رکسانا حدادی
این داستان علمی-تخیلی همواره چیزی بیشتر از یک تکه زمین خشک و بیآب و علف بوده است، اما «تلماسه: قسمت اول» ساخته «دِنی ویلنوو» نتوانسته است فراتر از شن و ماسهها را ببیند. فیلم به نحوی زیرپوستی اما چشمگیر، از بازنمایی فرهنگهایی که جزء لاینفک رُمان هستند، سر باز میزند.
یک نوجوان (معمولاً پسر، و بعضی اوقات دختر) در بیابان به بلوغ میرسد. در دوران بلوغ، متفاوت (خاص) ظاهر میشود. دودمانش شاهانه و رازآلود است و محفلی مخوف با قدرتهای مخفی به آینده او علاقه نشان میدهد. این نوجوان در سرزمین سختِ آفتاب و شن، شیوه سکونت ساکنین اصلی آن مکان را آموخته و در مسیر تقدیری شوم قرار میگیرد. دانش بومی بهدست خارجی میافتد و وقتی آن نوجوان رشد میکند تا رهبر بشود (نسخهای از این نوع قصه در دست نیست که در آن، نوجوان رهبر نشود)، تجربه و سنتهای مردم بومی بیابان به صعودش از نردبان قدرت، جرئت میبخشند.
نسخههای مختلف این قصه بسیار فراوان هستند. «لوک اسکایواکر»[۱] در سیاره تاتونی (و رِی اسکایواکر در جاکو) در مجموعه فیلمهای «جنگ ستارگان». «اِن صباح نور»[۲]، که در کامیکِ «مردان ایکس: خیزش آپوکالیپس»[۳] در مصر رشد میکند و اسمش را به «آپوکالیپس» (آخرالزمان) تغییر میدهد. «آدریان وایت»[۴] در رُمانِ مصور (و همینطور مجموعه تلویزیونیِ) «نگهبانان»[۵] که در مدیترانه و سرزمینهای ایران باستان سفر میکند و سپس اسم خودش را «اوزیماندیاس»[۶] (نام یونانی رامسس دوم، فرعون مصر) میگذارد. و البته قبلتر از همه آنها، «پاول آترِیدیس»[۷] در مجموعه رُمانهای «تلماسه»[۸]. به بیانِ ملایم و آرامشبخش شخصیت «اسکار آیزاک»، دوک «لِتو آتریدیس»: این قدرت بیابان است.
بیابان — مشخصاً منطقهای از جهان که از گذشته «خاورمیانه و شمال آفریقا» (MENA) نام گرفته، اما امروزه بهطور روزافزونی با عنوان «غرب آسیا و شمال آفریقا» (WANA) بدان ارجاع میشود — از گذشتههای دور محلی بوده است که در آنجا خارجیها میتوانستند برای آمال و آرزوهایشان نقشه بکشند. (مراجعه شود به: توافقنامه سایکس-پیکو[۹]). دکتر «جرالد گِیلارد» در مقاله ۲۰۱۰ خود با عنوان «علمی تخیلیِ پسااستعمار: سیارۀ بیابان»[۱۰]، بیان میکند که در حوزه ادبیات، بهویژه در ادبیات علمی تخیلی، «مسائل سفر، مهاجرت، گوناگونی، فرهنگهای مختلف، استعمار و امپراتوری» در سرزمینهای خشک و بیآب و علف، شکوفا میشوند.
در حوزه ادبیات، بهویژه در ادبیات علمی تخیلی، «مسائل سفر، مهاجرت، گوناگونی، فرهنگهای مختلف، استعمار و امپراتوری» در سرزمینهای خشک و بیآب و علف، شکوفا میشوند
در شش جلد اول از مجموعه رمانهای «فرانک هربرت»[۱۱] (ژورنالیستی که نویسنده شد) به نام «تلماسه» (۱۹۶۵) که دو فیلم و یک مینیسریالِ تلویزیونی از آن ساخته شده، آن بیابان، سیاره «آراکیس»[۱۲] نام دارد. آراکیس تنها تولیدکننده چاشنی[۱۳] در کهکشان است که خواص توهمزا داشته و البته از آن بهعنوان سوخت برای سفرهای فضایی نیز استفاده میشود. آراکیس از سوی امپراتوری کهکشانیِ پادشاه و خاندانهای سلطنتی ذیل آن (ابتدا توسط خاندان دیوسیرتِ «هارکونِن»[۱۴] و بعدتر استعمارگر مهربانتری به نام خاندان آتریدیس» مورد استثمار قرار میگیرد. آنها چاشنیها را استخراج کرده و بیرحمانه از ساکنین سیاره به نام فِرِمِنها[۱۵] بهرهکشی میکنند. وارث خاندان آتریدیس به نام پاول، خارجی تدهین شده در این قصه است؛ یک منجی بالقوه در نظر مردمانِ فرمن. (در مذهب زِنسُنی[۱۶] و در زبان چاکوبسای[۱۷] این مردم، که از عربی ریشه گرفته، نام او «مهدی» یا «لسان الغیب» است). پس از سقوط خاندان آتریدیس، آنها پاول را در جمع خودشان میپذیرند و آماده برپا کردن جهاد میشوند.
پادشاه، سنی، مهدی، لسان الغیب، جهاد. تمام واژههایی که هربرت در سرتاسر تلماسه استفاده میکند، همگی از ادبیات و فرهنگ غرب آسیا و شمال آفریقا و ایدئولوژی مسلمانان گرفته شده است. پژوهشگران حوزه ادبیاتی که تلماسه را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند، این موارد را از مؤلفههای اساسی قوس روایی رمان هربرت میدانند، بااینوجود، نسخههای سینمایی و تلویزیونیِ تلماسه معمولاً یا اهمیتشان را تقلیل میدهند و یا تماماً حذفشان میکنند. در سپتامبر ۲۰۲۰، اولین تریلر «تلماسه: قسمت اول» ساخته «دِنی ویلنووْ»[۱۸] انتشار پیدا کرد که در آن بهجای واژه «جهاد» از «جنگ مذهبی» استفاده شد. (نه «جهاد» و نه «جنگ مذهبی» هیچکدام به نسخه نهایی «تلماسه: قسمت اول» راه پیدا نکردند و در عوض ویلنوو و همکاران فیلمنامهنویساَش «جان اسپیتس» و «اریک راث» بر سر «جنگ مقدس» به توافق رسیدند.) دکتر «علی کارجو-راوری»[۱۹]، استادیار رشته مطالعات اسلام در دانشگاه باکنل، در مقاله خود در وبسایت الجزیره به این انتخاب واژگان اشاره کرد. از نظر کارجو-راوری، حذف کلمه «جهاد» موجب مبهم و نامفهوم شدنِ شخصیتپردازی عامدانه هربرت از مردمان فرمن میشود. کارجو هویت فرمنها را اینگونه توصیف میکند: «نسخهای از اسلام و اعراب در آینده است … اگر امروز این مردمان وجود داشتند و آنها را میدیدیم، میگفتیم که قطعا مسلمان هستند.»
«تلماسه: قسمت اول» به نحوی زیرپوستی اما چشمگیر، از بازنمایی فرهنگهایی که جزء لاینفک رُمان هستند، سر باز میزند
اما ویلنوو و همکارانش نه آن را اسلام مینامند، نه عرب، و نه فرهنگ مردم غرب آسیا و شمال آفریقا. «تلماسه: قسمت اول» فرمنها را بهطور کلی «مردم رنگینپوست» نشان میدهد. نسخه ۲۰۲۱، با تمام دربرگیرندگی و تنوع نژادی بازیگرانش — شامل «جیسون موموا»، «دیو باتیستا»، «اسکار آیزاک»، «استیون مککینلی هندرسون»، «چانگ چن»، و پای ثابت کارهای ویلنوو، بازیگر دورگه ایرانی-آمریکایی، «دیوید دستمالچیان» (با گریم سفید و سر تاس) در نقش نمایندگان خاندانهای آتدریس و هارکونن — برای بازنمایی مردمان فرمن از هیچ بازیگری از غرب آسیا و شمال آفریقا استفاده نکرده است. در عوض، نقش فرمنها به بازیگرانی همچون «شارون دانکن-بروستر»، «زندایا»، «خاویر باردم»، و «بابز اوسانماکون»، داده شده است. (همانطور که «جان هاجمن»، ابرطرفدار تلماسه، اخیراً گفت: «من نسبت به خاویر باردم دچار دوگانگی ارزشی شدهاَم. نمیدانم دارد چه لهجهای در میآورد. این مثلاً قرار بوده که چه باشد؟)
«تلماسه: قسمت اول» به نحوی زیرپوستی اما چشمگیر، از بازنمایی فرهنگهایی که جزء لاینفک رُمان هستند، سر باز میزند. شخصیتهای خاندان آتریدیس، به زبان ماندارین و زبان اشاره صحبت میکنند که در زیرنویس ترجمه شده است؛ اما، زبان مردم فرمن که برخی از واژههای آن (مثل «شیء خلود»[۲۰]) مستقیماً از عربی گرفته شده، شاهد چنین فرآیندی نیست. موسیقی متن فیلم که تقلیدی است از صدای هلهله و منحصر به فرهنگ عرب و امری متداول در سرتاسر جهان غرب آسیا و شمال آفریقا، در زیرنویس فیلم «مرثیه» ترجمه شده و هانس زیمر نیز آن را «زبان [موسیقیاییِ] من درآوردی» نامیده است.
تلماسه با پیچیده کردن چهره «منجی سفیدپوست» که برخی آن را در شخصیت پاول مییابند، پیشدستانه به نگرانیهای «ادوارد سعید» پاسخ داده است
فیلمنامهنویس فیلم جان اسپیتس در توضیح تصمیمش برای فاصله گرفتن از ریشههای عرب قصه، میگوید:
«جهان عرب در دهه ۱۹۶۰ نسبت به امروز بسیار شگرفتر و بیگانه بود. امروز جهان عرب با ماست، هموطنان آمریکاییمان هستند، همهجا هستند… اگر امروز بخواهیم در یک رمان، آیندهای از اعراب را در سیاره آراکیس بهتصویر بکشیم، نیاز هست که بیشتر ابداع و اختراع کنیم، و کمتر وام بگیریم… در واقع آنچه شاهدش هستیم این است که در جهانبینی فرانک هربرت، پرداخت سطحی به جهان عرب و پرداخت سطحی به جهان اسلام آنقدری شگرف بود که در قالب علمی تخیلی قرار بگیرد. و امروز… برای دادن رنگ و بوی علمی تخیلی به قصه باید به دور دستهای دورتری رفت.»
آیا متن هربرت اورینتالیستی[۲۱] است؟ در میان پژوهشگران تلماسه، نظرات دراینباره متفاوت است. از نظر کارجو-راوری، که اشاره میکند، فرمنها تنها شخصیتهایی نیستند که در رمان دست به جهاد میزنند، «هربرت محصول زمانه خودش است، که نگاههای خاصی به فرهنگها و ادیان داشت، اما این پیچیدهتر از دیگر انواع اورینتالیسم است.» گِیلارد حتی بیش از این به هربرت اعتبار بخشیده و در مقالهاش نوشته است که تلماسه با پیچیده کردن چهره «منجی سفیدپوست» که برخی آن را در شخصیت پاول مییابند (و فیلم «دیوید لینچ» ساخته ۱۹۸۴ به اشتباه پاول را اینگونه تصویر کرد) پیشدستانه به نگرانیهای «ادوارد سعید» پاسخ داده است.
کارجو-راوری اضافه میکند، «واضح است که هربرت با رنگمایۀ آشکار اسلامی و عربی در آثارش، احساس راحتی بسیار بیشتری نسبت به جریان اصلی مخاطبان در طی این دههها داشته است.»
علاوه بر تصور اشتباه اسپیتس در مورد اینکه تمام مردم غرب آسیا که الهامبخش هربرت بودهاند، عرب هستند، نقل قول او نیز مشخص میکند که او نتوانسته است به عمق پرداخت «سطحی» هربرت درباره فرهنگ و زبان غرب آسیا و شمال آفریقا و دین مسلمانان (شامل سنی، شیعه، و صوفی) پی ببرد. تلماسه لبریز است از جزئیاتی که ریشه در پژوهشهای او دارند. (هربرت در مصاحبهای در سال ۱۹۸۴ میگوید، «دوستان عرب من از خودشان میپرسند که چرا این رمان، علمی تخیلی نام گرفته است؟ میگویند، تلماسه تفسیر مذهبی [وضعیت کنونی] است.») «مهدی»، واژهای که مردمان فرمن برای پاول استفاده میکنند، مستقیماً به چهرهای آخرالزمانی در اسلام ارجاع دارد.
علاوه بر این، کتاب سه سال بعد از پایان جنگ الجزایر منتشر شده، که طی آن مردم الجزایر توانستند از تاکتیکهای وحشیانه فرانسه نجات یافته و کشورشان را پس از ۱۰۰ سال حکومت ویرانگر استعماری، به زور پس بگیرند. طبق گفته پسر هربرت به نام «برایان» که زندگینامه او را نیز نوشته است، جنگ الجزایر و همچنین «بادیهنشینان شبهجزیره عرب … که بهواسطه پهنه وسیعی از بیابان از تمدن جدا افتاده بودند،» ترکها و اعراب یمنی، همگی در خلق مردم فرمن، الهامبخش هربرت بودهاند. دکتر «کارا کندی» که مطالب مفصلی در مورد تلماسه منتشر کرده است، از جمله مطلبی درباره ارتباط بین پاول و «تی.ای. لارنس»[۲۲]، افسر ارتش بریتانیا و مشاور اعراب در زمان انقلاب بزرگ عربی علیه امپراتوری عثمانی، میگوید: «حس واقعی بودن دارد، زیرا براساس وقایع و سرزمینهای آشنا در جهان خودمان است، البته با مقداری تغییر. داشتن شخصیتهای سهوجهی و پیچیدگیهای متعدد کمک میکند سطح ادبیات ارتقا یابد.»
آراکیسِ رمان هربرت نمایانگر غرب آسیا پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی است و ستمگرانی همچون خاندان هارکونن نیز جلوهگر امپریالیسم غربیِ بلعنده منابع هستند
از این جهت، دانشگاهیان از گذشته پذیرفتهاند که آراکیسِ رمان هربرت نمایانگر غرب آسیا پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی است و ستمگرانی همچون خاندان هارکونن نیز جلوهگر امپریالیسم غربیِ بلعنده منابع هستند. برایان در کتاب رؤیاپردازِ تلماسه تصریح میکند که فرمنها، همان مردمان غرب آسیا و شمال آفریقا هستند که غالباً عربی صحبت میکنند «در قالبی که پدرم معتقد بود احتمالاً پس از سدهها در محیط بیابان زنده خواهد ماند» و به گونهای از اسلام پایبند هستند. برخلاف آنچه که احتمال میرود از نقل قول اسپیتس برداشت شود، پرداختن به این جزئیات، موردی و نادر نبوده است.
طبیعتاً پژوهشگران سالهاست که در مورد تلماسه و نسخههای اقتباسی آن بحث و گفتگو میکنند. نسخه لینچ از بالا تا پایین سفیدشویی شده بود، اما حداقل فیلمنامه آن واژههای «زِنسُنی» و «جهاد» را شامل میشد تا پیوند فرمنها را با ریشههای مذهبی و قومی مقصود کتابهای هربرت حفظ کند. مینیسریال سه قسمتی که در سال ۲۰۰۰ از شبکه سای-فای پخش شد نیز به همین ترتیب بود. اما در شماره آوریل/مه ۱۹۸۶ مجله «وکتور»[۲۳] (ژورنال انجمن منتقدین علمی تخیلی بریتانیا) «حسین رفیع محمد» در مورد چاله چولههای فیلم دیوید لینچ اینچنین نوشت: «ارجاعات و توصیفات بیشمار کتاب در مورد فرهنگ فرمنها تقریباً بهطور کامل از فیلم حذف شده است. اتمسفر چندلایه و غنیِ کتابها به اصطلاح فیلمسازی نه در قصهگویی پرپیچوخم بلکه بیشتر در بافت سطحی، صحنهآرایی، طراحی لباس و غیره نمود دارد.»
«دنی ویلنوو» برای تاکید بر ارجاع «چاشنی» داستان، نفت را به بافت سطحی و محوری فیلم تبدیل کرده است.
سی و پنج سال بعد، «تلماسه: قسمت اول» ویلنوو نیز بسیاری از همان انتخابهای زمینگیرکننده را تکرار میکند. برای مثال، نفت به بافت سطحی و محوری تبدیل میشود. اگر تا پیش از این مشخص نبود که چاشنی نمایانگر منابع طبیعی جهان واقعی خودمان است، ویلنوو به ما تصویری نشان میدهد که در آن بارونِ خاندان هارکونن (با بازی «استلان اسکاشگورد»)، قیم پیشین آراکیس، در حوضچهای از نفتِ جوشان فرو رفته و نقشه سرنگونی خاندان آتریدیس و کشتار جمعی فرمنها را میکشد. استفاده از نماهای باز و نوردهی تجربیِ ویلنوو در نمایش آراکیس، این سیاره بیابانی را شگرف و بیگانه نشان میدهد، اما موسیقی هانس زیمر است — و صدای حزنآمیز زنان و آهنگ بومی غرب آسیا و شمال آفریقا — که این ایده را همچون پتک بر سر مخاطب میکوبد.
موسیقی بلند فیلم نمیتواند موجب سرپوش گذاشتن بر تلفظ خجالتآور واژههای فارسی و عربی شود، اما بدون شک بر صحنههای اکشن که حول تاکتیکهای نبرد چریکی فرمنها هستند، تأکید میکند: آنها در زیر ماسهها مخفی شده و منتظر دشمن میمانند و سپس بیرون پریده و حمله میکنند؛ با حرکت روی رد پای غیرموزونِ یکدیگر در بیابان ناپدید میشوند؛ میتوانند از کرمهای شنیِ غولآسایی که کابوس ماشینآلات استخراج چاشنی هستند، سواری بگیرند. باید اعتراف کرد که این صحنهها حیرتآور هستند و به فیلم که بخش قابل توجهی از زمانش را صرف پرداختن به دسیسههای قصر و حکومت کرده، انرژی میبخشد. اما فرمنها، طبق رمان هربرت، فراتر از کلیشه «وحشیِ نجیب» بودند. آنها عمیقاً باایمان — تا مرز خرافات — و در عین حال عملگرا هستند. پس از اینکه آنها پاول و مادرش جسیکا را به میانشان میپذیرند، متوجه میشویم که فرمنها مخفیانه در حال طراحی روشی زمینشناختی برای تبدیل سیاره بیابانیشان به یک آبادیِ سرسبز هستند. موافقت میکنند که شیوه فرمنها را به مادر و پسر بیاموزند، اما ایدئولوژی اسلامی و مناسکشان که در چشمانداز هربرت از فرهنگشان بروز دارد، هیچگاه بهطور آشکار نمایش داده نمیشود.
فیلم قصهای بیخطرتر در مورد آدمهای خوب در مقابل آدمهای بد، و ظالم علیه مظلوم ارائه داده است، اما به لایهها و پیامهای قابل توجه منبع اصلی حول محور مذهب، و غرب در مقابل شرق نمیپردازد
البته نگاههایی اجمالی به شیوه زندگی مردمان خیالی فرمن به ما ارائه میشود. آنها هیچ ملاحظهای نسبت به بدن فیزیکی مردگان ندارند و بنابراین عادت دارند تا برای رسیدن به آب و رطوبت، جنازه مردهها را بشکافند. آنها به نشانه احترام، روی زمین تف میکنند. برای قهوه خوردن، دور هم مینشینند. اما عدم حضور بازیگران غرب آسیایی و شمال آفریقایی در فیلم، بر ظاهر فریبنده فرهنگ غیراختصاصی آن شدت بخشیده است. کندی توضیح میدهد، «قرار دادن فلهایِ «مردمان بومی مظلوم» حتی اگر فضای قصه در بیابان باشد، نمیتواند لایههای معنایی، فحواها و پیامها و هشدارهای بنمایهای در مورد تأثیرات مذهب و رهبران کاریزماتیک را مثل تاریخ، فرهنگ و ریشههای غرب آسیایی منتقل کند. فیلم قصهای بیخطرتر در مورد آدمهای خوب در مقابل آدمهای بد، و ظالم علیه مظلوم روایت میکند، اما به لایهها و پیامهای قابل توجه منبع اصلی حول محور مذهب، و غرب در مقابل شرق نمیپردازد.»
وقتی برایان هربرت در سال ۲۰۱۷ اعلام کرد که ویلنوو قیم جدید تلماسه در سینما خواهد بود، دلایلی برای امیدوار شدن وجود داشت. ویلنوو «ویرانشده»[۲۴] (۲۰۱۰) را کارگردانی کرده بود؛ فیلمی مهیج در مورد جنگ داخلی در یک کشور غرب آسیایی که نام آن برده نمیشود. ویلنوو در مصاحبهاَش با ایندیوایر در مورد ویرانشده، که اقتباسی از نمایشنامه «وجدی معوض» با همین نام است، گفت: «من هیچ چیز در مورد جنگ نمیدانم [و] چیز زیادی هم درباره مردم عرب نمیدانم. بنابراین برای اینکه بتوانم فیلمنامه را اقتباس کنم، باید گوش میدادم… نیمی از فیلم را طی صحبت کردن با بازیگران آنجا بازنویسی کردم و چالش من این بود که به فرهنگ عرب وفادار باشم، اما فکر میکنم که در این مسیر موفق شدیم.»
هربرت مسلمان نبوده و این نیز قصه مسلمانان نیست. این قصه هربرت و بازتابی از زمانهاَش است
خبرنگاران انگشتشماری از ویلنوو درباره عدم بازنمایی بازیگران غرب آسیا و شمال آفریقا در تلماسه سؤال پرسیدهاند و کسانی که سؤال کردهاند نیز پاسخ او را مورد تحلیل قرار ندادهاند. ویلنوو در مصاحبهای در پاسخ به سؤالِ «میشود در مورد انتخاب بازیگرانِ فرمن و معنای پشت آن در فیلمتان صحبت کنید؟» گفت:
«من حتیالمقدور تلاش کردم تا به متن اصلی فرانک هربرت در مورد فرمنها که از فرهنگ شمال آفریقا و غرب آسیا الهام گرفته شده، وفادار بمانم؛ ضمناً من عمیقاً عاشق آن فرهنگ هستم، چون جهان بسیار پیچیدهای دارد؛ این ایده در ذهن فرانک هربرت وجود داشت که چیزی قدرتمند از آفریقا سر بیرون خواهد آورد. و من تلاش کردم تا به ایدههایش احترام بگذارم و به همین دلیل بازیگرانم را اینگونه انتخاب کردم. حس میکنم که حقیقتاً کار درستی انجام دادهام. حس اصالت، حس صداقت و حس وفاداری به کتاب را دارد.»
جدیدترین نسخه تلماسه، آنچه برای «لارنس عربستان»[۲۵] ساخته «دیوید لین» اتفاق افتاد را به ذهن متبادر میکند. دیوید لین در فرآیند اقتباس از کتاب خاطرات لارنس با عنوان «هفت رکن حکمت»[۲۶] (هربرت طی پژوهش برای تلماسه اغلب به این کتاب ارجاع داده است) جمعی از بازیگران را گرد هم آورد که نماینده جهان عرب نبودند.
گشتن بهدنبال هر نوع بازنمایی هویتمحور در یک محصول سرگرمی همواره فرآیندی ناخوشایند است و همانطور که کارجو-راوری متذکر میشود، «هربرت مسلمان نبوده و این نیز قصه مسلمانان نیست. این قصه هربرت و بازتابی از زمانهاَش است.» تلماسه همواره چیزی بیشتر از یک تکه زمین خشک و بیآب و علف بوده است، اما «تلماسه: قسمت اول» ساخته دِنی ویلنوو نتوانسته است فراتر از شن و ماسهها را ببیند.
[۱] Luke Skywalker
[۲] En Sabah Nur
[۳] X-Men: The Rise of Apocalypse
[۴] Adrian Veidt
[۵] Watchmen
[۶] Ozymandias
[۷] Paul Atreides
[۸] Dune
[۹] The Sykes–Picot Agreement
«موافقتنامه آسیای صغیر» توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد.
[۱۰] Postcolonial Science Fiction: The Desert Planet
[۱۱] Frank Herbert
[۱۲] Arrakis
[۱۳] Spice
[۱۴] Harkonnen
[۱۵] Fremen
[۱۶] Zensunni
[۱۷] Chakobsa
[۱۸] Denis Villeneuve
[۱۹] Dr. Ali Karjoo-Ravary
[۲۰] Shai-Hulud
[۲۱] Orientalism
مستشرقگرایی، شرقگرایی یا خاورگرایی به معنی تقلید یا به تصویر کشیدن وهمآلود و شگرف دنیای شرق توسط هنرمندان و نویسندگان غربی است. «ادوارد سعید» نظریهپرداز و منتقد فرهنگی فلسطینی-آمریکایی با کتاب «اورینتالیسم» دیدگاه انتقادی نسبت به این مفهوم را با هدف رهایی روشنفکران از زنجیر این نوع اندیشه، به ادبیات آکادمیک وارد کرد.
[۲۲] T.E. Lawrence
[۲۳] Vector
[۲۴] Incendies
[۲۵] Lawrence of Arabia – 1962
[۲۶] Seven Pillars of Wisdom
۱۸ آبان, ۱۴۰۰