ادوارد جی بلوم
از لحاظ تاریخی، بسیاری از مبلغان مذهبی در ایالاتمتحده مشتاق به کاهش ویژگیهای فیزیکی شخصیتهای کتاب مقدس بودهاند و هشدار دادهاند که چنین نگاهی به این مانیفست ممکن است بعضی را از معنویت حقیقی موجود در کتاب مقدس دور کند. با این حال، هنوز عدهی زیادی از لنز تعصبات نژادی به شخصیتهای مهم تاریخی مینگرند.
ماه گذشته وقتی در سریال کتاب مقدس[۱] شبکه هیستوری چنل[۲]، شیطان خودش را نشان داد، مخاطبان تلویزیون آمریکا شوکه شدند چون او واقعاً شبیه اوباما بود. واکنشها سریع بود و خیلی زود از تمامی رسانهها منعکس شد از توییتر گرفته تا فیسبوک و از سی. ان. ان. تا فاکس نیوز. شکایات سروصدای زیادی به پا کرد و تهیهکنندگان این مجموعه را مجبور به پاسخگویی کرد. آنها این ادعا که بازیگر مراکشی، «محمدمهدی قزانی» هدفمندانه برای بازی در نقش شیطان انتخاب شده تا شبیه اوباما باشد را «بیمعنی» خواندند. این جنجال نتوانست بر رتبهبندی این سریال دهساعته تأثیرگذار باشد. با بیش از ده میلیون نفری که در آمریکا همه قسمتهای این سریال را تماشا میکنند، سریال کتاب مقدس موفقترین سریالی بوده که از طریق تلویزیون کابلی تماشا شده است.
یکی از دلایل محبوب بودن این سریال این است که آمریکاییها عمیقاً درباره اینکه چهرههای کتاب مقدس چگونه در قالب تصویر نمایش داده میشود، حساساند. بحث در مورد سیاهی پوست و اوبامایی بودن شیطان یا سفید و جذاب بودن عیسی و نگاه نژادی به کاراکترها به همان اندازه یا بیشتر ازآنچه آنها میگویند انجام دادهاند، مهم است. این اولین بار نیست که مخاطبان آمریکایی روی تصویرسازی شخصیتهای کتاب مقدس حساس شدهاند. در سال ۲۰۰۴ آنها برای دیدن شکنجه شدن و کشته شدن مسیح در فیلم مصائب مسیح مل گیبسون به سینماها هجوم بردند. در آن فیلم عیسی هرگز به انگلیسی صحبت نکرد اما بدن آسیبدیده و زخمیاش در مرکز نمایش بود. در دهههای گذشته مردم از مارتین لوتر کینگ جونیور[۳] درباره چهره مسیح پرسیدند و در طی دهه ۱۹۲۰ آمریکاییها بر سر اینکه آیا اصلاً نشان دادن چهره مسیح در فیلمها کار درستی است یا نه بحث داشتند.
اهمیت «جسم» در کتاب مقدس
در خود کتاب مقدس جسم مهم هست، اما نه به شکلی که در حال حاضر مطرح میشود. متون باستانی انجیل مطالبی در مورد جسمهای بیمار و سالم و جسمهای شکافته شده و احیاشده دارند. اما در بیشتر بخشهای کتاب مقدس، در مورد رنگ پوست این بدنها یا رنگ موهایشان چیزی گفته نشده است. برای درک وسواس کنونی ما نسبت به بدن و جسم بازیگران در مینی سریال کتاب مقدس، ما باید در نظر بگیریم که چرا رویکردهای ما به موضوعی که کتاب مقدس نسبت به آن بسیار ساکت است، تا این حد برجسته و مهم شده است.
از لحاظ تاریخی، بسیاری از مبلغان مذهبی در ایالاتمتحده مشتاق به کاهش ویژگیهای فیزیکی شخصیتهای کتاب مقدس بودهاند و هشدار دادهاند که چنین نگاهی به این مانیفست ممکن است بعضی را از معنویت حقیقی موجود در کتاب مقدس دور کند. در مستعمره جدید انگلستان، پیوریتنها[۴] با امتناع از نمایش عیسی مسیح، خدا و مریم مقدس در کلیساهای خود یا روی مطالب چاپی، خود را از کاتولیکها متمایز میکردند. پیوریتنها در عدم نمایش این تصاویر خیلی سختگیرانه عمل نمیکردند. آنها با انواع دیگر نمایش این تصاویر مشکلی نداشتند. و بعضاً از شکلهای کوچکی از آنها در کتابهای آموزشی استفاده میکردند. به علاوه شیطان گاهی به شکل شخصیتی تاریک، شاخدار، بالدار و بینهایت لاغر و ضعیف نمایش داده میشد (هر چه باشد او شاهزاده تاریکی است). اما دیدن شیطان یا یکی از نوکرهایش بهصورت زنده و حاضر یک تجربه وحشتناک بود و میتوانست باعث اعدام شما در مستعمرات شود.
در طول قرن نوزدهم نظر به اینکه فناوریهای جدید امکان تولید و توزیع انبوه تصاویر کتاب مقدس را ایجاد کرده بودند. برخی از آموزگاران مذهبی نگران بودند که ممکن است آنها مانع اجرای تکلیف کلیسا شوند. یکی از اعضای ارشد کلیسای پروتستان در دهه ۱۹۸۰ در شهر نیویورک به هم کلیساییهایش هشدار داد که به تصویرسازیهای عیسی در کتابهای مقدس مصور که روی پنجرهها رنگآمیزی شده و دیده میشوند، اعتماد نکنند: «اینیک مسئله قابلتوجه و مهم در تاریخ مسیح است که هیچ مدرکی برای هویت جسمانی عیسی مسیح درجایی نداریم. در دنیا هیچ تکچهرهنگاری معتبر از شخصیت فیزیکی او وجود ندارد. همهی تصاویر عیسی مسیح که توسط هنرمندان بزرگ کشیده شده است، تماماً تخیلی است.» پایان دوره بردهداری زمانی بود که مردان و زنان رنگینپوست، حرفها و تصاویری که تاریکی را با شرارت، و روشنایی را به نیکی پیوند میدهد، رد کنند.
پایان دوره بردهداری زمانی بود که مردان و زنان رنگینپوست، حرفها و تصاویری که تاریکی را با شرارت، و روشنایی را به نیکی پیوند میدهد، رد کنند
یک دلیل جدی کلامی برای نگرانی آن عضو ارشد کلیسای پروتستان وجود دارد: فقدان جزییات کتاب مقدس در مورد ویژگیهای فیزیکی مسیح برای دنیایی که دین مسیحیت را طلب میکند حیاتی است. او میگوید: «اگر جزییات فیزیکی او و محل وجود او مشخص بود، مثلاً اگر او مردی با صورت رنگپریده بود؛ مردی که صورتی قهوهایرنگ داشته باشد احساس میکرد فاصلهی بیشتری بین مسیح و او، نسبت به فاصلهی مسیح و برادر سفیدپوست او وجود دارد.» اما اکنون بشارت او میتواند برای همه مردم گیرا باشد چون کتاب مقدس ازنظر ویژگیهای نژادی به توصیف عیسی مسیح نپرداخته است. فقط از این طریق کلیسا میتواند جایگاهی برای آن باشد که «قفقازی و مغولی و آفریقایی در کنار هم، بر سر سفره مسیح بنشینند و همه بهطور یکسان درباره مسیح فکر کنند و همه احساس کنند که او مانند برادر آنهاست.»
از طرف آمریکاییهای مسیحی پاسخ به سؤال درباره ظاهر مسیح یک تم فراگیر شده از عیسی است که به فرهنگ عمومی بدل شده است. در سال ۱۹۵۷ در ستون نصیحتهای مارتین لوتر کینگ جونیور در مجله اِبِنی[۵] نامهای دریافت کرده بود که میپرسید: «چرا خدا عیسی را سفید آفرید زمانی که عمده مردم را غیر سفید آفریده است؟» کینگ بر اساس فلسفهی سیاسی و مذهبی خود پاسخ داد. او این که رنگ پوست یک نفر محتوای شخصیتی او را تعیین میکند تکذیب کرد. برای کینگ مثالی بهتر از خود مسیح وجود نداشت. او گفت: «رنگ پوست عیسی از پیامدهای کم یا حتی بدون نتیجهای برخوردار است.» کینگ به خوانندگان خود مجدداً اطمینان داد که رنگ پوست یک مشخصه بیولوژیکی است و هیچ ربطی به ارزش ذاتی یک شخصیت ندارد. عیسی به فراتر از نژاد میرود و میگوید عیسی نه به خاطر رنگ پوستش، بلکه به خاطر خدا آگاهی منحصربهفردش و اشتیاق او برای قربانی کردن خواست خود برای خواست خدا اهمیت دارد. او پسر خدا بود، نه به خاطر آرایش بیولوژیکی ظاهریاش، بلکه به خاطر سرسپردگی معنوی درونی او.
اما در جامعهای که مردم بر اساس رنگ پوستشان از هم جدا شدهاند. پسر خدا تنها چالش تصویرپردازان نبود. چالش تصویرپردازی برای شیطان نیز وجود داشت. در دوره جنگ داخلی آمریکا یک آفریقایی-آمریکایی اهل شمال آمریکا به نامتی. موریس چستر اعلام کرد همانگونه که این زمان، زمان پایان بردهداری است؛ زمان آن نیز هست که مردان و زنان رنگینپوست حرفها و تصاویری که تاریکی را با شیطان و روشنایی را با نیکی پیوند میدهند را نیز نپذیرند. تقریباً یک قرن پیش مالکوم ایکس[۶] نیز برای بیان همین موضوع انگشتنما شد. چستر از همراهانش خواست تا از قدرت مصرفکننده بودن برای ایجاد تغییر استفاده کنند. او گفت: «اگر شما یک صحنه از کتاب مقدس میخواهید و شیطان، این شخصیت سم دار (نماد شیطان که معمولاً سم دار تجسم میشود) به رنگ سیاهرنگ آمیزی شده است، و نیز خالق و فرشتگانش را سفید معرفی میکند. به فروشنده بگویید که وجدان و اخلاق شما اجازه نخواهد داد که چنین حجمی از این نوع اطلاعات غیرواقعیای را حمایت کنید. به او بگویید که شما به خاطر توهین به مقدسات در تشویق رواج یک افترا و تهمت درباره لژیونهای بهشت مجرمید.»
قملروی تاریکی
چستر با امتناع از پذیرش ایده شیطان تاریک، در برابر قرنها شمایلنگاری مسیحی ایستاده بود. در طول دوران اروپای قرونوسطی این کاملاً عادی بود که شما شیطان را تاریک یا سیاه توصیف کنید. جادوگران به خاطر انجام هنرهای تاریک شناختهشده بودند و در اوایل استعمار آمریکا زمانیکه بریتانیاییها به جهان جدید مهاجرت میکردند، آنها دیگران را به جادوگر بودن متهم میکردند. آنها نیز تاریکی را با شیطان تلفیق میکردند. در سال ۱۶۹۲ در سِیلم[۷] شیطان همهجا بود؛ او میتوانست فرمهای فیزیکی مختلفی به خود بگیرد. او همیشه در رنگ سیاه یا قرمز درنمیآمد. مثلاً یکبار سارا بیبر یک مرد کوتاه مانند یک وزیر با یک کت سیاه دید. اوگفت: «که آن مرد مرا در بازوها خودش گرفت و پیشنهاد کرد که من با او همراه شوم.» او البته بیشتر اوقات به رنگ قرمز و سیاه دیده میشد. درجایی دیگر فردی شیطان را بهشکل یک مرد سیاه ریشدار قدکوتاه دیده بود و یکبار فرد دیگری او را بهعنوان یکشی سیاهرنگ از یکچیز فوقالعاده بزرگ دیده بود و یکی دیگر هم شیطان را به عنوان یک سگ سیاه دیده بود. بعضی وقتها هم او مثل یک یهودیِ بومی آمریکا دیدهشده بود. در کتاب عجایب جهان نامرئی[۸] (۱۶۹۳) کاتن ماتر، یک متکلم دینی پیورتن، هندیها و سیاهپوستان را به شیطان پیوند میداد. او نوشته بود که: «سرخپوستهای سبزهرو اغلب در اختیار شیاطین دودیشکل بودند و شیطان خود را به شکل مرد سیاه کوتاهقد به آنها نشان میداده است.»
در قرنهای ۲۰ام و ۲۱ام بحث در مورد چگونگی نشان دادن شخصیتهای کتاب مقدس پرسروصداتر و ستیزهجویانهتر شده است. در بخش عمده آن، این به خاطر افزایش اهمیت تصویرسازی بصری در فرهنگ آمریکاست. چه در فیلمها چه در تلویزیون و مجله یا اینترنت، آمریکاییها محتواهای تصویری را به میزان سرسامآوری تولید و مصرف میکنند. حتی در دهه ۱۹۳۰ برخی از نوجوانان آفریقایی-آمریکایی که در نظرسنجیهای جامعهشناختی شرکت کرده بودند، به این پرسش که «رنگ عیسی مسیح چه بوده است؟» اینگونه پاسخ دادند: «تمام عکسهایی که از او دیدهام، سفید بوده است». این کاملاً قانعکننده به نظر میآمد. چند دهه بعد، وقتیکه فیلیپ وایب استاد فلسفه در دانشگاه ترینیتی غربی در کانادا، با مردم در مورد کتابش با نام چشماندازهای عیسی مسیح (۱۹۹۷) مصاحبه میکرد؛ یک مرد به نام جیم لینک گزارش داد که تجربهای خیالی داشته که در آن عیسی ریش داشته و موهایی قهوهایرنگ که تا شانههایش میرسیده داشته است و شبیه به تمامی تصاویر مشهور عیسی مسیح بوده است.
در بعضی فیلمها تلاش شده تا از بحث درباره مبهم بودن شخصیتهای کتاب مقدس طفره رفته شود مانند فیلم بن هور[۹] (۱۹۵۹) یا فیلم ردا[۱۰] (۱۹۵۳). در آن موارد ما پشت سر و بازوهای مسیح را میبینیم اما هیچوقت صورتش را نمیبینیم. اما در دفعات بعد به نظر میرسد که فیلمسازان برای بحث کردن سر این موضوع التماس میکنند. مانند انتخاب کارل اندرسون بازیگر سیاهپوست در نقش یهودا اسخریوطی در فیلم عیسی مسیح ابرستاره[۱۱] (۱۹۷۳) که تنها ۵ سال پس از ترور مارتین لوتر کینگ جونیور منتشر شد.
سؤالات در مورد نژاد و هویت عیسی مسیح حالا تبدیل به عناصر اجتنابناپذیر از هر نوع ارائه و نمایش عمومی از کتاب مقدس شده است. مل گیبسون در فیلم مصائب مسیح[۱۲] (۲۰۰۴) به صورت دیجیتالی چشمهای بازیگر نقش مسیح، جیم کویزل[۱۳] را از آبی به قهوهای تغییر داد (در تلاش برای بیشتر شبیه کردن مسیح خودش به یهودیها) اما حتی با این تغییر و قرار دادن یک بینی مصنوعی روی صورت کوایزل، بعضی از نقدهای سینمایی، بدون در نظر گرفتن نگرانی اخیر آن عضو ارشد کلیسا برای مردی با صورت قهوهایرنگ، فیلم را به خاطر ارائه عیسی به عنوان یک مرد آمریکایی سفیدپوست محکوم کردند.
مینی سریال کتاب مقدس نمونه دیگری است از اینکه آمریکاییها در مورد این شخصیتها چهکارهایی انجام دادهاند و چگونه باید به نظر برسند. آنها بارها بر سر اینکه آیا اصلاً این شخصیتها باید در قالب تصویر قرار بگیرند یا نه، بحث کردهاند. این بحثها صرفاً مربوط به دین نیست. آنها همچنین نشان دادهاند که چگونه سیاست و دین در آمریکا با سؤالاتی مانند اینکه آیا رئیسجمهور اوباما در طرف خدا کار میکند یا در طرف شیطان گرهخورده است. در ضمن این پولهای بزرگی در این زمینه خرج شدهاند هم برای بازار تبلیغات و کسب رتبه در سریالهای تلویزیونی و هم صنایع سودآور چاپ کتابهای انجیل و کتابهای شرح آیات که در بازار مسیحیت منتشر شدهاند. شاید به طور ناخواسته عیسی مسیح و شیطان در طرف متضادی از تقسیم نژادی قرار گرفتهاند.
با وجود گذشته تاریخی آمریکاییها و جمعیتشناسی عصر حاضر آنها، تقریباً هیچ راهی برای توصیف و نمایش شخصیتهای کتاب مقدس، بدون ایجاد حساسیت وجود ندارد
با وجود گذشته تاریخی آمریکاییها و جمعیتشناسی عصر حاضر آنها، تقریباً هیچ راهی برای توصیف و نمایش شخصیتهای کتاب مقدس، بدون ایجاد حساسیت وجود ندارد. سیاه خواندن عیسی ارزشهای سیاسیای را که با جریان چپگرای افراطی پیوند دارد گسترش میدهد. در سال ۲۰۰۸، ارمیا رایت، کشیش و پیشوای روحانی به خاطر ادعاهایش مبنی بر اینکه عیسی مسیح مردی سیاهپوست و فقیر بوده است تقریباً نامزدی حزب دموکرات را به قیمت گزافی به اوباما واگذار کرد. بااینحال نشان دادن عیسی به شکل سفیدپوست در جامعهای که آفریقایی-آمریکاییها و آسیایی-آمریکاییها و نیز آمریکاییهایی لاتین رقم فزایندهای از جمعیت آن را شکل میدهند کاملاً کد یک جهانبینی محافظهکارانه را میفهماند. کمی تعجب میکنید وقتی که بعضی از آمریکاییها ترجیح میدهند تا عیسی را به شکل «قهوهای» توصیف کنند تا از دوگانه سیاهوسفید استفاده نکنند. بهعنوانمثال، اگر یک نفر در یک تظاهرات ضد محافظهکارانه در ایالاتمتحده شرکت کند، بهاحتمالزیاد یک پوستر پیدا کند که نوشته: «اگر فکر میکنید اوباما یک سوسیالیست ضد جنگِ قهوهای پوست نیست که مراقبتهای بهداشتی رایگان را قطع کند شما دارید به عیسی مسیح فکر میکنید.»
پینوشت:
[۱] The Bible
[۲] History Channel
[۳] مارتین لوتر کینگ جونیور رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار بود.
[۴] پیوریتنها گروهی از پروتستانها بودند که به علت فشار انگلستان بر آنها به امریکا کوچ کردند.
[۵] Ebony Magzine
[۶] Malcom X
[۷] اشاره به واقعیت تاریخی محاکمات جادوگران در سِیْلِم
[۸] The Wonders of the Invisible World
[۹] Ben Hur (1959)
[۱۰] The Robe (1953)
[۱۱] Jesus Christ Superstar (1973)
[۱۲] The Passion of the Christ
۳۰ آذر, ۱۳۹۷