکدیگر ملاقات میکنند، رنگ چهرهٔ آنها در این صحنه برای مخاطب مشخص نیست. فیلمبردار «ادوارد گراو»[۵۶] میگوید این عمدی بوده: «ما نمیخواستیم در ابتدا به روشنی به مخاطب نشان دهیم شخصیتهایمان سفید یا سیاه یا دورگه هستند. همهچیز آنقدر درخشان و نورانی است که چیزی مشخص نمیشود.» در تمام طول فیلم، تغییر در نورپردازی باعث میشود رنگ پوست بازیگران متفاوت دیده شود، و این تأکیدی بر ماهیت پیچیده و تصنعی تعیین نژاد براساس رنگ پوست است.
و گاهی، سیاهوسفید فقط به منظور نشان دادن یک دنیای خشک و خشن است که گاهی با ظهور غیرمنتظرهٔ رنگ ما را غافلگیر کرده و بخشی از داستان را به صورت تصویری بیان میکند. برای مثال در «بلفاست»، تصاویر رنگی روی صفحهٔ سینما و تماشای بازیگران در صحنهٔ تئاترهای زنده به ما این حس را میدهد که سرگرمی، پنجرهای به روی دنیایی فانتزی و آشوبزده باز کرده است.
با توجه به همهٔ این طرز تفکرها دربارهٔ استفاده از تصاویر سیاهوسفید، آیا مخاطب آینده همچنان فیلمهای سیاهوسفید را «قدیمی» و «کسلکننده» خواهد دانست؟
و در انتها برخی فیلمسازان از شکل و شمایل فیلمهای سیاهوسفید خوششان میآید. چرا که میتواند تصویر باشکوه و گیرایی ایجاد کند و در عینحال هم تازه بهنظر برسد و هم ریشه در گذشته داشته باشد، گویی خارج از قالب زمان قرار گرفته؛ در فیلم «یالا یالا» ساختهٔ مایک میلز چنین است. تصویربردار «بلفاست»، «هریس زامبارلوکوس»[۵۷]، به نیویورکتایمز گفت سیاهوسفید «کیفیتی ماورایی دارد و میتواند هم به زمان حال و هم به زمان گذشته تعلق داشته باشد. واقعگرایانه است، اما نوعی حس جادویی هم در آن نهفته است.»
با توجه به همهٔ این طرز تفکرها دربارهٔ استفاده از تصاویر سیاهوسفید، آیا مخاطب آینده همچنان فیلمهای سیاهوسفید را «قدیمی» و «کسلکننده» خواهد دانست؟ شک دارم. اگر فیلمها همچنان به این مسیر ادامه دهند، تصویربرداری سیاهوسفید دوباره به یک انتخاب محتمل تبدیل میشود و ابزاری جدید به جعبهابزار فیلمسازان اضافه میکند تا بتوانند تجربهٔ دلخواه خود را برای مخاطبان رقم بزنند. اگر فیلمهای سیاهوسفید بین مخاطبان محبوب شوند، فیلمسازانی مانند الکساندر پین راحتتر میتوانند استودیوها را به ساخت این نوع فیلمها ترغیب کنند؛ و سیاهوسفید بودن دیگر مانعی بر سر راه فروش گیشه محسوب نخواهد شد.
علاوهبراین، ما در دوران بیسابقهای زتدگی میکنیم، اکثر آمریکاییها خودشان فیلمساز و تصویربردار شدهاند و میتوانند با استفاده از یک فیلتر، عکسهایشان را خاکستری یا سپیداجی کرده یا رنگ آن را بیشتر کنند. عادت کردن به تصاویری با رنگهای تنظیمشده مانند ویدیوها و عکسهای سیاهوسفید، باعث کمرنگ شدن ارتباط آنها با گذشته میشود. به جای اینکه درگیر زمان و گذشته باشیم، یاد میگیریم که به آنها فقط به چشم کارهای هنری نگاه کنیم.
با تعداد زیاد فیلمهای سیاهوسفید – و انتشار فیلمهای جدید با بازیگران زنده در کنار فیلمهای کلاسیک – باور به دوران قبل از رنگ و بعد از رنگ ممکن است از بین برود. فروپاشی این باور در واقع میتواند بر دیدگاه ما دربارهٔ فیلمهای سیاهوسفید تأثیری مثبت بگذارد.
خواهیم دید. اما صنعت فیلمسازی همیشه پابهپای پیشرفتهای جدید فناوری تغییر کرده و ظهور گوشیهای هوشمند با دوربینهای باکیفیت، فیلترهای تغییر رنگ و سرویسهای پخش زنده، ممکن است بتواند ریشهٔ این باور همیشگی که فیلمهای سیاهوسفید «قدیمی» یا حتی «کسلکننده» هستند را بخشکاند. زندگی در دورانی که طیف وسیعی از گزینههای تصویری را پیش پای ما میگذارد، خوششانسی بزرگی است و فراوانی فیلمهای سیاهوسفید در سالی که گذشت، نشان میدهد در آینده با ابتکارها و خلاقیتهای زیادی روبهرو خواهیم شد.
[۱] Parasite
[۲] Bong Joon-ho
[۳] Belfast
[۴] Kenneth Branagh
[۵] C’mon C’mon
[۶] Mike Mills
[۷] Joaquin Phoenix
[۸] Wes Anderson
[۹] French Dispatch
[۱۰] Aaron Sorkin
[۱۱] Being the Ricardos
[۱۲] Passing
[۱۳] Joel Coen
[۱۴] The Tragedy of Macbeth
[۱۵] The Velvet Underground
[۱۶] The Sparks Brothers
[۱۷] Malcolm & Marie
[۱۸] John David Washington
[۱۹] Zendaya
[۲۰] Gunda
[۲۱] Faya Dayi
[۲۲] El Planeta
[۲۳] Raging Bull
[۲۴] Schindler’s List
[۲۵] The Man Who Wasn’t There
[۲۶] The Artist
[۲۷] Frances Ha
[۲۸] Ida
[۲۹] Nebraska
[۳۰] Embrace of the Serpent
[۳۱] Cold War
[۳۲] Roma
[۳۳] The Lighthouse
[۳۴] Mank
[۳۵] Time
[۳۶] George Miller
[۳۷] Mad Max: Fury Road
[۳۸] James Mangold
[۳۹] Logan Noir
[۴۰] Zack Snyder
[۴۱] Zack Snyder’s Justice League: Justice Is Gray
[۴۲] Georges Méliès
[۴۳] The Cabinet of Dr. Caligari
[۴۴] The Gulf Between
[۴۵] The Viking
[۴۶] The Apartment
[۴۷] Billy Wilder
[۴۸] «فهرست شیندلر» که در سال۱۹۹۴ اسکار بهترین فیلم را برد، یک بخش کوچک رنگی به شکل دختربچهای با لباس قرمز داشت.
[۴۹] Alexander Payne
[۵۰] Peter Jackson
[۵۱] They Shall Not Grow Old
[۵۲] Bruno Delbonnel
[۵۳] Rebecca Hall
[۵۴] Tessa Thompson
[۵۵] Ruth Negga
[۵۶] Eduard Grau
[۵۷] Haris Zambarloukos
۸ اسفند, ۱۴۰۰