هم سوپرمن و هم بتمن چشمانی دارند که با قدرتهای فرا طبیعی آنها میدرخشد؛ چشمان سوپرمن قرمز و چشمان بتمن آبی است. در حقیقت سوپرمن ابرقهرمان جمهوریخواهان و بتمن ابرقهرمان دموکراتها است.
مبارزات بزرگ و فجایع نمایش داده شده در فیلم «مرد پولادین»[۱] به کارگردانی «زک اسنایدر»[۲] و شباهتهای آن به روایات انجیل، تحمل مرا برای دیدن قسمت بعدی این فیلم «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت»[۳] تمام کرده است. فیلم سابق او حسی وحشتناک و پرهیبت از موجودات غولپیکر داشت، نوعی جذابیت بهخاطر توانایی هنری در انتقال حس ویرانی و در عینحال، حس ترس از تصور وقوع فجایع اینچنینی.
اسنایدر با این اثر، جهان ابرقهرمانان را در اطراف خودش تغییر داد و پیشینههای داستانی و نیروهای آخرالزمانی خارقالعادهای خلق کرد؛ کاری که هم احمقانه است هم قوی، همسطحی و هم هیجانی. فیلم جدید اسنایدر – بهخاطر انتظارات بالایی که مخاطبان از فیلم داشتند – از نظر برخی جالب به نظر نمیآمد، اما نسخه بعدی این فیلم یعنی «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» داستانی متفاوت خواهد داشت که در آن اسنایدر حتی از تخیلات خود هم فراتر میرود.
«مرد پولادین» با پیشزمینهای کهکشانی، اما شبیه به متون عهد قدیم آغاز میشود، اما صحنه آغازین «بتمن در برابر سوپرمن» با فاجعهای آغاز میشود که یادآور حمله یازده سپتامبر به مرکز تجارت جهانی است. در این صحنه بروس وین (همان بتمن) با نگاهی آلوده به ترس و نفرت، برجی را مینگرد که متعلق به خودش است و در اثر نبرد سوپرمن و ژنرال زاد تخریب و با خاک یکسان میشود.
آغازی چنین طوفانی، مجموعه موفق «انتقامجویان»[۴] را به رقابت میطلبد که اولین قسمت آن بهطور خاص تمثیلی از وقایع بعد از یازده سپتامبر است
این تمثیل به شکل شگفتآوری مستقیم است. یکی از نقاط اوج «بتمن در برابر سوپرمن» – یعنی صحنهای که در آن با یک پرش از جَو زمین خارج میشود – نوعی کپی ظاهری و داستانی از صحنه مشابه دیگری در فیلم «انتقام جویان» است. سوپرمن در فیلم جدید اسنایدر شخصیتی ناامید و ساده دارد؛ یک جنگجوی خوب که راضی نمیشود از توانایی خود برای کارهای شیطانی استفاده کند؛ جنگجویی است که به صلاحدید اخلاقی خود و نه بر اساس ارزشهای جامعه، تواناییهای نسبتاً بیحدومرز خود را بهکار میگیرد.
ابرقهرمان جمهوریخواهان، ابرقهرمان دموکراتها
بروس وین تنها مخالف سوپرمن در این رویکرد اخلاقی نیست؛ سوپرمن هدف اعتراضات گسترده و سرمقالههای منتقدانه میگردد و نهایتاً برای ارائه توضیحات در جلسه سنا حاضر میشود؛ یعنی شرایطی که تنها تبهکاری همچون لِکس لوثِر (جِس آیزِنبِرگ) مستحق آن است. لِکس میداند سوپرمن مانع نقشههای شوم او برای سلطه بر جهان خواهد شد. او برای نابود کردن سوپرمن به کریپتونایت نیاز دارد تا سلاحی قدرتمند بسازد. برای این کار، میکوشد تا دشمنیهای عمومی و رسمی را بهسمت این ابرقهرمان اسطورهای داستان بچرخاند و البته که در صدر همه این هجمهها بتمن حضور دارد.
اسنایدر تفاوت میان این دو ابرقهرمان را با انتخاب جلوههای ویژه مختص به هرکدام بهخوبی نشان میدهد. هم سوپرمن و هم بتمن چشمانی دارند که با قدرتهای فرا طبیعی آنها میدرخشد؛ چشمان سوپرمن قرمز و چشمان بتمن آبی است. در حقیقت سوپرمن ابرقهرمان جمهوریخواههان و بتمن ابرقهرمان دموکراتها است.
تمایز کلاسیک میان چپ و راست این است که راست، نماینده قدرت طبیعی و نامحدود است، در حالیکه چپها قدرت را بر اساس ایدههای خودشان محدود میکنند. بتمن تجسم این تحدید است و از آنجا که بهتنهایی حریف سوپرمن نمیشود، به متحد نیاز دارد
یکی از جملات شگرف این فیلم در لحظات پایانی رقم میخورد؛ هنگامیکه سوپرمن به بتمن میگوید: «اگر اراده میکردم تا الان مرده بودی» (همان تکیهکلام همیشگی «پدرخوانده»). در اینجا در واقع قواعد بازی تعریف میشود: سوپرمن از بتمن قویتر است، اما تنها نقطهضعف شاخص سوپرمن، او را نسبتبه بتمن (که مرگش ازهرجهت محتمل است) آسیبپذیرتر میکند. در یک کلام میتوان گفت اگر سوپرمن اراده کند میتواند بتمن را بکشد، اما بتمن برای نبردی مؤثر در برابر سوپرمن به کمک نیاز دارد. او باید پیمانی با سایر قدرتها (ازجمله اتحاد با قدرتهای موازی) ببندد که البته درنهایت، این قدرتها، اهریمنی و تحت اختیار لوثِر از آب درمیآیند.
این که دموکراتها ممکن است ناآگاهانه با خرابکاران برای مقابله با قدرت نامشروع در داخل کشور متحد شوند یک اتهام سیاسی است. این تفکر به اوضاع سیاسی کنونی مرتبط نیست (هرچند که برخی از جمهوری خواهان چنین ادعایی دارند). البته این صحبت و سایر مسائل استعاری قوی هستند، چرا که اسنایدر آنها را در تصاویری پیچیده و در هم به نمایش میگذارد.
اسنایدر حتی در صحنههای پرغلو و ضعیف خود، جذابیتی ایجاد کرده است که کریستوفر نولان (یکی از تهیهکنندگان اجرایی «بتمن در برابر سوپرمن») هرگز نمیتوانست بدان دست یابد، زیرا فرض نولان بر دانستن و نمایش دادن است، اما اسنایدر خودش میخواهد شاهد آن باشد. او حتی بهجای انتقال دنیای فلسفی ضعیف خود به مخاطب، سعی دارد تازه آن را کشف کند.
«بتمن در برابر سوپرمن» بهخصوص در سالیکه انتخابات در آن برگزار میشود برای کسانیکه فیلم ابرقهرمانی دوست دارند یک فیلم کامل است. کلیّت فیلم این را میرساند که اگر سیاستمداران با حساسیت و کفایت بیشتری عمل کنند دیگر نیازی به ابرقهرمان یا عوامفریبان قهرماننما ندارند. این فیلم عدمکفایت کاری سیاستمدارانی را که همواره دیر دست به کار میشوند، بهخوبی نشان میدهد مثل سناتور جون فینچ[۵].
فیلم اسنایدر جهانی را بهتصویر میکشد که در آن موجودی همچون سوپرمن دارای قدرتی بینهایت است؛ در حالیکه قدرت مردم (خوشبختانه) بهشدت محدود است. همانطور که از داستان پیداست، سوپرمن تقریباً در مرتبه خدایان است و بتمن تقریباً فردی عادی محسوب میشود. البته این مطلب که نهایتاً مادرهایشان هستند که آنها را با هم متحد میکنند، چندان فیلم را خراب نمیکند. کمک بتمن به سوپرمن برای نجات جهان نیست، بلکه برای نجات مادرش است و چنین تمایلی این مسئله را میرساند که با سوپرمن با وجود ماهیت فضاییاش، قلبی بشری در سینه دارد.
لکس لوثر: افسردهی مضحک
طبق معمول شخصیت خبیث داستان پرمغزترین دیالوگ را دارد و جس آیزنبِرگ[۶] با هوشِ هیجانی خود آن را به مخاطب منتقل میکند. او همهی صحنهها را سرقت میکند. آیزنبرگ در مصاحبهای با لوموند فرانسه در مورد رویکرد خود در مورد این نقش میگوید:
«لوثر تبدیل به شخصیتی مشابه شخصیتهای تراژدیهای یونانی میشود. حداقل رویکرد من این بوده است؛ البته با موافقت فیلمنامهنویس. شخصیت ما تنها در مورد تفکرات صحبت میکند که همین مسئله او را فردی بهشدت تئاتری جلوه میدهد. من همچنین میتوانم در یک پارادوکس بازی کنم؛ بدین معنا که میتوانم با وجود رفتار مخوفش، او را به شخصیتی خندهدار و مضحک تبدیل کنم. همچنین بهخاطر درگیریهای درونیاش میتوانم او را مستعد افسردگی نشان دهم. من هرکاری کردم تا او را تا حد ممکن شخصیتی تئاتری نمایش دهم. من ماجراهای سوپرمن را در کتابهای کمیک را خوانده بودم، اما نمیتوانستم از هیچکدام از شخصیتها برای شخصیت لوثِر الهام بگیرم. شخصیت او بهشدت شماتیک و کاریکاتوری بود. من تا حدی شخصیت را پیکربندی کردم که انگار شخصیت اصلی فیلم است.»
عملکرد خیرهکننده و در عین حال مبتکرانه آیزنبرگ نشان میدهد که او میتواند در این چارچوب تنگ که اعمال فیزیکی او را محدود میکند، بهترین عملکرد را داشته باشد و بازی خود را به تغییر لحن صدا، بازی با کلمات، ژستها و بیانات صورت خلاصه نماید (او این ویژگیهایش را در فیلم «شبکه اجتماعی»[۷] هم به خوبی نمایش داده بود).
وجود «زن شگفتانگیز» بهعنوان صدای عقلانیت (و پیشنمایشی زنده از فیلمهای آینده) بسیار خوب است. خودِ کاراکتر چندان حرفی برای گفتن ندارد، اما گَل گَدوت[۸] به او قدمی استوار و رفتاری سنگین میدهد. در مورد موجود کریپتوزوییک غولپیکر که از اعماق تاریکی برای مبارزه با هر سه ابرقهرمان بیرون میآید باید گفت که بهصورتی ناخواسته شخصیتی عجیب و بامزه درآمده است. هیکل سنگی، بزرگ و هالکمانندِ او از ویژگیهای این هیولا است با این تفاوت که شخصیت هالک حس تضاد را در خود ندارد؛ خشم او نه وحشتناک است و نه به سرعت خود را نشان میدهد. بهنظر من همه تا الان فهمیدهاند این هیولا با سوپرمن چهکار کرده است. مسئلهی دلسردکننده این است که تا چه حد این اتفاق مرگآور غیرقابل توجه و معمولی جلوه میکند. در اینجا است که فیلم چندان بر اوج پیشبینیشدهی خود تکیه نکرده و اصل فیلم کموبیش به اتمام میرسد.
جهان سینوگرافیک «مرد پولادین» به وجود شور و احساسات بها میدهد، اما در «سوپرمن در برابر بتمن» برای این شور و احساسات حدودی وجود دارد و پوشاندن صورت قهرمانان و عدم خودنمایی آنها و تواضع حاصل از آن را بهعنوان یک اصل اولیه در اخلاق تائید میکند. اینکه اسنایدر این مسئله را بهواسطه یک صحنه با این صراحت بیان میکند شدیدترین انتقادی است که یک منتقد میتواند از خود داشته باشد.
پینوشت:
[۱] Man of Steel
[۲] Zack Snyder
[۳] Batman v Superman: Dawn of Justice
[۴] Avengers
[۵] June Finch
[۶] Jesse Eisenberg
[۷] The Social Network
[۸] Gal Gadot
۲۲ دی, ۱۳۹۷