کریس ولر
درحالحاضر کمدینها مهمترین فلاسفه در آمریکا هستند. بهترین کمدینهای حال حاضر عوض اینکه با شوخطبعی راه فراری از فشارهای دنیا عرضه کنند، با آغوش باز به استقبال این فشارها میروند و به آنها فکر میکنند.
«همهکارۀ هیچکاره»[۱] ساختهٔ «عزیز انصاری»[۲] با خیلی از مسائل کار دارد؛ از جمله آشکار کردن اینکه جمله «دو تا پسر هندی میرن کافیشاپ» میتواند آغاز صحنهای باشد که ماهرانه مشکلات نژادی در هالیوود را نشان میدهد، و صرفاً ابتدای یک جُک کَرآوا[۳] و بیملاحظه نسبت به مسائل اجتماعی نیست.
صحنهٔ «هندیها در تلویزیون» که همان اوایل قسمت چهارم سریال پخش شد، تنها یکی از گفتگوهای معنادار کاراکتر انصاری به نام «دِو» دربارهٔ تجربهٔ جوانی ۲۰ تا ۳۰ و خوردهای ساله، از زندگی در آمریکا است.
گفتگوهای دیگر بیشتر درباره ضربهٔ روحیِ ناشی از خوردن تاکوی نهچندان خوب در شهر و بدرفتاری با والدین مهاجر و افراد کهنسال هستند. این صحنهها به هم میپیوندند و سریالی هوشمندانه میسازند. اما علاوه بر آن مثال بارزیاند از اینکه درحالحاضر کمدینها مهمترین فلاسفه در آمریکا هستند. بهترین کمدینهای حال حاضر عوض اینکه با شوخطبعی راه فراری از فشارهای دنیا عرضه کنند، با آغوش باز به استقبال این فشارها میروند و به آنها فکر میکنند.
در روزهای آغازین کمدی، اگر یک کیک به صورت خود میکوبیدید کمدین محسوب میشدید. در اواخر قرن بیستم، کمدی مشاهدهگرتر شد اما طی ۵ یا ۱۰ سال گذشته، کمدی شاهد تغییر زیربنایی دیگری نیز بوده است
در روزهای آغازین کمدی، اگر یک کیک به صورت خود میکوبیدید کمدین محسوب میشدید. سه کلهپوک[۴] امپراتوری خود را از همین راه بنا کردند.
در اواخر قرن بیستم، کمدی مشاهدهگرتر شد — عصر سریال «ساینفلد»[۵]. بداههگوییهای انتقادی و خندهدار دربارهٔ غذای هواپیما و دردسرهای ساعت شلوغی و ترافیک روز، مخاطبان را دور هم جمع میکرد زیرا نشان میداد تجربیات شخصیمان صرفاً منحصر به خودمان نیستند.
طی ۵ یا ۱۰ سال گذشته، کمدی شاهد تغییر زیربنایی دیگری نیز بوده است. دلیل شهرت برقآسا و خیرهکنندهٔ غولهای امروز — «لوئی سی.کِی.»[۶]، «دِیو شپل»[۷]، «اِیمی شومر»[۸]، «عزیز انصاری»، «جان اولیور»[۹]، «جان استوارت»[۱۰]، «تروِر نوآ»[۱۱] — این است که آنها به مسائل سنگینی میپردازند که بیشتر افراد معمولاً از مطرح کردنشان طفره میروند.
آنها در مورد تجربۀ زندگی به عنوان یک فرد مجرد، یک مهاجر، یک زن و یا فردی از نژادی متفاوت تأمل و تعمق میکنند. به ما نشان میدهند که حقایق در کجا زیست میکنند، اما در این مسیر به شوخی و جُک متوسل میشوند تا حرفهایشان موعظه و نصیحت تلقی نشود.
لوئی سی.کی. در استندآپ کمدی سال ۲۰۰۸ خودش با عنوان «جویدهشده»[۱۲]، ریزهکاریهای مزایای سفیدپوست بودن را شرح میدهد. عزیز انصاری در آخرین استندآپ یک ساعتهٔ خود، مردان چندشآور خیابان را به نقد میکشد. ترور نوآ در «دیلی شو»[۱۳] در مورد فرضیۀ نژادپرستی تمام افسران پلیس تحقیق و تفحص میکند.
میتوان گفت این رویکردی رادیکال به طنز است: کمدینهای امروز بهجای اینکه در مشاهدهای کوچک، معنایی بزرگتر (و اغلب مضحک) بیابند — مثل جمله «داستانِ این دمپایی لاانگشتیها چیه؟»[۱۴] —با موضوعی پیچیده شروع میکنند و فکر میکنند چه طنزی میتوانند از آن بیرون بکشند.
در چنین مواردی، کمدی سکوی پرشی برای رسیدن به مباحث بزرگتر است. افرادی همچون شپل، انصاری و دیگران میتوانند به مسائلی اعتراض کنند که به احتمال زیاد مدتها ذهن مخاطب را مشغول کرده است. ایدهها لزوماً بدیع نیستند — فلاسفهٔ سنتی دههها با افکار فمنیستی و نژادی سروکله زدهاند. ابتکارِ [کمدینها] در بستهبندی و توزیع این ایدهها نهفته است.
کمدینها در مدیومی پرطرفدار فعالیت میکنند، بنابراین ایدههایشان خوراک گفتوگوها میشود. دانشگاهیانی همچون «نوآم چامسکی»[۱۵]، «دنیل دنت»[۱۶]، «شائول کریپکی»[۱۷] و «مارتا نوسبام»[۱۸] ایدههایشان را محدود به کلاسهای درس و مکتوبات نگه میدارند، و برای همین به ندرت به جریان اصلی راه پیدا میکنند.
در برنامههای تلویزیونی و استندآپ، ایدههای بزرگی که درک و فهمشان سخت است به تکههای کوچک قابل هضم برای مردم تبدیل میشوند
در برنامههای تلویزیونی و استندآپ، ایدههای بزرگی که درک و فهمشان سخت است به تکههای کوچک قابل هضم برای مردم تبدیل میشوند. مفاهیم انتزاعی، عینی میشوند و مردم به آن احساس نزدیکی میکنند. همان کسی که وقتی بحث نابرابری درآمدی پیش میآمد چرتش میگرفت، ناگهان توجهش جلب میشود، چون برنامهٔ مورد علاقهاش با حضور کمدین مورد علاقهاش، صحنهای خندهدار درباره آن موضوع ساخته است.
و از آنجا که معمولاً ما نسبت به محتوای مصرفی دوستان خود حساس هستیم، اطرافیان هم کمکم توجه نشان میدهند چون دوستانشان جذب این محتوا شدهاند.
به این ترتیب گرایش کمدی به سمت مسائل اجتماعیتر بازتابی است از تغییر در نگرشهای نسلی. نسل هزاره معروف است به ارتباطپذیری اجتماعی و دغدغههای مدنی. برنامههایی همچون «همهکارۀ هیچکاره» مستقیم به این مسئله میپردازد.
«ساینفلد» کمدی موقعیت بود اما «همهکارۀ هیچکاره» چیست؟ «لوئی» چیست؟ «امشب، هفتهٔ قبل» چیست؟ کمدی نامیدن این برنامهها بیانصافی است زیرا گاهی زمین را از زیر پایمان میکشند و یکباره ناچار میشویم با مسائل واقعی چشم در چشم شویم. خنده از لبمان میپرد و در فکر فرو میرویم؛ نه فکرهای کلی، بلکه در مورد مسائل خاصی که همین حالادارند در جهان اتفاق میافتند.
لوئی سی.کی. یکوقتی گفت: «یکی از بهترین ویژگیهای کمدی این است که افراد را به جاهایی میبرد که از آن میترسند و نگرانشان میکند و همانجا آنها را به خنده میاندازد. گمان میکنم همین خودش کمک باشد.»
[۱] Master of None
[۲] Aziz Ansari
[۳] Tone Deaf
[۴] The Three Stooges
[۵] Seinfeld (1989 – ۱۹۹۸)
[۶] Louis C. K.
[۷] Dave Chappelle
[۸] Amy Schumer
[۹] John Oliver
[۱۰] Jon Stewart
[۱۱] Trevor Noah
[۱۲] Chewed Up
[۱۳] The Daily Show with Trevor Noah
[۱۴] جمله معروف «جِری ساینفلد» که در استندآپهای دهه ۸۰ و ۹۰ خود، بسیاری از جوکهایش را با جمله “What’s the deal with …?” به معنای «داستانِ … چیه؟» شروع میکرد.
[۱۵] Noam Chomsky
[۱۶] Daniel Dennett
[۱۷] Saul Kripke
[۱۸] Martha Nussbaum
۷ آبان, ۱۴۰۰