آیا رباتهای انساننما میل دارند دستی بر مواد روانگردان داشته باشند؟ ما واقعاً باید امیدوار باشیم که آنان چنین رؤیایی داشته باشند. این نکته، پیام کتاب اندرو اسمارت است؛ کتابی که به شیوهای فوقالعاده ذهن ما را متحول میکند و آلن تورینگ، فیلم ماتریکس، امانوئل کانت، «هوش مصنوعی زامبی»، لایبنیتز و تحقیق درمورد داروهای روانگردان را درهم میآمیزد.
در عصر آرمانشهرگراییِ تکنولوژیک[۱]، همواره با بیانی که ماهیتِ پنهانِ مذهبی دارد به ما یادآوری میشود که تکینگی[۲] (خلق ماشینهای خودآگاهِ فوق هوشمند) در راه است. یک مشکل در مورد ماشینهای خودآگاهِ فوق هوشمند (همانگونه که نویسندگان علمیتخیلی و برخی فیلسوفان اعصار مختلف هم به آن باور دارند) این است که احتمال زیادی وجود دارد که این ماشینها تصمیم بگیرند همهی انسانها را نابود کنند. چگونه باید مانع از آن شویم که این رباتهای خداگونه، نسل بشر را از هستی پاک کنند؟ آقای اسمارت میگوید ممکن است بهترین راه این باشد که به آنان روانگردان الاسدی (دوز مناسبی برای یک موجود دیجیتال) بدهیم تا آنان را وادار کنیم درهای ادراک خود را بگشایند.
این پیشنهاد ممکن است به نظر، شبیهِ آیندهنگریِ هیپیوار عجیب و غریب باشد، اما بخش زیادی از کتاب، به حل افکار سردرگم طرفدارانِ هوش مصنوعی اختصاص یافته است. در تضاد با تصورات رایج جدید، اسمارت سه ادعا مطرح میکند: یک، اطلاعات واقعاً وجود ندارد. دو، در ذهن بشر محاسبه صورت نمیگیرد. سه، محاسبه حتی در کامپیوترها هم انجام نمیشود.
اسمارت در کتابش سه ادعا را مطرح میکند: یک اطلاعات واقعاً وجود ندارد. دو، در ذهن بشر محاسبه صورت نمیگیرد. سه، محاسبه حتی در کامپیوترها هم انجام نمیشود
بگذارید نوبتی به این موارد بپردازیم. یکم، در میان برخی گروهها این باور رایج است که «اطلاعات» عنصر بنیادین گیتی است. این ممکن است به آن خاطر باشد که برخی نظریهپردازان به طور ناخودآگاه رابطهی عاشقانهی جامعهی ما با «اطلاعات» را به مابقی واقعیت تعمیم میدهند. اما در نگاه منطقی اسمارت، اطلاعات تنها در جایی که یک مشاهدهگرِ خودآگاه هست، معنا دارد. اگر هیچ ذهنی در جهان وجود نداشت، اطلاعاتی هم وجود نداشت. بنابراین «اطلاعات» روش مفیدی است برای اینکه دربارهی رابطهی خود با واقعیت سخن بگویم، اما اطلاعات به خودی خود واقعیت نیست.
این باور که ذهن ما محاسبه میکند چه؟ این هم آشکارا استعارهی دیگری است که از پیشرفتهای صورت گرفته در جامعهی صنعتی گرفته شده است. اما همانگونه که اسمارت نشان میدهد، گمراه کننده است اگر فکر کنیم ذهن ما ماشینی است که مجموعهای از دادهها را به شکل الگوریتمی پردازش میکند. درواقع او با نگاهی دوگانه به این مسئله مینگرد. اسمارت میگوید هیچکس نمیداند که هوشیاری [و خودآگاهی موجودات نسبت به هستی و هویت خودشان] چگونه بهوجود میآید و آنچه ذهن ما انجام میدهد ممکن است اساساً از جنس محاسبه نباشد. محققان امیدوار هستند یک روز تمام مغز انسان را بهشکل یک مدل نرمافزاری درآورند، اما فاصلهی میان پیچیدگی مغز با هر نوع کامپیوتر قابل تصور امروز، حتی از آنچه فکر میکردیم هم وسیعتر است. اسمارت اشاره میکند که احتمالاً نهتنها میلیاردها عصب مغزی و تریلیونها سیناپس (پیوندگاه) مغزی، بلکه دندریتهای سلولهای عصبی [یعنی شاخههای روی سلولهای عصبی] و همچنین خارهای دندریتی که روی دندریتها میرویند، باید مدلسازی شوند. اسمارت میگوید مشکل علوم اعصاب این است که «ما در حال حاضر هیچ تفسیری از ذهن نداریم که بر محور محاسبه نباشد. ممکن است ما در علوم اعصاب در همان مرحلهای باشیم که فیزیک، پیش از فیزیک کوانتوم قرار داشت».
اسمارت میگوید مشکل علوم اعصاب این است که «ما در حال حاضر هیچ تفسیری از ذهن نداریم که بر محور محاسبه نباشد. ممکن است ما در علوم اعصاب در همان مرحلهای باشیم که فیزیک، پیش از فیزیک کوانتوم قرار داشت»
البته هر چه باشد دستکم میتوانیم بگوییم که محاسبات، درون کامپیوترها رخ میدهند، غیر از این است؟ به هر حال طراح الگوریتم و برنامهنویس وجود دارد. اما اسمارت اصرار دارد که نه، این هم درست نیست. او در توضیحی استادانه شرح میدهد که مدارهای الکتریکی و ریزتراشهها[۳] واقعاً چگونه کار میکنند و اینکه عملکردشان به هیچ وجه آنگونه که خیال میکنیم مسئلهی ساده و دقیقی نیست. این عملکرد، ملغمهی آشفتهای است از الکترونها و مقادیر دودوییِ صفر و یک (یا روشن و خاموش) تنها مقادیر ممکن نیستند. اسمارت توضیح میدهد که به خاطر نوسان ولتاژ، درگاه منطقی میتواند بر روی مقدار نیم گیر کند. تمام آنچه درون یک کامپیوتر رخ میدهد این است که برق به اطراف منتقل میشود. در اینجا به یک مشاهدهگر خودآگاه نیاز داریم که آن را بهعنوان رقص محاسبات و اطلاعات تفسیر کند.
تا اینجای کار، کتاب اسمارت به این میپردازد که تصورات بیاساس در مورد «هوش ماشین» را از بین ببرد و استدلال کند که ساخت کامپیوترهایی که هوشیاری و خودآگاهی داشته باشند احتمالاً خیلی دورتر از نیمههای قرن بیست و یکم که صوفیان تکنولوژیک مانند رِی کرزوایل، مدیر مهندسی گوگل پیشبینی کردهاند، رخ خواهد داد. اسمارت به کنایه میگوید آنان که در گوگل کار میکنند باید بیش از آنکه به نظر میآید، به فلسفه علاقه نشان بدهند. البته اگر شرط ببندیم که هرگز اتفاقی نخواهد افتاد، احتمالاً محکوم به باختیم. بنابراین اسمارت میگوید حالا بهمنظور پیشبرد بحث، میتوانیم فرض کنیم که روزی ماشینهایی خواهند بود که به چشم ما هوشیار میآیند. در این صورت چه؟
اسمارت به کنایه میگوید آنان که در گوگل کار میکنند باید بیش از آنکه به نظر میآید، به فلسفه علاقه نشان بدهند. او همچنین مطرح میکند که میتوانیم فرض کنیم: روزی ماشینهایی خواهند بود که «به چشم ما» هوشیار میآیند
آزمون تورینگ که آزمونی است معروف برای سنجش هوشمندی ماشینها، مبتنی بر آن است که میتوان یک ماشین را هوشمند و خودآگاه دانست به شرطی که در گفتگو با آن ماشین، طرف مقابل نتواند بین آن ماشین و یک انسان فرق بگذارد. اسمارت معتقد است که آزمون بهتر این است: آیا ماشین میتواند وضعیتهای تغییریافتهی هوشیاری را تجربه کند؟ به تجربهی خودِ نویسنده، و بنابر تحقیقات علوم شناختی، الاسدی کارهای بسیار جالبی هم بهصورت فردی روی مغز و هم به صورت عینی روی الگوهای فعالیت عصب مغزی میگذارد. تنها یک موجود هوشیار میتواند در اثر مواد توهمزا به فضا برود. پس اگر ما به یک کامپیوتر مقداری الاسدی دیجیتال بدهیم و این ماشین تجربیات غریبی را گزارش کند، این ممکن است نسبت به مکالمهی صرف، تست بهتری برای هوشیاری باشد.
علاوه بر آن، از دیدگاه اسمارت این امر ممکن است نسل بشر را نجات دهد. آنان که الاسدی مصرف میکنند احساس شگفتی، یکی شدن با گیتی و به فکر همهچیز و همهکس بودن را گزارش میکنند. اگر همان نوع احساس را در یک کامپیوتر خودآگاه فوق هوشمند قرار دهید ممکن است به جای آنکه بخواهد خالقش را نابود کند، تمایل داشته باشد او را پرورش دهد و به او کمک کند. البته فکر جالبی هم وجود دارد که ناخودآگاه به ذهن میآید و آن اینکه یک کامپیوتر فوق هوشمند، آنقدر باهوش خواهد بود که درست قبل از نابودسازی انسان، چیزی را به اون بگوید که او دوست دارد بشنود.
پینوشت:
[۱] techno-utopianism: جستجوی آرمانشهر از راه تکنولوژی
[۲] Singularity: طبق فرضیهی تکینگی، هوش مصنوعی و کامپیوترها ممکن است در آیندهی نه چندان دور آنقدر پیشرفت کنند که از هوش بشری پیشی بگیرند و حتی بتوانند هوش خود را تکامل ببخشند. برخی بر این باورند که این امر میتواند منجر به انقراض بشر شود. برخی دیگر هم با این نگاه به مسئله نگریستهاند که رسیدن فناوری به این مرحله، بدان معناست که بشر خواهد توانست از جسم فیزیکی خود گذر کند و در قالب هوش مصنوعی یا پیکر رباتی به حیات (بالقوه ابدی) ادامه دهد (مترجم).
[۳] Microchips
۱۹ آبان, ۱۳۹۷