کیت یانگ
مونیکا، ریچل، چندلر، راس، فیبی و جویی با یکدیگر زندگی میکنند و به یکدیگر عشق میورزند؛ و نهایتاً هم با یکدیگر پایان خوب و خوششان را پیدا میکنند. اما دروغ تلخ «دوستان» و بسیاری از مجموعههای مشابه، آن است که روابط دوستانه در زندگی واقعی، اغلب اینگونه رقم نمیخورند.
روابط دوستانه در مجموعه «دوستان»[۱] شگفتانگیز است. شش جوان بزرگسال و بسیار متفاوت با خواستهها، اهداف، مشاغل، و روابط عاطفی ناهمخوان، همگی در مدار یکدیگر (و یک کافی شاپ) قرار گرفتهاند. هر وقت به یکدیگر نیاز دارند، همیشه کسی هست که کمک کند و تسلی خاطر بدهد. از همان اولین قسمت که «مونیکا» گذاشت «رِیچل» به آپارتمانش نقل مکان کند، تا آخرین قسمت که «فیبی» با عجله «راس» را راهیِ فرودگاه کرد تا دوباره دل ریچل را بهدست بیاورد؛ پیوندها میان این افراد آنقدر درهمتنیده است که تمام نقاط عطف زندگیشان را در کنار یکدیگر تجربه میکنند.
مونیکا، ریچل، چندلر، راس، فیبی و جویی با یکدیگر زندگی میکنند و به یکدیگر عشق میورزند؛ و نهایتاً هم با یکدیگر پایان خوب و خوششان را پیدا میکنند. اما دروغ تلخ دوستان — که ویژه برنامه تجدید دیدارشان ۲۷ مه از اچبیاو مکس پخش شد — و بسیاری از مجموعههای مشابه، آن است که روابط دوستانه در زندگی واقعی، اغلب اینگونه رقم نمیخورند.
فیلمها و مجموعههای تلویزیونی مدتها است که انتظارات و پیشفرضهای غیرواقعگرایانهای از روابط عاشقانه به ما القا کردهاند. به ندرت پیش میآید که آدمها در فرودگاه رابطه شکل بدهند، و شانس اینکه یک سوء تفاهم منجر به پیدا کردن عشق زندگیشان بشود، نزدیک به صفر است. اما معمولاً به این موضوع توجه کمتری شده است که تلویزیون و سینما چگونه تصویر ذهنی ما از روابط دوستانه را شکل دادهاند؛ تصویری که لزوماً همیشه با واقعیت همخوانی ندارد.
فیلمها و مجموعههای تلویزیونی مدتها است که انتظارات و پیشفرضهای غیرواقعگرایانهای از روابط عاشقانه به ما القا کردهاند
ایجاد و حفظ روابط دوستانه امروزی در میان بزرگسالان نه تنها چالشبرانگیز هستند، بلکه طبق برخی از آمارها رو به زوال نیز گذاشتهاند. طبق نظرسنجی مؤسسه یوگاو[۲] در سال ۲۰۱۹، ۲۲ درصد از نسل هزاره[۳]، ۱۶ درصد از نسل ایکس[۴]، و ۹ درصد از نسل انفجار نوزادان[۵] گفتهاند که «هیچ دوستی ندارند». نتیجه این آمار را میتوان به گستره گوناگونی از عوامل نسبت داد: امروزه مردم آمریکا زندگی شلوغی دارند، و همچنانکه اعضای گروه دوستیمان وارد زندگی کاری و روابط عاشقانه میشوند، درآمد مالی و برنامه هفتگی افراد دچار تغییراتی میشود. افراد نقل مکان میکنند تا به محل کارشان یا خانوادهشان نزدیکتر باشند. فاصله و زمان، به محدودیتهایی تبدیل میشوند که در زمان جوانی و تجرد اعضای گروه اینگونه دست و پا گیر نبودند.
اما افراد با دیدن مجموعههای تلویزیونی هیچگاه متوجه این مسائل نمیشوند. مجموعههای تلویزیونی — از «دوستان» و «زندگی مجردی»[۶] گرفته، تا «آناتومی گِرِی»[۷]، و «دختر تازهوارد»[۸] — این فانتزی را تقویت میکنند که دوستی واقعی باید عمیقاً نزدیک باشد، اما هیچ تلاش ملموسی برای حفظ آن مورد نیاز نیست. این مجموعههای تلویزیونی تفاوت واضحی با سازوکار روابط دوستانهای که در زندگیمان میبینیم دارند — همانند روابط دوستانه معنادار اما زودگذری که ممکن است نهایتاً منحل شود، زیرا ما ادبیات، فیلمنامه، یا توقعات اجتماعی لازم را برای یکپارچهسازی جدی دوستیها در زندگی بزرگسالیمان نداریم.
دوستیهای دنیای واقعی پر است از تعارض، جدایی، حسادت، آشتی و صلح. این دوستیها از مسیر درد و سختی و برخی اوقات عصبانیت و از دست دادن کنترل زیر فشار استرس ناشی از تنشها میگذرد. اما هیچکدام از این موارد به صفحه تلویزیون راه نخواهند یافت. در نتیجه، ما میمانیم و تقدیس روابطی که خارج از فضای فیلمنامهها اتفاق نمیافتند.
ما ادبیات، فیلمنامه، یا توقعات اجتماعی لازم را برای یکپارچهسازی جدی دوستیها در زندگی بزرگسالیمان نداریم
برای مثال، دوستیهای تلویزیونی به ندرت شامل روابطی میشوند که از دل تحولات بزرگ زندگی جان سالم به در میبرند. در آن جهان همواره شغل، خانواده و فرزند نسبت به دوستی شخصیتها که برای ساختش سالها زمان و انرژی گذاشتهاند، ارزش بالاتری مییابد. تابهحال دقت کردهاید که چرا بسیاری از مجموعههای تلویزیونی با موضوع دوستی، با ترک کردن لوکیشن محوری داستان توسط شخصیتها پایان مییابند. در قسمت آخر «دوستان»، گروه با آپارتمان ارغوانیرنگ مونیکا (با بازی کورتنی کاکس[۹]) خداحافظی میکنند، «دختر تازهوارد» با وداع شخصیتها با اتاق زیرشیروانی پایان مییابد، و در «شهر وسیع»[۱۰] نیز «اَبی» از نیویورک به کلورادو نقل مکان میکند. حتی کمدیهای محیط کار، نظیر «اداره»[۱۱] و «پارکها و تفریحات»[۱۲] با گذر کردن شخصیتها از شغلشان پایان مییابد؛ شغلی که از اول همهشان را دور هم جمع کرده بود. در تمام این مجموعهها، داستان اینگونه پایان میباید که شخصیتها سراغ زندگی خودشان میروند و فرض اصلی داستان که آنها را حول یکدیگر نگه داشته بود، رها میکنند.
و ما نیز بهعنوان مخاطب، میخواهیم که پس از پایان یافتن داستان بتوانیم با این موضوع کنار بیاییم. ما سالها با این شخصیتها زندگی میکنیم و وقت و انرژی خود را به پایشان میریزیم. با عقل جور در میآید که سفر ما مخاطبان نیز با گذر کردن شخصیتها از آن مرحلۀ زندگی که اولین بار آنجا، با آنها آشنا شدهایم، پایان یابد. اما در طول زمان، این انباشت انتخابها به ما آموخته است که روابط دوستانه را با فضایی که این روابط در ابتدا در آن به شکوفایی میرسند، مرتبط بدانیم. از طرفی، ما الگوی خوبی در مورد نحوه حفظ روابط دوستانهای که خارج از مجاورتمان هستند، نداریم؛ باتوجه به اینکه در دنیای واقعی موقعیت و شغل افراد مدام در حال تغییر است: یک بزرگسال آمریکایی در طول زندگی خود، بطور میانگین ۱۱.۷ بار محل زندگیاَش را عوض میکند و ۱۲ بار نیز شغلش را تغییر میدهد. بهطور ویژه نسل هزاره از هر زمان دیگری تنهاتر شدهاند و برای ساخت این نوع دوستیهای عمیق و معناداری که در تلویزیون به نمایش گذاشته میشود، زمان کمتری دارند.
اما شخصیتهای این مجموعهها نه تنها باهم زندگی و کار میکنند، بلکه با یکدیگر قرار عاشقانه گذاشته، ازدواج کرده و در کنار هم به دل وقایع مهم زندگی میزنند. اغلب هیچ رابطه قابل توجهی خارج از گروه خودشان ندارند، و وقتی هم که دارند، طرف مقابلشان یا بهعنوان یک تهدید برای جمع نشان داده میشود، و یا اینکه نهایتاً در میانشان هضم میشود.
کمدیهای محیط کار، بطور ویژه در این زمینه مقصر هستند. در مجموعههایی نظیر «اداره» و «پروژه میندی»[۱۳]، مرزهای زندگی کاری و خصوصی به سرعت تار میشوند. در هر دو مجموعه «پارکها و تفریحات» و «بروکلین نه-نه»[۱۴]، شخصیتهای اصلی در خود محیط کار ازدواج میکنند زیرا همه افراد مهم زندگیشان، همانجا هستند.
مسئلهٔ خطرناکتر از نمایش دوستیهای بیش از حد صمیمانه، القا این موضوع به مخاطب است که ساخت و حفظ این روابط نیاز به تلاش و زحمت زیادی ندارد
در مقابل، در درامهایی نظیر «رسوایی»[۱۵]، «چگونه از مجازات قتل فرار کنیم»[۱۶]، و «مری جین بودن»[۱۷]، گلایه اصلی این است که چرا شخصیتهای اصلی هیچ دوستی ندارند؛ فقط با همکارانشان ارتباط دارند که سعی میکنند با آنها نیز فاصله خودشان را حفظ کنند. با اینکه این تصویر ناامیدکننده است — بهویژه باتوجه به اینکه این روایت تنهایی محدود و محصور به شخصیتهای زن سیاهپوست است — اما بازنمایی حقیقیتر و صادقانهتری از سازوکار روابط دوستی در زندگی مدرن و بیشمتصل[۱۸] ما دارد.
اما در تمام این مجموعهها، قصه شخصیتها در نقطهای آغاز شده و پایان مییابد که به گروه دوستانشان مرتبط باشد. برای مثال شخصیتها هیچگاه یک دوست از دوران دانشگاه ندارند که برای آخر هفته به شهر آمده باشد، یا مشکل اضطراری خانوادگی برایشان پیش نمیآید که مجبور باشند یکی دو هفته پیش خانوادهشان برگردند. از هر جهتی که نگاه کنید، این شخصیتها تمام دنیای یکدیگر هستند. آنها در زمانهای بحران و موفقیت بر یکدیگر تکیه میکنند. آنها پشتوانه و حامی یکدیگر هستند. و بیش از هر چیزی برای یکدیگر ارزش قائلاند.
نحوه نمایش دوستی در تلویزیون تاحدودی پیشرفت کرده است. بطور مشخص دوستیهای زنانه در یک دهه اخیر در جهتی عمدتاً مثبت تغییر مسیر دادهاند. ما برای فاصله گرفتن از مفروضات جنسیتزدۀ گیس و گیسکشی در فیلمهایی نظیر «دختران بدجنس»[۱۹] و رسیدن به مشهودات حمایتگرایانه و سرزنده در فیلمهایی مثل «کسی فوقالعاده»[۲۰] و «ساقدوشها»[۲۱] مسیری طولانی را پیمودهایم. و با اینکه بازنمایی جدید از موضوع دوستی در رسانهها از روابط عاشقانه معمول فاصله گرفته، فرهنگ عامه در برخی از اوقات بیش از حد در مسیر مخالف حرکت کرده است: اکنون، روابط دوستانه شدیداً عاشقانه اما غیرجنسی میبایست تمام نیازهای احساسی را که به درستی باید در سرتاسر روابط گوناگون وجود داشته باشند، محقق کنند.
ویژهبرنامه تجدید دیدار بازیگران «دوستان»، بیشتر در نوستالژی ریشه دارد تا پیشبرد قصهای که نشان میدهد جدایی ۱۷ ساله میتواند چه تأثیر بر دوستی صمیمی بگذارد
«شهر وسیع» مثالی دقیق از یک دوستی صمیمانه و محبتآمیز است که روی مرز هموابستگی[۲۲] خطرناکی حرکت میکند. در فصل آخر این مجموعه، وقتی اَبی اعلام میکند که میخواهد از نیویورک نقل مکان کند، «ایلانا» دچار فروپاشی کامل ذهنی میشود. مجموعه ناراحتی شدید او را بهعنوان شاهدی بر عمق رابطه این زنان ارائه میکند — که واقعاً هم همینطور است. اما از طرفی این نشانهای است از اینکه زنان نمیتوانند بدون یکدیگر عملکرد داشته باشند. با اینکه دوستیشان حسرتبرانگیز است، اما از سویی نیز به تمام هم و غم فرد نیاز دارد. هویتشان به بهای احتمال جدایی یا اضمحلال دوستیشان به چالش کشیده میشود. اما مجموعه صراحتاً به این نکته نیز اشاره میکند که این دو در تلاش برای تبدیل شدن به همهچیز همدیگر، از ارتقا و تعالی فردیشان غافل شدهاند.
احتمالاً مسئلهٔ خطرناکتر از نمایش دوستیهای بیش از حد صمیمانه، القا این موضوع به مخاطب است که ساخت و حفظ این روابط نیاز به تلاش و زحمت زیادی ندارد. اختلاف نظرها و سوءتفاهمهای بینشان به سرعت در طول یک یا دو قسمت حل و فصل میشود، و زمان بسیار اندکی صرف بدعهدیها و بیوفاییهای خواه واقعی و خواه واهی میشود که دوستیشان را آلوده کرده است. وقتی عشق و محبت شما نسبت به فردی دیگر بر همه چیز مقدم باشد، حل و فصل تعارضات غیرضروری است.
ما میخواهیم که آنها در همان آپارتمان ارغوانیرنگ و عجیب بزرگشان در دهه ۱۹۹۰ شهر نیویورک، ثابت مانده و در زمان خشک شوند
تلویزیون، هر چند با سرعت کم، در حال رفع این ناهمخوانی چشمگیر احساسی است. مجموعههایی نظیر «متزلزل»[۲۳] سرانجام با نگاهی به نسبت دقیق، موضوع ایجاد شکاف بین گروههای دوستی و زخمهای عمیقی که در پی جدایی از دوستان صمیمی بر انسان وارد میشود را مورد بررسی قرار میدهند. جدایی «آیسا» و «مالی» در جدیدترین فصل از مجموعه «متزلزل» در میان مخاطبان طنینانداز شد زیرا مجموعه این موضوع را مورد تصدیق قرار داد که روابط دوستانه، مثل هر رابطه دیگری، کار و زحمت میطلبد. حفظ دوستی نیازمند زمان و فداکاری است. جدایی این دو شخصیت، حس واقعی و دردناکی داشت؛ تاحدودی به این دلیل که پیش از آن فیلمنامههای فرهنگی واقعگرایانه و صادقانۀ بسیار کمی در رسانهها در مورد نحوه پایان یافتن دوستیها وجود داشته است.
ویژه برنامه تجدید دیدار بازیگران «دوستان» نیز نمیتواند انتخابهایی که قبلاً در قصه انجام شدهاند را خنثی کنند. این ویژهبرنامه بیشتر در نوستالژی ریشه دارد تا پیشبرد قصهای که نشان میدهد جدایی ۱۷ ساله میتواند چه تأثیر بر دوستی صمیمی بگذارد. این ویژهبرنامه تجدید دیدار، مثل بسیاری از برنامه مشابه آن، صرفاً در قالب یک خدمت به هواداران ساخته شده است: اگر بخواهیم صادقانه بگوییم، احتمالاً آنچه بینندگان واقعاً میخواهند، این است که تعاملات دوستانه شخصیت محبوب تلویزیونیمان، مثل دنیای واقعی، هیچگاه حقیقتاً دستخوش تغییر قرار نگرفته یا تکامل پیدا نکند. ما میخواهیم که آنها در همان آپارتمان ارغوانیرنگ و عجیب بزرگشان در دهه ۱۹۹۰ شهر نیویورک، ثابت مانده و در زمان خشک شوند.
با این آرزو که ای کاش دوستیهای خودمان هم میتوانست اینقدر ساده و بینقص باشد.
[۱] Friends (1994-2004)
[۲] YouGov
[۳] Millennials: متولدین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۶
[۴] Generation X: متولدین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰
[۵] Baby Boomers: متولدین دوره انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴)
[۶] Living Single (1993-1998)
[۷] Grey’s Anatomy (2005-; present)
[۸] New Girl (2011-2018)
[۹] Courteney Cox
[۱۰] Broad City (2014-2019)
[۱۱] The Office (2005-2013)
[۱۲] Parks and Recreation (2009-2015)
[۱۳] The Mindy Project (2012-2017)
[۱۴] Brooklyn Nine-Nine (2013-2021)
[۱۵] Scandal (2012-2018)
[۱۶] How To Get Away With Murder (2014-2020)
[۱۷] Being Mary Jane (2013-2019)
[۱۸] hyperconnected
[۱۹] Mean Girls – 2004
[۲۰] Someone Great – 2019
[۲۱] Bridesmaids – 2011
[۲۲] Codependency:
رابطه ای ناسالم که در آن فرد یا افرادی پیوسته و بدون توجه به نیازهای خود به فرد معتاد و رفع نیازهای او کمک می کنند و با این کار موجب تداوم اعتیاد او و وابستگی خود به او می شوند.
[۲۳] Insecure (2016-; present)
۷ مهر, ۱۴۰۰