گوین پولون
یکی از موضوعاتی که در سالهای اخیر بسیار مورد توجه رسانههای جهان قرار گرفته بحث سفید سازی در هالیوود است. حضور «کریستین بیل» در نقش حضرت موسی (ع) یا «جوئل ادگرتون» در نقش فرعون مصر، تغییر ملیت کاراکترهای فیلم مریخی از آسیایی به اروپایی و آمریکایی و اظهارات تند و زننده «ریدلی اسکات» مبنی بر این که وقتی فیلمی با بودجه سنگین و با کمک معافیتهای مالیاتی میسازد نمیتواند اثرش را حول «محمد فلانی از فلانجا» بسازد، در رسانههای جهان بسیار بازتاب داده شده است. هر چند کارهای اسکات نه اولین بار و نه آخرین بار در این سری است.
«گاوین پولون» تهیهکننده نامزد ۷ جایزه امی که آثاری مثل ۸ میلیمتری، پنجره مخفی و نهایت سرعت را هم در پروندهاش دارد، از دید خودش به انواع «سفید سازی» در سینما میپردازد و دلایل آن را بر میشمرد. آیا همیشه فقط به خاطر گیشه بازیگری مثل «تیلدا سویینتون» به جای یک بازیگر آسیایی بازی میکند؟! چه کسی بهتر از یک تهیهکننده میتواند به این سوال پاسخ دهد.
آیا بازیگری هندی باید نقش پرنسس جاسمین عرب را بازی کند؟ نه اصلاً. اما وقتی یکی از بازیگران «پسر جهنمی»[۲] از نقشی کنارهگیری میکند که شخصیتش را برایش تغییر داده بودند، باعث میشود بدعتی خطرناک و خلاقانه به وجود آید که بر هالیوود تأثیر میگذارد و حتی ممکن است از تلاشها برای مشارکت اقلیتها جلوگیری کند.
وقتی نُه سالم بود، مادرم من را برای دیدن تئاتری بر اساس نمایشنامه «پادشاه و من»[۳] برد که «ریکاردو مونتالبان در آن نقش شاه تایلند را بازی میکرد. این ماجرا پیش از وقتی بود که «مونتالبان» در «فانتزی آیلند[۴]» بازی کرد و در تبلیغهای تلویزیونی خودروهای کرایسلر کوردوبا «چرم کورنتی نابِ» آنها را تبلیغ میکرد؛ پس من فقط او را از نخستین سری فیلمهای «سیارهی میمونها»[۵] و در نقش «سینیور آرمادو» میشناختم: صاحب سیرکی که با میمونها همدردی میکرد. یادم میآید در حینی که آن نمایش موزیکال را تماشا میکردم، با خودم فکر میکردم که چقدر اعصابخردکن است که مردی که میدانم مکزیکی است، نقش پادشاه کشوری آسیایی را بازی میکند. دیگر تا آن زمان بیشتر مردم میدانستند اینکه بازیگران سفیدپوست چهرهی خود را سیاه کنند کار غلطی است، اما من جزء اقلیتی بودم که از این ایده که بازیگرانی با پوست قهوهای مانند گروه خونی O بهحساب میآیند و میتوانند نقش هر نژادی را بازی کنند ناراحت میشدم. روزنامه لسآنجلس تایمز درباره نقد «پادشاه و من»، بیهیچ نشانی از شوخی انعطافپذیری نژادی «مونتالبان» را با اشاره به اینکه او «به مدت یک ربع قرن نام خود را روی پوسترهای فیلم نگهداشته و نشان خود را روی هر نقش زده و در نقشهای ژاپنی، یونانی، ایتالیایی، ارمنی، فرانسوی، هندی، آلمانی و ترک ایفای نقش کرده، تحسین کرد.»
این نکته که وقتی در سال ۱۹۷۴ بازیگری مکزیکی نقش شخصیتی تایلندی یا ژاپنی را بازی میکرد، باعث نمیشد بازخوردی منفی بگیرد اصلاً تعجبآور نیست. اما این جای تعجب دارد که هنوز بعد از گذشت ۴۳ سال سعی داریم بفهمیم که چه موقع میشود شخصی با نژاد یا قومیتی خاص نقش شخصیتی با نژاد دیگر را بازی کند. جواب این سؤال بسیار مشخص است: نمیشود. «جوزف فاینس» نباید نقش «مایکل جکسون» را بازی میکرد، حتی بااینکه تنها برای یک گلچین کمدی تلویزیونی بود؛ «جیک جیلنهال» نباید نقش «شاهزاده ایران»[۶] را بازی میکرد؛ «رونی مارا» نباید در فیلم «پن»[۷] نقش یک سرخپوست را بازی میکرد، و بحثی که به خاطر انتخاب «نائومی اسکات» در بازسازی دیزنی از «علاءالدین»[۸] برای نقش جاسمین که عرب است به پا شده، کاملاً بهجاست. شاید هیچ بازیگر زن عربی بهخوبی «اسکات» بازی نمیکند، یا شاید به نظر مسئولان انتخاب بازیگر، «اسکات» ظاهری «جذابتر» دارد، اما انتخاب زنی هندی-بریتانیایی در نقش یک عرب تنها مثال دیگری برای این تفکر غلط است که «همهی قهوهای پوستان مثل هم هستند» و این قابلقبول نیست. بااینکه این مثالها بهوضوح نادرست هستند، باقی موارد «سفیدسازی» در محدودهای نامشخص قرار میگیرند.
درعینحالی که انتقاد از انتخابهای نژادپرستانه یا بیتوجه به حساسیتها مهم است، به همان اندازه اهمیت دارد که مشخص کنیم برای نشان دادن قومیتهای مختلف چه چیزی مجاز است و چه چیزی واقعاً ایرادی ندارد و نباید پایش به این بحث باز شود
در سال ۲۰۱۵، مردم ژاپن به سبب انتخاب بازیگرانی چینی، «جانگ زئی» و «گونگ لی» و همچنین بازیگری مالزیایی، «میشل یئو» برای نقشهای اصلی «خاطرات یک گیشا»[۹] عصبانی شدند. با توجه به تنشهای تاریخیای که از بعد از جنگ جهانی دوم همچنان باقیاند، نسنجیده بودن چنین انتخابهایی (همچنین تغییر رنگ چشم زنی آسیایی به رنگ آبی در پوستر فیلم) واضح بود. اما حتی بدون تنشهای سیاسی، آیا ایرادی ندارد که «رندال پارک»، بازیگری کرهای-آمریکایی نقش شخصیتی تایوانی-آمریکایی را در «تازه از قایق پیاده شدیم»[۱۰] بازی کند؟ به نظر من جواب، هم مثبت است و هم منفی. آیا هر شخص لاتین تباری میتواند نقش هر شخصیتی از هر کشور آمریکای لاتین را بازی کند؟ آیا میشود شخصی اسپانیایی نقش کسی اهل پِرو را بازی کند؟ شک دارم. بسیاری از لاتینتبارهای آمریکایی یک رگ اسپانیایی دارند یا کاملاً از نژاد اسپانیایی هستند، درست مثل بیشتر سفیدپوستان آمریکایی که اجداد اروپایی دارند. اینکه یک برزیلی نقش شیلیایی را بازی کند چه؟ به نظرم جواب تمامی این سؤالات «بستگی دارد» است.
- نقش «اسکارلت جوهانسن» در «شبح درون پوسته» بحث زیادی به پا کرده است چون شخصیت اصلی در انیمهی ژاپنی، البته ژاپنی بود
هنگامی برچسب «سفیدسازی» اشتباه استفاده میشود که شخصیتی در داستان اصلی و با قومیتی خاص در فیلم تغییر پیدا میکند تا با بازیگری خاص تطبیق داده شود. این با انتخاب کسی از نژادی خاص برای نقشی از نژادی دیگر تفاوت دارد. نقش «اسکارلت جوهانسن» در «شبح درون پوسته»[۱۱] بحث زیادی به پا کرده است چون شخصیت اصلی در انیمهی ژاپنی، البته ژاپنی بود؛ و «تیلدا سویینتون» در فیلم «دکتر استرنج»[۱۲] بهعنوان «انشینت وان[۱۳]» ظاهر شد که شخصیتش در کتابهای مصور اهل تبت است. هیچکدام از این دو مثال نمونهی نژادپرستی ناگوار بازیگران سفیدپوستی که در نقش نژادی بهجز نژاد خودشان بازی میکنند نیست، بلکه بیشتر انتخابی تجاری و به معنای اقتباس از داستان اصلی برای جذب مخاطبان بیشتر است. فیلمسازان «شبح درون پوسته» مکان داستان را از ژاپن به دنیایی نامشخص در آینده تغییر دادند تا ایدهی آن برای مخاطبان جهانی واضحتر باشد. به دلیل تغییر مکان از ژاپن، لازم نبود قهرمان فیلم نژادی خاص داشته باشد (و البته لازم به ذکر نیست که او یک روبات است)، بلکه لازم بود ستارهای بزرگ باشد تا بودجهی کلان فیلم را توجیه کند و «جوهانسن» چنین بازیگری است. بازسازی یک داستان خارجی برای طیف وسیعتری از مخاطبان نیاز به ایجاد تغییرات دارد. در سال ۱۹۶۰، هنگامیکه «یول براینر»، بازیگر روس، برای فیلم «پادشاه و من» برندهی جایزهی اسکار شد، «هفت سامورایی»[۱۴] اثر «آکیرا کوروساوا» را بازسازی کرد، اما آن را بهعنوان نسخهی زبان انگلیسی یک فیلم سامورایی ژاپنی نساخت، بلکه فیلمی وسترن ساخت که در سراسر جهان ژانری با محبوبیتی بیشتر بود. این «سفیدسازی» نبود بلکه فقط تجارتی هوشمندانه بهحساب میآمد. اما انتخاب «ایلای والاک» در این فیلم که یک یهودی اهل بروکلین بود، در نقش شخصیتی مکزیکی، نمونهی فاحش «سفیدسازی» بهحساب میآمد.
- به ادعای مارول شخصیت «انشنت وان» در فیلم «دکتر استرنج» به این دلیل از راهبی تبتی به زنی سِلتی تغییر یافت تا از کلیشهی مرد خردمند آسیایی اجتناب شود!
استودیوی «مارول» ادعا کرد که به این دلیل شخصیت «انشنت وان» در فیلم «دکتر استرنج» را از راهبی تبتی به زنی سِلتی تغییر داده است که از کلیشهی مرد خردمند آسیایی اجتناب کند. البته میتوانستند این کلیشه را با نگهداشتن قومیت تبتی شخصیت و کلیشهای ننوشتن نقش او تغییر دهند. حدس من این است که به علت اختلاف بین تبت و دولت چین، «مارول» میخواسته از هرگونه ارتباط با شخصیتی تبتی دوری کند. چین دومین بازار بزرگ فیلم دنیا را دارد و هرساله ۱۷ میلیون نفر به شهربازیهای دیزنی در چین میروند. هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم این بار بهجای «سفیدسازی» بهطور استثنا «پولسازی» رخ نداده است و غیرمنطقی است که فکر کنیم بزرگترین شرکت رسانهی دنیا باید ریسک ضربهی مالی بزرگی را بپذیرد تا یکپارچگی فرهنگی شخصیتی فرعی در یک فیلم حفظ شود. بههرحال تأسفبار است که «اِد اسکرین» احساس کرد باید از فیلم جدید پسر جهنمی کنار بکشد چون بعضیها مخالف بودند که به او نقشی داده شود که در کتاب مصور ژاپنی-آمریکایی است. اینطور نیست که «اسکرین» نسبتبه «دانیل دائه کیم»، (بازیگری کرهای-آمریکایی) که جای او را گرفته است، انتخاب اقتصادیتری بود. درواقع فکر میکنم «کیم» از نظر بازاریابی انتخاب بهتری است. انتخاب «اسکرین» از طرف فیلمسازان خلاقانه بود، و فشارهای خارجی مبنی بر تغییر تصمیمات خلاقانه به علت اینکه شخصیتی تخیلی از یک نژاد خاص بوده، مانند شمشیری دو لبه است. فراموش نکنیم که تصمیم خلاقانهی مشابهی باعث شد «مارول» شخصیت «نیک فیوری[۱۵]» که در کتابهای مصور «انتقامجویان»[۱۶] سفیدپوست است را عوض کند و نقشش را به «ساموئل اِل جکسون» بدهد که حرکتی عالی بود و باعث شد در این مجموع تنوع نژادی بیشتری وجود داشته باشد. و اگر آنهایی که به انتخاب «اسکرین» اعتراض داشتند واقعاً خواهان تطابق نژادی فیلم با کتابهای مصور بودند، همچنان باید عصبانی باشند که بازیگری ژاپنی-آمریکایی انتخاب نشد.
کسانی که «سفیدسازی» را شناسایی و به آن اعتراض میکنند و فشار میآورند تا تغییری واقعگرایانه ایجاد شود، کمک میکنند تا صنعت فیلمسازی عمدتاً در ترسیم نژاد و قومیت به جلو حرکت کند. لازم است استودیوها و فیلمسازان گوشبهزنگ چنین اشاراتی از سوی جامعه باشند و تغییراتی ایجاد کنند. و هنگامیکه مشخص نیست انتخاب بازیگری که از نژاد شخصیت موردنظر نیست قابلقبول خواهد بود یا خیر، همیشه دو گزینهی احتمالی وجود دارد: ۱) بهترین بازیگر موجود که از نژاد شخصیت است را انتخاب کنید؛ یا ۲) «لو دایموند فیلیپس[۱۷]» را استخدام کنید. «فیلیپس» تقریباً بیشتر از هرکسی در نقش نژادهای مختلف ظاهر شده است، از خوانندهی مکزیکیآمریکایی، «ریچی والنس[۱۸]» در فیلم «لا بامبا»[۱۹] گرفته تا، بله، نقش پادشاه «مونکوت[۲۰]» در «پادشاه و من». «فیلیپس» اجازهی این کار را دارد چون در فیلیپین به دنیا آمده و مادرش فیلیپینی و از نژاد چینی، ژاپنی، هاواییایی و اسپانیایی است و پدرش آمریکایی و یک رگ سرخپوستی داشته است. پس هر وقت شک داشتید، «لو دایموند فیلیپس» کارتان را راه میاندازد.
[۱] Gavin Polone
[۲] Hellboy
[۳] The Kind and I
[۴] Fantasy Island
[۵] The Planet of the Apes
[۶] Prince of Persia
[۷] Pan
[۸] Aladdin
[۹] Memoirs of a Geisha
[۱۰] Fresh Off the Boat
[۱۱] Ghost in the Shell
[۱۲] Doctor Strange
[۱۳] Ancient One
[۱۴] Seven Samurai
[۱۵] Nick Fury
[۱۶] Avengers
[۱۷] Lou Diamond Phillips
[۱۸] Ritchie Valens
[۱۹] La Bamba
[۲۰] Mongkut
۲۶ شهریور, ۱۳۹۷