استیو رُز
وقتی به تاریخ سینمای بریتانیا و خشونت موجود در استعمارگری این کشور نگاه میکنیم با حجم ناخوشایندی از تحریف واقعیت در روایتها مواجه میشویم. مناطق گستردهای از آسیا، آفریقا، استرالیا و آمریکا، میزان مشابهی از وحشیگری بریتانیایی را تجربه کردهاند؛ اما شما هیچگاه بازتاب این حقایق را در فیلمهایمان نمیبینید.
تماشای «بلبل»[۱] (۲۰۱۸)، ساخته «جنیفر کنت»، دشوار است. هرچند این فیلم تلاشی نادر برای به تصویر کشیدن واقعیت وحشیانهٔ امپراتوری بریتانا است؛ اما صنعت سرگرمی برای بیان حقایق به بیش از اینها نیاز دارد. روایت، در تاسمانی بیقانون اوایل قرن نوزدهم میگذرد و افتتاحیه سی دقیقهای فیلم به طور خاص، فهرستی از انواع خشونتها ارائه میکند: تجاوز، قتل، ضرب و شتم، قتلعام بیدلیل و حتی خشونت زیستمحیطی. قربانیان عمدتا زنان و مردمان بومی هستند و عاملان جنایت، سربازان امپراتوری بریتانیا.
بلبل، سلطهجویی و استعمار بریتانیا بر استرالیا را به ما یادآوری میکند که شامل قتلعام دهها هزار بومی استرالیایی بود؛ با حداقل ۲۷۰ مورد قتلعام مستند و موارد متعددی داستانهای ناگفته از ظلم و خشونت. خشونت به تصویر کشیده شده هنگام نمایش فیلم در سیدنی، منجر به دلزدگی مخاطبان بسیاری شد که سالن را ترک کردند، اما کنت مدعی بود که فیلمش از نظر تاریخی دقیق است: «نمیتوانستم به سراغ این بخش از تاریخمان رفته و واقعیت را تعدیل کنم. همانند بسیاری از کشورهایی که مورد استعمار قرار گرفتند، مردمان بومی استرالیا نیز در معرض رفتار دهشتناک استعمارگران بودند. سازوکار قدرت، بیرحم بود و میخواستم فیلم این مسئله را بازتاب دهد.»
وقتی به تاریخ سینمای بریتانیا و خشونت موجود در استعمارگری این کشور نگاه میکنیم با حجم ناخوشایندی از تحریف واقعیت در روایتها مواجه میشویم
وقتی به تاریخ سینمای بریتانیا و خشونت موجود در استعمارگری این کشور نگاه میکنیم با حجم ناخوشایندی از تحریف واقعیت در روایتها مواجه میشویم. استرالیا تنها یک نمونه از تمدنهایی است که به فیض حضور در نقشه مستعمرات بریتانیا نائل آمد. مناطق گستردهای از آسیا، آفریقا و آمریکا نیز میزان مشابهی از وحشیگری بریتانیایی را تجربه کردهاند. از قحطی بنگال شرقی و اردوگاههای کار اجباری جنگ بوئر تا سرکوب قیام «مائو مائو» در کنیا؛ اما شما هیچگاه بازتاب این حقایق را در فیلمهایمان نمیبینید.
وقتی پای درام تاریخی به میان میآید، ترجیح میدهیم به سراغ مسائل داخلی برویم: معاشقه، طبقه اجتماعی، لباسها، خانههای ییلاقی یا پلیدی شهر، – و در بدترین حالت – اشاراتی به جنگی در گذشتههای دور. ماجرای واقعی فیلم بلبل در سال ۱۸۲۵ رخ میدهد، یعنی حدودا در دورهای میان آثار «جین آستین» و «چارلز دیکنز»؛ اما همهچیز آنقدر غریب است که گویی در سیارهای دیگر میگذرد.
اکثر انگلیسیها آنقدر باهوش نیستند که این سیاره را بشناسند. بر اساس یافتههای پژوهش موسسه مطالعاتی یوگاو[۲]، ۵۹٪ از مردم انگلستان همچنان معتقدند امپراتوری بریتانیا «چیزی بود که میتوان به آن افتخار کرد» و گویا سیاستمداران نیز با این نتایج همنظر هستند. «دیوید کامرون» نخستوزیر وقت بریتانیا در سال ۲۰۱۳ و هنگام بازدید از شهر آمریتسار هند که محل قتلعام ننگین سال ۱۹۱۹ بود، گفت: «فکر میکنم امپراتوری بریتانیا کارهای زیادی انجام داد که میتوان به آن افتخار کرد». «بوریس جانسون» نیز درباره میراث بریتانیا در آفریقا، در یادداشتی که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، مینویسد: «این قاره ممکن است یک لکه ننگ باشد، اما نه برای وجدان ما. مشکل این نیست که ما زمانی بر آن حکمرانی میکردیم، بلکه نکته اینجاست که دیگر مسئولیت را برعهده نداریم.»
احتمالا جانسون هنگام نگارش این جملات، شعر «مسئولیت انسان سفید»[۳] سرودهٔ «رودیارد کیپلینگ»[۴] را در ذهن داشته است؛ شاعر نژادپرست انگلیسی که جانسون دو سال پیش هنگام بازدید از معبدی در میانمار ابیات دیگری از او را به طرز زنندهای به زبان آورد (تا اینکه سفیر انگلستان که متوجه شده بود جانسون چه خطایی مرتکب شده، سخن او را قطع کرد). و یا شاید جانسون به فیلمهای قدیمی و زهوار در رفته انگلیسی فکر میکرده است؛ فیلمهایی همچون «سندرزِ رودخانه»[۵] (۱۹۳۵)، به کارگردانی «زولتن کوردا»[۶] که در آن، یک کمیسیونر بریتانیایی قیممآب، به دنبال حقنه کردن تمدن به قبایل بدوی نیجریه است.
«پل روبسن»[۷] بازیگر سیاهپوست آمریکایی که در فیلم نقش رئیس قبیله بومیان را بازی میکند، در حالیکه لنگی به تن دارد، به پای سندرز میافتد. در تیتراژ ابتدایی، کوردا فیلم را به «تعداد انگشتشماری از مردان سفیدپوست که کار روزمرهشان، حماسهای ستایش نشده از شجاعت و کارآمدیست»، تقدیم کرده و در ادامه این «حماسه» را با صدایی گوشخراش ستایش میکند. روبسن که حسابی شاکی شده بود، حتی تا پای خرید حق امتیاز فیلم و آتش زدن نگاتیوهای آن هم پیش رفت، چرا که از همکاری خود در تولید یک محصول پروپاگاندای امپریالیستی خشمگین بود. اما راه به جایی نبرد.
شما یادتان نمیآید، اما زمانی فیلمهای بریتانیایی با سرخوشی خشونت استعماری انگلیس را به تصویر میکشیدند؛ البته نه با رویکردی منفی. در میانهٔ قرن بیستم، داستانهای ماجراجویانه از استعمارگری، سینما را به تصرف خود درآوردند؛ آن هم از منظر اکشنهای عامهپسند و نه روایتهای پندآموز تاریخی.
درست در همان سالی که «سندرز رودخانه» در سینماهای انگلستان اکران شد، «زندگی یک سرباز هندی»[۸] به عنوان برداشتی آزاد از کتابی به همین نام که خاطرات یک سرباز انگلیسی است، در هالیوود مقابل دوربین رفت. اما نتیجه، روایتی شد برای آب ریختن به هاون قهرمانسازی سفیدپوستان با بازی «گری کوپر». موفقیت فیلم، به تولید موجی از فیلمهای مشابه در طول دههٔ ۱۹۳۰ انجامید: «کلایوِ هندوستان» (ریچارد بولسلافسکی، ۱۹۳۵)، «اتهام هنگ لایت» (مایکل کورتیز، ۱۹۳۶)، «طوفان بنگال» (سیدنی سالکو، ۱۹۳۸) و «چهار پر» (زولتن کوردا، ۱۹۳۹). در نهایت هم، «گونگادین» (جرج استیونز، ۱۹۳۹) بر اساس شعری از رودیارد کیپلینگ و با بازی «کری گرانت» و «داگلاس فیربنکس» تولید شد که دلقکمآبانه داستان خنثیسازی شورش «اوباش»[۹] در هندوستان دهه ۱۸۸۰ را روایت میکرد.
«آدولف هیتلر» یکی از طرفدران فیلم «زندگی یک سرباز هندی» بود و تماشای آن را به عنوان نمونهای از «الگوی رفتاری یک نژاد برتر»، برای افسران حزب نازی اجباری کرده بود
این فیلمها، با ذوق و شوق و بدون هیچ اما و اگری، طرفدار بریتانیا بودند. آنها همچنین خیلی عادی نژادپرستانه بودند؛ با نمایش بومیان متخاصمی که قتلعام میشدند، کلیشههای قومیتی و استفاده از بازیگران سفیدپوست با گریم سیاه (نقش شخصیت «گونگادین» توسط بازیگر یهودی «سم جفی» و «داگلاس دامبریل» کانادایی، نقش شکنجهگر مسلمان فیلم «زندگی یک سرباز هندی» را ایفا کردند). منتقد نیویورکتایمز در همان سال درباره فیلم «زندگی یک سرباز هندی» مینویسد: «تا زمانی که هالیوود اصرار دارد نقش ریچارد کیپلینگِ اقیانوس آرام را ایفا کند، نیازی نیست انگلستان نگران امپراتوریاش باشد». شاید باور نکنید، اما «آدولف هیتلر» یکی از طرفدران فیلم زندگی یک سرباز هندی بود و تماشای آن را به عنوان نمونهای از «الگوی رفتاری یک نژاد برتر»، برای افسران حزب نازی اجباری کرده بود.
پس از جنگ دوم جهانی، روایت دلاوریها و خونریزیهای انگلستان، لحن حماسیتری به خود گرفت. استفاده از گریم سیاه نیز به امری غالب بدل شده بود: «الیور رید»[۱۰] در «یاغی قندهار»[۱۱] (جان گیلینگ، ۱۹۶۵)، «لارنس الیویه»[۱۲] در «خارطوم»[۱۳] (بیزیل دییردن، ۱۹۶۶) و «الک گینس»[۱۴] در «لارنس عربستان»[۱۵] (دیوید لین، ۱۹۶۲). «لارنس عربستان» را میتوان به عنوان قلهٔ روایت «منجی سفید» در سینمای استعماری معرفی کرد، اما اوج وحشیگری امپراتوری بریتانیا، در فیلم «زولو» (سی اندفیلد، ۱۹۶۴) به تصویر کشیده شده است؛ فیلمی که هنوز توسط بسیاری به عنوان اثری کلاسیک، اما عمیقاً مسئلهدار شناخته میشود.
در یکی از صحنهها – که مبنای تاریخی نیز ندارد – بازماندگان قبیله زولو پس از شکست در جنگ، برای ادای احترام به نزد انگلیسیها بازمیگردند و گویی به منصفانه بودن جنگ – و همچنین پروژه استعماری – اعتراف میکنند. در هر صورت، فیلم با نمایی از سربازان مسلح بریتانیایی در صفوف منظم با یونیفرمهای سرخرنگشان در یک سوی قاب و مشتی بدن نیمهبرهنه و سیاهپوست از زولوهای شکست خورده در سوی دیگر، به پایان میرسد. هرچند این سرخی منظم، بیشتر به دندانها و پنجههای خونین امپریالیسم شبیه است تا یک منظره فاتحانه و زیبا.
این روزها سینما عمدتا با لنزی از جنس احساس احترام و تجدیدنظرطلبی به سراغ موضوع استعمارگری میرود. یک نمونه از این رویکرد، فیلم «عمارت نایبالسلطنه»[۱۶] (۲۰۱۷) ساخته فیلمساز هندی-انگلیسی «گاریندر چادا»[۱۷] است که به شرح ماجرای جدایی هند و پاکستان در سال ۱۹۴۷ میپردازد.
این روزها سینما عمدتا با لنزی از جنس احساس احترام و تجدیدنظرطلبی به سراغ موضوع استعمارگری میرود
این جدایی اگرچه به ۲۰۰ سال ستمگری بریتانیا پایان داد، اما مرگ یک تا دو میلیون نفر و آوارگی ۱۵ میلیون نفر را در شبهقاره هند دربرداشت. همانطور که از نام فیلم برمیآید، بیشتر زمان «عمارت نایبالسلطنه» در لوکیشنهای داخلی و به ترسیم نزاعهای سیاسی و شیطنتهای طبقات بالا و پایین خانه مجلل «لرد مانتباتن» میگذرد. اعضای خانواده مانتباتن، به صورت اشرافزادگانی مهربان و صلحطلب تصویر شدهاند که به شدت از اوضاع خشونتآمیز هندوستان غمگین هستند، اما مسئولیت چندانی را در قبال این وضعیت برعهده نمیگیرند. در عوض، «وینستون چرچیل» به عنوان عامل این جدایی فاجعهبار سرزنش میشود؛ رویکردی که بسیاری آن را «تاریخ جعلی» خواندهاند.
با وجود ارتباط شخصی چادا با داستان، فیلم تنها به تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر واقعیت امپریالیسم بریتانیایی تبدیل شده است. در یکی از سکانسها، یک مقام بریتانیایی خطاب به خدمتکار هندی عمارت میگوید: «به نظرت هندیها آمادگی مدیریت خدمات کشوری، دادگاههای قضایی و نیروهای مسلح خود را دارند؟» و خدمتکار پاسخ میدهد: «ما از بهترینها آموختهایم، سرورم».
راج بریتانیا، یک موضوع دائمی در فیلمها و سریالهای بریتانیایی بوده است، اما نه بخشهای خشونتآمیز ماجرا. عجب! داستانهای روایت شده، معمولا عاشقانههای اغراقآمیزی همانند «عمارتی در دوردست»[۱۸] (پیتر دافل، ۱۹۸۴) و «گرما و غبار»[۱۹] (جیمز آیووری، ۱۹۸۳) بودهاند و یا در بهترین حالت، همچون «گذرگاهی به هند»[۲۰] (دیوید لین، ۱۹۸۴)، تنشهای سیاسی و فرهنگی را در سطح محلی مطرح کردهاند (با بازی «الک گینس» در نقش یک پزشک هندی با گریم قهوهای!). یک استثناء احتمالی، فیلم «گاندی»[۲۱] (ریچارد اتنبرا، ۱۹۸۲) بود که علاوهبر روایت از زاویه دید هندیها، شجاعانه قتلعام آمریتسار در سال ۱۹۱۹ را بازنمایی کرد.
سینمای هند نیز فیلمهای پرشماری درباره دوران استعمار ساخته است که به طور محسوسی کمتر برای راج بریتانیا مدیحهسرایی کردهاند: از انتقادات ظریف فیلمهایی همچون «شطرنجبازان»[۲۲] اثر «ساتیاجیت رای»[۲۳] تا فیلمهای زندگینامهای پرهزینهای درباره قهرمانان مبارزه با استعمار همچون «بگت سینگ»[۲۴] و «مانگال پاندی»[۲۵] و فیلم حماسی «قاتلان هندوستان» (۲۰۱۸) با بازی «عامر خان» و «آمیتاب باچان».
عامر خان همچنین در سال ۲۰۰۱ تهیهکنندگی و نقشآفرینی در فیلم پرفروش «باج»[۲۶] را برعهده داشت که ماجرای مقاومت روستاییان در برابر ستمگران راج را روایت میکرد؛ مقاومتی که در بستر یک بازی کریکت نمود و بروز پیدا میکند؛ یک نوع شورش همگانی با طعم ورزش.
قدرت نظامی ما مدتهاست کمرنگ شده اما در زمینههای فرهنگی، بریتانیا هنوز یک استعمارگر قدرتمند است
استرالیا و نیوزلند با برخورداری از فیلمسازان انگلیسیزبان در کلاس جهانی و دیدگاهی خوشبینانه از تاریخ خود، همواره موقعیت مناسبی برای اظهارنظر در مورد استعمار بریتانیا داشتهاند. فیلم «بلبل» پا جای پای فیلمهای بسیاری گذاشته است: «مورانت قانونشکن»[۲۷] (بروس برسفورد، ۱۹۸۰) درباره محاکمه سه افسر استرالیایی به اتهام جنایات جنگی در جنگ بوئرها، «گالیپولی» (پیتر ویر، ۱۹۸۱)، «حصار ضدخرگوش» (فیلیپ نویس، ۲۰۰۲) درباره جداسازی کودکان بومیان استرالیا در دهه ۱۹۳۰ و یا وسترنهای استرالیایی همچون «گزاره» (جان هیلکات، ۲۰۰۵)، «سرزمین شیرین» (وارویک تورنتون، ۲۰۱۷)، «تاریخچه حقیقی دار و دسته کلی» (جاستین کرزل، ۲۰۱۹) و همچنین فیلمهای نیوزلندی «اوتو» (جف مورفی، ۱۹۸۳) درباره یک مبارز قبیله مائوری که علیه بریتانیاییها میشورد و «ملکه رودخانه» (وینسنت وارد، ۲۰۰۵).
اما این که فیلمی همانند «بلبل» اینقدر منحصربهفرد از آب درمیآید و خشونت واقعی که با جزئیات تصویر کرده، مخاطب را شوکه میکند، نشان میدهد که انگلیس هنوز تا حدودی بر رسانه و سینما تسلط دارد. قدرت نظامی ما مدتهاست کمرنگ شده اما در زمینههای فرهنگی، بریتانیا هنوز یک استعمارگر قدرتمند است. باید از ابعاد گسترده صنعت فیلم بریتانیا، ارتباط نزدیک آن با هالیوود و غلبه زبان انگلیسی متشکر بود که باعث شدهاند همچنان روایتها از منظر بریتانیا بر چشمانداز فرهنگی تسلط داشته باشند. این قدرت، مسئولیتی نیز به دنبال دارد و آن ارائه روایتهای منطبق بر حقیقت است. اما اگر نمیتوانیم نسبت به تاریخ خشونتآمیز خود صداقت به خرج دهیم، حداقل باید به فیلمسازانی که از این صداقت برخوردارند، توجه نشان دهیم.
[۱] The Nightingale
[۲] https://yougov.co.uk/topics/politics/articles-reports/2014/07/26/britain-proud-its-empire
[۳] The White Man’s Burden – ۱۸۹۹
این شعر که اولین بار در مجله مککلرز منتشر شد، از مسئولیت انسان سفید برای استعمار و فرمانروایی بر دیگر ملل به عنوان یک وظیفه میگوید. از این ابیات به عنوان مانیفست امپریالیسم یاد میشود.
[۴] Rudyard Kipling
[۵] Sanders of the River
[۶] Zoltan Korda
[۷] Paul Robeson
[۸] The Lives of a Bengal Lancer
[۹] Thuggee
درباره ریشه این لفظ روایتهای متعددی ذکر شده است؛ از اوباش و راهزنان هندی قرن نوزدهم تا گروهی از مسلمانان فراری که غلام یکی از شاهان مغول را به قتل رسانده بودند. پژوهشگران معاصر تاریخ اما، وجود چنین پدیدهای را زیر سوال برده و این لفظ را – که ریشه هندی داشته و وارد زبان انگلیسی شده است – ساخته و پرداخته استعمارگران بریتانیایی توصیف کردهاند که به شورشیان اطلاق میشده است.
[۱۰] Oliver Reed
[۱۱] The Brigand of Kandahar
[۱۲] Laurence Olivier
[۱۳] Khartoum
[۱۴] Alec Guinness
[۱۵] Lawrence of Arabia
[۱۶] Viceroy’s House
[۱۷] Gurinder Chadha
[۱۸] The Far Pavilions
[۱۹] Heat and Dust
[۲۰] A Passage to India
[۲۱] Gandhi
[۲۲] The Chess Players
[۲۳] Satyajit Ray
[۲۴] Bhagat Singh
[۲۵] Mangal Pandey
[۲۶] Lagaan
[۲۷] Breaker Morant
۱۲ شهریور, ۱۴۰۰