«بیستوپنج سال در حال ساختن … و نساختن …» فیلم تری گیلیام، مردی که دن کیشوت را کشت، که مدت بسیاری است همه انتظارش را میکشند بالاخره از راه رسیده است.
برداشت گیلیام از رمان قرن هفدهم میگل سروانتس[۱] باید طی چندین تلاش برای فیلمبرداری، غیرمحتملترین موانع را پشت سر میگذاشت، از جمله مشکلات بودجه، سلامت و مسائل تداخل برنامه برای شخصیتهای مثبت اصلی، ژان راشفورت و جانی دپ. مستند کیث فولتون[۲] و لوئی پیپ[۳]، گمشده در لا مانچا[۴] (۲۰۰۳) قرار بود درباره ساخت فیلم گیلیام باشد اما در آخر به فیلمی دربارهی پستی و بلندیهایی تبدیل شد که تولید آن را غیرممکن کرده بود.
مردی که دن کیشوت را کشت در تقارن با سختیهای افسانهای گیلیام، توبی[۵] (با بازی آدام درایور) را در مقام کارگردانی نشان میدهد که به معنای واقعی کلمه به آسیابهای بادی یورش میبرد[۶]. توبی که با مشکلات و تأخیر تولید یکی از فیلمهایش در اسپانیا دست و پنجه نرم میکند، نسخهی قاچاقی پروژهی فارغالتحصیلیاش را پیدا میکند که بهصورت غیرقانونی در مهمانی شامی به فروش میرسد. عنوان آن «El hombre que mató a Don Quijote» است، به معنای «مردی که دن کیشوت را کشت». بازیِ مشخصههای متافیزیکی شاهکار سروانتس تازه شروع شده است.
توبی که تحمل فشارِ رئیسش و جکی زن رئیسش را ندارد با موتور «اولین شبیخون[۷]» خودش را آغاز میکند. پیدا کردن غیرمنتظرهی اولین فیلمش، که ده سال پیش در همان مکان پر شده، کنجکاوی او را برانگیخته و تصمیم میگیرد در جستجوی افرادی محلی که در فیلم شرکت داشتهاند آن منطقه را بگردد.
در روستای کوچک لوس سوئنیوس[۸] (به معنای رویاها) او به اسپانیایی با صاحب تاپاس و شرابفروشی رائول[۹] حرف میزند تا اینکه در یک حرکت سینماییِ خودآگاه، به معنای واقعی با آرنجش زیرنویس را از روی صفحه کنار میزند. اصلاً مگر به زیرنویس نیازی بود؟ از آن لحظه فیلم کاملاً به زبان انگلیسی ادامه پیدا میکند.
چند متر آنطرفتر از لوس سوئنیوس تابلویی به او هشدار میدهد که «دن کیشوت زنده است»[۱۰] و با پرداخت چند یورو پیرزنی به او اجازه میدهد خودش بررسی کند که حرف تابلو حقیقت دارد یا نه. توبی در یک [ماشین] کاروان، پشت پردهی پروژکتوری که فیلم خودش را نشان میدهد، خاویر را پیدا میکند؛ همان کفاشی که ده سال پیش در فیلمش نقش دن کیشوت را بازی کرده بود. کشمکش ابدی میان رویاها و واقعیت و بازی ادبیات فراداستانی[۱۱]، داستان را جلو میبرد.
به همان شکلی که کتابهای شوالیهای به آلونسو کیشانو[۱۲] الهام بخشید که در رمان «سروانتس» به «دن کیشوت» شوالیه تبدیل شود، فیلم توبی نیز خاویر را تغییر داده و خاویر از آن موقع باور پیدا کرده که خودش همان مرد اهل «لا مانچا» است. او توبی را به عنوان همراهش در ماجراجوییهای باستانی میشناسد … همان دستیار وفادارش سانچو[۱۳]. با وجود امتناع توبی، کفاش سابق متقاعد شده که ماجراجوییهای جدیدی در انتظارش است. و حق با او است.
مانند قسمت بردههای کشتی در رمان که در آن شوالیهی اسپانیایی و ماجراجوی داستان چندین مجرم را آزاد میکند و بعدتر بهدستشان سنگسار میشود، دن کیشوت جدید توبی را از دست گارد شهری اسپانیا لحظاتی بعد از دیدار دوبارهشان نجات میدهد.
در فیلم چیزهایی مثل آسیاب بادی و غولها، گلههای گوسفند که آنها هم ارتشهای در حال نبرد هستند، خیکهایی که به جای غولهای وحشی اشتباه گرفته میشوند و نبرد علیه شوالیههای شجاع وجود دارد. تلاش مداوم توبی برای ایجاد تمایز بین چیزهایی که خودش میبیند و دیدگاه دن کیشوت بالاخره باعث میشود واقعیت و رؤیا را با هم اشتباه بگیرد.
او به کشاورزهایی مشکوک است که از آنها در روستای کوچکشان استقبال میکنند اما بهنظر چیزی را مخفی کردهاند. توبی پی میبرد که کشاورزها مهاجران مراکشی غیرقانونی هستند. با اینکه قرن بیستویکم است و دوران تفتیش عقاید در اسپانیا خیلی وقت پیش بهسر آمده، ترس مهاجران از مقامات اسپانیا نشان از این دارد که داستانهای قدیمی خودشان را تکرار میکنند.
گیلیام شوخطبعی خاص خودش را چاشنی این ماجراها میکند. حقههای ظالمانهی دوک در بخش دوم رمان حالا در کاخ الکسی[۱۴]، یک میلیونر مستبد روس اتفاق میافتد؛ کسیکه رئیس توبی میخواهد نظرش را جلب کند. در میان چند اتفاق نمایشی که در یکی از مهمانیهای دستودلبازانهی او رخ میدهد، گروهی از زنان ریشو که از قرار معلوم جادو شدهاند به جای افراطگراهای انتحاری اشتباه گرفته میشوند. اگرچه این میلیونرِ روس زیردستانش را مجبور میکند رمان سروانتس را بخوانند، اما مشخصاً تعدادی از آنها به بخش دوم نرسیدهاند…
زنانِ کمتر روشنفکر
در میان «اموال» الکسی، آنجلیکا[۱۵] وجود دارد که توبی موقع فیلمبرداریِ فیلم اولش با او آشنا شده است. شخصیت او فرصتی از دست رفته برای نشان دادن مدرنیتهی شخصیتهای زن سروانتس است.
در رمان، مارسلا[۱۶] چوپان زن، دوروتیا[۱۷]، یا زریده[۱۸] که زندانی است مثالهایی از زنان روشنفکر و مستقل هستند و گفتارشان که در اوایل قرن هفدهم نوشته شده است هنوز موجب تعجب خوانندگان معاصر میشود. برخلاف آنها، گیلیام از شخصیتهای زن به عنوان پشتوانهی داستان قهرمان فیلم استفاده میکند و فیلم به اقتباسهایی اضافه میشود که به چیزی فراتر از دولسینیا[۱۹]، بانوی آرمانی نخستین دن کیشوت نگاه نمیکنند.
تا پایان فیلم، خودِ توبی طوری به توهم و جنون شوالیهگرانه برای درست کردنِ غلطها آلوده شده که دیگر راه برگشتی ندارد. او اکنون باور دارد که دن کیشوت است و به نبرد با غولها و کمک به زنان گیر افتاده در مخمصه ادامه خواهد داد.
این که گیلیام بالاخره موفق شده است نسخهی خودش از کتاب را اکران کند ثابت میکند که با وجود موانع، روحیه آرمانگرای شخصیت همچنان بسیار جان دارد و واقعاً: «دن کیشوت زنده است».
پینوشت:
[۱] Miguel de Cervantes
[۲] Keith Fulton
[۳] Louis Pepe
[۴] Lost in La Mancha
[۵] Toby
[۶] «یورش به بادگیر» اصطلاحی برگرفته از کتاب است که در آن دن کیشوت و سانچو پانزا به جنگ آسیاب بادی میروند. این اصطلاح به معنای جنگ با دشمن خیالی استفاده میشود.
[۷] نام اولین بخش کتاب دن کیشوت
[۸] Los Sueños
[۹] Raul’s tapas y vinos
[۱۰] Don Quijote vive
[۱۱] Metafictional: نوعی داستان که خودآگاهانه به خواننده میگوید متن پیشِ رویش داستانی است.
[۱۲] Alonso Quijano
[۱۳] Sancho
[۱۴] Alexei
[۱۵] Angelica
[۱۶] Marcela
[۱۷] Dorotea
[۱۸] Zoraida
[۱۹] Dulcinea
۲۲ آبان, ۱۳۹۷