لیسی رز
با پایان کابوس انتخابات ریاستجمهوری اخیر ایالات متحده و باخت اولین رئیسجمهور (احتمالی) زن به یک شومن میلیاردرِ (بر اساس توصیفات مخالفان ترامپ) ضدِّ زن؛ رسانههای سینمایی – که عموما دموکرات هستند – با همراهی زنان هالیوود، ارکستری را به راه انداختند که از ردیف حضور در تظاهرات دفاع از حقوق زنان تا انتقادهای فمنیستی به صنعت مردانه فیلم را شامل میشد. این انتقادات هرچند سابقهای طولانی دارد اما به وضوح در ماههای اخیر رنگ و بوی خاصی گرفته است؛ همزمان با ظهور قدرتمند و پر سر و صدای ابرقهرمان زن هالیوود، بازیگران نیز بیش از پیش در همایشها و میزگردها انتقادات جدیتری را به صنعت فیلم آمریکا وارد میکنند تا پس از موج ضدنژادپرستی اخیر، فمنیستها فضای رسانهای را به خود اختصاص دهند و شاید ریاستجمهوری آینده را…
وقتی «اپرا وینفری» تصمیم به ساخت «زندگی جاویدان هنریتا لکس» را برای (HBO) گرفت، دو بازیگر زن را مد نظر داشت تا نقش «لکس» دختر دبورا را بازی کنند، اما مدیر (HBO)، «لن آماتو» موافق ایدههای او نبود. او میخواست غول سرمایهداری رسانه علاوهبر متن، روی دیگر نقاط هم مسلط باشد. این میزگرد فرصتی بود برای کاوش در لایههای کاراکتر و احساسات وینفری و پنج ستاره دیگر تلویزیون: «نیکول کیدمن»، «ریز ویترسپون»، «الیزابت موس»، «جسیکا لنگ»، «کریستی متز». ویترسپون که مانند کیدمن تهیهکننده و ستارهی (HBO) در مجموعه «دروغهای کوچک بزرگ» است میگوید: «ما فرصت داریم تمام ابعاد احساسات بشری یک زن دارد را نمایش دهیم. ما فقط همسران و نامزدها نیستیم، در حقیقت ما زندهایم، زندگانی هستیم که در نا امنی زندگی میکنیم.»
شما با سنگرایی و تبعیض جنسی ، زن ستیزی، افسردگی، خشونت خانگی، بیعفتی و تجاوز جنسی مخالف بودهاید؛ آخرین باری که از خواندن یک فیلمنامه واقعا متشنج بودید کی بود؟
اپرا وینفری (زندگی جاویدان هنریتا لکس؛ HBO): واقعا از گرفتن نقش «دبورا لکس» نگران بودم چون خیلی پیش پا افتاده بود. به این میز نگاه کنید؛ من کمتجربهترین هستم. من فردی بودم که ارزش زیادی برای هنرپیشگی قائل بود و سالها بازی بازیگران زن را میدیدم ولی پیشرفتی حس نمیکردم. میترسیدم که این کار را انجام دهم و احمق به نظر برسم.
نیکول کیدمن ( دروغهای کوچک بزرگ؛ HBO): هر روز همین احساس را دارم!
ریز ویترسپون (دروغهای کوچک بزرگ، HBO): درمورد چه چیز صحبت میکنید؟ رنگ ارغوانی (به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و با بازی اپرا وینفری) بسیار جذاب بود.
وینفری: آن فیلم مربوط به سی سال پیش است! بگذارید بگویم چه چیز بیشتر از همه مرا ترساند. تازه یک فیلم با ریز ویترسپون را به اتمام رساندهام (چروکی در زمان؛ ۲۰۱۸) و تازه داشتم از ریز میپرسیدم که تا بهحال در چند فیلم بازی کرده است؟ و تو گفتی اوه عزیز کوچولو…
ویترسپون: آیا همه شما میدانید در چند فیلم شرکت داشتهاید؟
وینفری: تو پاسخ دادی نمیدونم، صدتا یا همین حدود. داشتم فکر میکردم خدا کند که این سوال را از من نپرسد چون پاسخ میدادم : شاید پنج فیلم!
کریسی متز (این ما هستیم؛ NBC): من تنها در یک فیلم مستقل شرکت داشتهام.
موس: یک ساعت و نیم با «بروس میلر»، مدیر برنامه صحبت کردم. در استرالیا با نیکول دومین فصل فیلم «بالای دریاچه» را بازی میکردم. خواستم متن دومی را به من بدهند. خوشحال بودم که متن دوم را در دست دارم و مشتاق بودم که متن سومی هم در کار هست یا نه! یک شب در فکر این بودم که جواب منفی بدهم. مطمئن نبودم چه خواهم کرد و نتوانستم بخوابم.
وینفری: و چطور از این موضوع اطمینان پیدا کردی؟الیزابت ماس (سرگذشت ندیمه، HULU): مطمئن نیستم که به خاطر خود صحنهها نگران بودم، اما رمان «مارگارت اتوود» به خودی خود بسیار دوست داشتنی بود و این تنها تردید من بود. میخواستم مطمئن شوم که حق مطلب کتاب را ادا میکنیم.من از داستانهای ترسناک ترسی ندارم اما شش روز طول کشید که جواب مثبت بدهم چون میخواستم مطمئن شوم همه چیز خوب پیش میرود.
کریسی؟ چگونه به نقطهای رسیدی که برای ایستادن روی آن ترازو احساس راحتی کنی؟
متز: به این مسئله رسیدم که: برای این کاراکتر و ماجرایی که در طول اجرای نقش در پیش دارد و برای من و دیگر زنانی که در زیر گریم و موی مصنوعی هستیم، ماجرا اهمیت دارد. باید بگم که چرا؟ چرا باید به خاطر ظاهرمان قضاوت شویم در حالی که ظاهر ما تنها جسمی است که در آن جای گرفتهایم و با یک جزر و مد تغییر میکند. خدای من! من معنی برداشتن گوشوارهها را قبل از پا گذاشتن روی ترازو میفهمم!
موس: همهمان تجربهاش کردیم…
وینفری: روی یک پا تکیه دادن، به دو طرف فشار آوردن…
متز: نفس را در سینه حبس کردن، حیلهی اعداد… و به عنوان یک بازیگر، این کاری هست که انجام میدهیم. داستانی میگوییم و آن را از خود واقعیمان مجزا میکنیم و هرکس هرجور دلش خواست میتواند درمورد ما فکر کند و این به ما مربوط نیست. نیاز است که دیده شویم و من هرگز از تلویزیون هیکل خود را ندیدهام چون میدانستم مال من نیست.
اگرچه سرگذشت ندیمه یا عداوت، بیشتر با جو سیاسی امروز مرتبطاند، حال اگر «هیلاری کلینتون» رئیسجمهور میشد این سریالها چه تغییراتی میکردند؟
جسیکا لنگ (عداوت؛ FX): ما در ماه سپتامبر، قبل از انتخابات شروع به فیلمبرداری کردیم و رین (مورفی ،مدیر برنامه) گفت که داشته فکر میکرده که «این قسمت را درمورد زن ستیزی، تبعیض جنسی، سنگرایی و یا همه اینها بسازیم اما با آغاز سال ممکن است موضوعات فقط کنایه آمیز باشند.» اما…
موس: این اتفاق نیافتاد…
لنگ: نه، ما تغییر متفاوتی را پیش گرفتیم و الان فکر میکنم موضوعمان مرتبطتر است تا موضوعاتی که در هر زمان دیگر میتوانستیم بسازیم. فکر نمیکنم تا امروز این حجم از زنستیزی و تبعیض جنسیتی را دیده باشیم. فکر میکنم حقیقت این است که ما داستانی داریم که در دوره خاصی از زمان شکل گرفته، اما به وضوح هالیوود در سال ۱۹۶۰، جهانی کوچک از فضای بزرگتری است که ما اکنون در آن زندگی میکنیم.
جسیکا، «عداوت» ما را به دو دلیل ترساند یکی اینکه اوضاع چگونه بود و دوم اینکه تغییرات چقدر اندک بود. در تجربهای که داشتی، چه چیزی تغییر نکرده است؟
لنگ: وقتی درگیر این پروژه بودیم، هرگز با این فکر که «آه، داریم داستانی را میسازیم که هنوز با وضعیت فعلیمان مرتبط است» نبودیم. من در این مرحله در حرفهام درجایی قرار دارم که اوضاع رو به افول است. این ایده که این زنها (بت دیویس و جوان کرافورد) کارشان در میانه پنجاه سالگی به پایان رسیده و صنعت سینما آنها را حذف میکند، حقیقت دارد. اما تلویزیون چنان قدم به پوچی گذاشته که تنها وقتی که به لحاظ حرفهای ضعیف شده باشید، رهایتان میکند! نقشهایی که من اکنون بازی میکنم به اندازه نقشهایی که در سی یا چهلسالگی بازی میکردم، غنا دارد.
کیدمن: من بازی برای برخی فیلمها را به خاطر تلویزیون، رد کردم؛ زیرا عاشق این هستم که برای هفت ساعت یک کاراکتر را کشف کنم و این برای افراد بیشتری در دسترس باشد. هزینه بسیار بیشتری صرف ساخت فیلمها و بازاریابیشان میشود و آنها اغلب مجبورند فیلمهای ماجرایی یا ابر قهرمانی باشند، در صورتی که تلویزیون این محدودیتها را ندارد.
ویترسپون: مردم میخواهند همهی سنین، اقوام و فرهنگها را در فیلمها ببینند.
وینفری: مخاطب به این ما هستیم واکنش مثبت نشان داد چرا که با خودش میگفت: «این ما هستیم! چه عنوان جالبی…»
هالیوود دوست دارد افراد را در مسیرهای مشخص محدود کند، و یک چیز مشخص یا یک نقش است که آنها از شما میخواهند؛ آن نقش چیست؟ و نقشهایی که به آنها دست نیافتهاید اما احساس میکنید میتوانید آنها را عالی بازی کنید چیست؟
متز: کمدی واقعا همانی بود که هیشه میخواستم و فکر میکنم آنها آنرا دوست داشتهاند: «آه، یک دختر چاق ناراحت، بهتره بذاریمش وسط یه درام!» شوخی کردم اما تمایل دارم کمدی بازی کنم. همچنین دوست دارم در یک پروژه که درمورد وزن نباشد بازی کنم؛ آرام ولی کم کم این اتفاق میافتد.
ویترسپون: پنج سال پیش من یک کمپانی تولیدی راه انداختم چرا که آن موقع بدترین فیلمنامهای که در کل زندگیام خوانده بودم را در دست داشتم. فیلمنامهای که تنها دو بخش برای شخصیت زن داشت. مدیر برنامهام را صدا زدم و گفتم: «این یه متن مزخرفه!» او گفت «هفت زن این نقش را میخواهند…» و من فکر کردم «خدایا اگر این چیزی است که تا به حال به دنبالش بودم، ترجیح میدم سرم به کار دیگری گرم باشه…» چراکه میتوانی درمورد یک مشکل فقط شکایت کنی و یا بخشی از راهحل آن باشی…
کیدمن: مسالهی دیگر زن بودن و بچه داشتن است، کارهای زیادی هست که میخواهم انجام دهم اما بیشتر زندگیام صرف این است که چطور میان آنها تعادل برقرار کنم. اگر زندگی رویاییام را داشتم نقشها و کارهای زیادی بود که میخواستم انجام دهم. الان در جایی هستم که مجبورم پیش روم، این چه هزینهای برایم خواهد داشت؟ و برای کسانی که دوستشان دارم؟ ما خیلی برای کار و زندگی مان تصمیم نگرفتیم. بخش زیادی از زندگی رویایی من است که یک نمایشنامه بخوانم و بعد انجامش دهم. و این چیزی ست که در این مرحله از زندگی ام به آن پی برده ام و همین باید کافی باشد…
۲۵ شهریور, ۱۳۹۷