دیوید رِنشاو
باتوجه به آنکه تعداد سریالهای جدید تلویزیونی فراتر از حد انتخاب مردم رفته، هر روزه مخاطبان بیشتر و بیشتری بهجای تماشای سریالهای جدید، به سراغ بازتماشای سریالهای قدیمی مورد علاقهشان میروند. دیوید رنشاو، چراییِ این موضوع را مورد واکاوی قرار میدهد.
در طول یک سال اخیر که دولتهای اقصی نقاط جهان، مردم را ملزم به ماندن در خانه کردند، خوشبختانه پیدا کردن برنامههای تلویزیونی جدید هیچگاه به این آسانی نبوده است. از سریالهای واقعنما و تریلرهای جناییِ محبوب و آبوتابدار گرفته، تا هر کمدی و درام جدیدی که نتفلیکس و آمازون با بودجههای میلیارد دلاریشان به سیاهچال محتوای خود اضافه کردهاند، بینندگان تلویزیونی در مجموع با حجم بیش از حدی انتخاب مواجه هستند. وبسایتهایی وجود دارند که بهطور کامل به یافتن محتوا در پلتفرمهای پخش اینترنتیِ گوناگون اختصاص پیدا کردهاند، و در همین حال شبکههای اجتماعی نیز اغلب مراقب هستند قصه را برای کسانی که جدیدترین قسمت از سریال مورد علاقهشان را ندیدهاند، لو ندهند.
پس چرا با وجود این همه محتوای تر و تازه، ترندی رو به رشد شکل گرفته که براساس آن، مردم نقدهای پر زرق و برق و توصیه دوستانشان را کنار گذاشته و سریالهایی که بارها و بارها دیدهاند را «دوباره» تماشا میکنند؟ بدون شک اخیراً تمایل به تماشای دوباره سریالهای قدیمی شاهد جهشی چشمگیر بوده است.
سال گذشته، تماشای دوباره سریال پرآوازه «خانواده سوپرانو»[۱]، به کلیشه قرنطینه تبدیل شد و تنها رقیباَش پخت نان موزی بود؛ این درامِ مافیایی تحسین شده، از سوی گاردین «داغترین سریال قرنطینه» و از طرف مجله جیکیو «داغترین سریال ۲۰۲۰» خوانده شد.
آمار و ارقام نیز این شواهد تجربی که ۲۰۲۰ «سال تماشای مجدد سریالها بوده» را تقویت میکنند. آمار و دادههای مؤسسه نیلسن[۲] نشان میدهد که در سال گذشته پربینندهترین برنامه پخش اینترنتی در ایالات متحده، نسخه آمریکایی مجموعه «اداره»[۳] بود که در سال ۲۰۱۳ پس از نُه فصل به پایان رسید و متعاقباً از سوی نتفلیکس خریداری شد؛ آمریکاییها در مجموع بیش از ۵۷ میلیارد دقیقه از این سریال را تماشا کردند که این رقم از مدت زمانِ تماشای نزدیکترین رقیب آن، تقریباً ۱۰ میلیون بیشتر است. «دختر تازهوارد»[۴] و «خاطرات خونآشام»[۵] نیز از دیگر سریالهایی هستند که در فهرست نیلسن در رتبههای بالا قرار دارند و هر دویشان بیش از دو سال قبل به پایان رسیدهاند. در این میان، طبق گزارش گاردین، سرویس پخش اینترنتی انگلستان به اسم «نَئو تیوی»[۶]، افزایش تماشای «خانواده سوپرانو» را بین ماههای مارس و اکتبر ۲۰۲۰، ۱۲۲ درصد اعلام کرده، درحالیکه این رقم برای اچبیاو در آمریکا ۲۰۰ درصد بوده است.
سریالهای کلاسیک چطور به جذابترین املاکِ بازار تبدیل شدند
با این آمار و ارقام، قابل درک است وقتی میبینیم سرویسهای پخش اینترنتی برای خرید حق پخش و اضافه کردن کلاسیکهای پرطرفدار به مجموعه محتوایشان اینگونه به تکاپو افتادهاند. در سالهای اخیر، صاحبان برخی از این برنامههای مشهور تلویزیونی پولهای بزرگی بهدست آوردهاند، زیرا کمپانیهای رسانهای مبالغ قابل توجهی برای اجاره پروانه پخش آثار ماندگار خود طلب میکنند. انبیسییونیورسال[۷] برای آوردن مجموعه «اداره» بهطور اختصاصی به سرویس پخش اینترنتی خودش به نام «پیکاک»[۸]، به مدت پنج سال و از تاریخ ۱ ژانویه ۲۰۲۱، متعهد به پرداخت ۵۰۰ میلیون دلار شده است. در این میان، وارنرمدیا[۹] نیز مجموعه «دوستان»[۱۰] را به مبلغ ۴۲۵ میلیون دلار و مدت پنج سال، برای سرویس پخش اینترنتی جدید خود با عنوان «اچبیاو مکس»[۱۱] اجاره کرده است که با پخش ویژه برنامۀ تجدید دیدار بازیگران سریال در ماه مه، تبلیغات برای آن را به اوج رساند. هر دوی این سریالها پیشتر روی نتفلیکس در دسترس بودند. نتفلیکس نیز به منظور پر کردن جای خالی آن مجموعهها، ۵۰۰ میلیون بابت اجاره پنج ساله سریال «ساینفلد»[۱۲] پرداخت کرد که از ماه اکتبر پخش آن در این پلتفرم شروع شده است. در همین راستا، اچبیاو مکس ۶۰۰ میلیون بابت حق پخش «تئوری بیگ بنگ»[۱۳] و همینطور ۵۰۰ میلیون برای «ساوت پارک»[۱۴] تعهد کرد.
در عین حال، تبدیل شدن سریالهای کلاسیک به جذابترین املاک در سرزمین تلویزیون، با اوجگیری «پادکست بازتماشا»[۱۵] در دنیای صوت نیز بازتاب پیدا کرده است. هر سریال محبوب تلویزیونی را که میخواهید نام ببرید؛ احتمالش زیاد است که پادکستی همراهش داشته باشد و خاطرات نوستالژیک آن را برایتان زنده کند. خیلی از مواقع بازیگران خود سریال، اجرای این پادکستها را برعهده دارند؛ مثل پادکست «خانمهای اداره» با حضور «جینا فیشر» و «آنجلا کینزی» و همینطور پادکست «دکترهای قلابی، دوستای واقعی» (درباره خلاصه «روپوش»[۱۶]) با اجرای «زک براف» و «دونالد فیسان». حالا تصور کنید در جهان موازی، «کریستوفر مولتیزانتی» از زندگی جرم و جنایتبار خودش فرار کرده و وارد دنیای ژرفِ پادکستها شده است؛ نتیجهاش میشود «گفتگو با سوپرانوها» به میزبانی «مایکل ایمپرولی».
«اداره» برای من حکم رواندرمانی دارد. پناهگاه کوچک من است… این سریال من را از سختیهای زیادی در زندگی عبور داده است
– بیلی آیلیش
«دنیل داداریو»، منتقد ارشد بخش تلویزیون «ورایتی»، اشاره میکند که ترند تماشای مجدد سریالهای کلاسیک به قبل از همهگیری کرونا برمیگردد. او میگوید: «پیش از قرنطینه کووید هم این ماجرا در جریان بود و در ۱۲ ماه گذشته صرفاً شدت آن بیشتر شده است. بخشی از نکته این است که تکنولوژی بالاخره خودش را به پای علاقهها و امیال ما رسانده است. دیگر لازم نیست منتظر بمانیم تا تلویزیون سریال محبوبمان را بازپخش کند یا دیویدی آن را بخریم؛ بلکه سریالها در فضای آنلاین منتظر ما هستند تا تماشایشان کنیم. نکته بعدی این است که حس مؤانست، برای انسان راحتی و آسایش میآورد. چیزهایی که مردم بهطور بیوقفه و پیدرپی[۱۷] روی این پلتفرمها تماشا میکنند، آثاری عمیقاً تجربی نیستند؛ بلکه ریتم این برنامهها را به خوبی میشناسید. نکته اینجاست که چیزی را که میبینید، بشناسید و بگذارید احساسات و عواطفتان را غرق خود کند.»
پدیدۀ بازتماشای برنامههای قدیمی، سر منشأ بحثهایی بیپایان در فضای آنلاین و همچنین میمهای وایرال بوده و بسیاری آن را در چارچوب یکسانی قرار میدهند: مردم به دفعات گفتهاند که به این خاطر به سوی برنامههای مورد علاقهشان بازمیگردند، زیرا احساس میکنند آغاز کردن چیزی جدید ممکن است اضطرابآور باشد. این تماشاگران سرسپرده استدلال میکنند: چرا تماشای چیز جدیدی را شروع کنم که ممکن است اعصابخردکن، پیچیده، و غیرمنطبق با تریلر، یا بهطور کلی ناخوشایند باشد، وقتی میدانم سریالی تضمین شده و لذتبخش در انتظارم است؟ در مقابل، بازتماشای برنامهها، با تخفیف عنصر ریسکپذیری، میتواند حاوی قدرت خلسهوار و احیاکنندهای باشد. یکی از افرادی که بدون شک به این موضوع اعتقاد دارد، ستاره پاپ، بیلی آیلیش است که با تماشای مجدد و مکرر نسخه آمریکاییِ سریال «اداره» بزرگ شده و حتی در اولین آلبومش با عنوان «وقتی میخوابیم، به کجا میرویم؟» نیز به آن اشاره کرده است. او در مصاحبه با مجله اِلی در سال ۲۰۱۹ میگوید: «[اداره] برای من حکم رواندرمانی دارد. شاید احمقانه به نظر برسد اما آن سریال من را از تمام سختیهای زندگیاَم عبور داده است.»
«کِیتی آنتونیو»، روزنامهنگار گاردین که در سانفرانسیسکو زندگی میکند نیز به قدرت رواندرمانی برنامههای تلویزیونی قدیمی و آشنا، آگاه است. او پس از یک حمله عصبی، خودش را به مرکز روانپزشکی معرفی کرد و کریسمس ۲۰۱۷ را در آنجا گذراند. وقتی به خانه و پیش خانوادهاَش بازگشت، متوجه شد تنها چیزی که کمک میکند روزها را بگذراند، تماشای قسمتهای قدیمی سریال «ساینفلد» است که آنها را قبلاً بارها و بارها دیده بود. او در مورد این سریالِ دهه نودی که به گفته «لَری دیوید» (یکی از سازندگان سریال) شعارش «نه بغل کردن، نه یاد گرفتن» بوده، میگوید: «به نظرم ساینفلد به این خاطر برای من جواب داد که در آن سریال هیچ اتفاقی نمیافتد. هیچ لحظه اضطرابآوری در سریال نیست. همیشه میدانی موقعیت کجاست و کمکم متوجه میشوی که شخصیتها چطور واکنش نشان میدهند؛ بنابراین انگار که آنها دوستان خودت هستند.» آنتونیو مجدد به تماشای تمام ۱۷۰ اپیزود سریال نشست و پس از آن نیز بار دیگر تماشایشان کرد. او همچنین توضیح میدهد: «هر زمانی که حسش را داشته باشی میتوانی سریال را ببینی و مطمئن باشی که باعث میشود بخندی و ترکیبات شیمیایی خوبی در مغزت ترشح کنند. حالا هر وقت ساینفلد را تماشا میکنم، به یاد دوران بهبودی و محیط امن خانه میافتم. هنوز میتوانم حس آرامش و حمایتی که این سریال تلویزیونی به من میداد را احساس کنم.»
کدام برنامهها تجربه بازتماشای خوبی میدهند
تأمل کردن درباره اینکه کدام برنامهها تجربه بازتماشای خوبی میدهند، جالب و جذاب است. باتوجه به مثالهایی که در بالا زدیم، واضح است که برنامههای کمدی، محتوایی بینقص برای تماشای مجدد هستند. یک کمدی خوب، چندین لایه دارد؛ خنده، اضطراب انسان را پایین میآورد و موجب ترشح هورمونهای مثبتی از جمله دوپامین میشود. همچنین تک تک اپیزودهای برنامههای کمدی، بهویژه در سیتکامها، زیاد به خط داستانی اصلی وابسته نیستند و وقتی دوباره تماشا میشوند، تأثیرشان را زیاد از دست نمیدهند: تکرار تماشای تکجملههای خندهدار و صحنههای کمدی، راحتتر از تماشای درامهایی است که به تعلیق اتکا دارند؛ مثل ایجاد سؤال درباره هویت قاتل در قصهای جنایی، و یا رسیدن یا نرسیدنِ زوج عاشق به یکدیگر در یک درام عشقی. سیتکامها همچنین جهانی ساکن و ایستا فراهم میآورند؛ مثل محیط کار یا تعدادی آپارتمان در نیویورک؛ با کاراکترهایی که دارای شخصیتی ثابت و منسجم هستند و صرف نظر از موقعیتی که در آن قرار میگیرند، براساس تیپ شخصیتیشان رفتار میکنند. این را مقایسه کنید با، مثلاً سریال پرتنش و اضطراب «برکینگ بد»[۱۸] که در آن شخصیت «والتر وایت» با پیش رفتن قصه به شدت بیثبات و غیرقابل پیشبینی میشود و با دیدنش، کمکم متوجه جاذبه آرامشبخشِ سیتکامها میشوید.
ما متوجه شدیم که پس از اتفاقاتی ناراحتکننده مثل دعوا یا یک دوره تنهایی، صِرف فکر کردن به برنامههای تلویزیونی مورد علاقه برای بهتر شدن حال افراد کافی است
– جی اِل دِریک
«کایل چایکا»، نویسنده نیویورکر نیز در مقاله سال گذشته خود در توصیف اوجگیری سریالهای «آرامشبخش، آرام و نسبتاً یکنواخت» نظیر «امیلی در پاریس» و برنامههای مختلف نتفلیکس با موضوع نوآراییِ منزل در این دوران حواسپرتی تکنولوژیک، بر این گزاره صحّه میگذارد که کمدی اغلب روح و روان را بر قصه مقدم دانسته و این برنامهها را در دسته «تلویزیون خلسهآور»[۱۹] (اصطلاحی که خود او ابداع کرده) قرار میدهد. اساساً، اینها برنامههایی هستند که در زمان پرسه زدن در شبکههای اجتماعی یا پیام دادن به دوستان در واتساپ، تماشا میکنیم. اگر ۱۰ دقیقه هم حواسمان پرت شود جای نگرانی وجود ندارد، زیرا چیز مهمی را از دست ندادهایم.
البته «خانواده سوپرانو»، که نه خلسهآور بوده و نه آشکارا کمدی است (هرچند در خندهدار بودن آن در برخی مواقع تردیدی وجود ندارد)، یکی از معدود مثالهایی است که در این دستهبندی جای نمیگیرد. موفقیت آن در زمینه بازتماشا، در اعتبار و آوازهاَش ریشه دارد که بسیاری از افراد آن را بهترین سریال تاریخ میدانند؛ سریال دو دهه قبل پخش شده و بسیاری از مخاطبانی که برای بار دوم آن را تماشا میکنند احتمالاً بهطور کامل اتفاقات سریال به یادشان نمیآید؛ و نکته بعدی اثر گلوله برفیِ وایرال شدن است: وقتی مشخص میشود که بسیاری از مردم در حال تماشای مجدد سریال هستند، دیگران سخت میتوانند در برابرش مقاومت کنند. در این میان، درام دیگرِ متعلق به همان دوران که طبق شنیدهها در طول یک سال گذشته انتخابی محبوب برای بازتماشا بوده، سریال سیاسی «آرون سورکین» به نام «ضلع غربی»[۲۰] است. دلیلش به احتمال زیاد آن است که سریال چشماندازی آرمانی از کاخ سفید تحت مدیریت دموکراتها نشان میدهد و این مفری بسیار خاص به لیبرالهایی ارائه میکرد که به دنبال عبور از روزهای پایانی دوران ترامپ بودند.
در همین راستا، «جِی اِل دریک»، استادیار روانشناسی اجتماعیِ دانشگاه هیوستون در پژوهش سال ۲۰۱۳ خود در رابطه با تقویت خویشتنداری شخصی بهواسطه تعامل با جهانهای داستانیِ آشنا، شواهد تجربی مبنی بر تأثیر مثبت سریالهای قدیمی بر روح و روان را مورد تأیید قرار میدهد. در این پژوهش، او اینگونه تشریح میکند که ماهیت احیاگرانه چیزهای تکراری برایمان حس «روابط اجتماعی جایگزینی»[۲۱] بهوجود میآورد؛ همان نوع رابطه دوستی نیابتی که آنتونیو با شخصیت جِری، جورج، ایلِین، و کِرِیمِر در «ساینفلد» حس میکرد. او میگوید: «در بخشهایی از پژوهشی که انجام دادم، متوجه شدیم که پس از اتفاقاتی ناراحتکننده مثل دعوا یا یک دوره تنهایی، صِرف فکر کردن به برنامههای تلویزیونی مورد علاقه برای بهتر شدن حال افراد کافی است. تماشای روایتهای مورد علاقه به بهتر شدن حس و حال انسان کمک میکند اما در زمان تماشای چیزهای جدید معمولاً چنین اتفاقی نمیافتد.»
سیتکامهایی نظیر «ساینفلد» با جهانهای ساکنشان، جاذبه مشخصاً آرامشبخشی برای بازتماشا دارند.
دِریک در پژوهش خود به این نتیجه میرسد که خویشتنداری (انرژی لازم برای مدیریت تمایلات آنی، احساسات، و رفتارها در مواجهه با وقایع جدید) عاملی کلیدی در سوق دادن بسیاری از مردم به قصههای قدیمی است. او میگوید: «اگر بخش عمدۀ خویشتنداری خودمان در روز را در محل کار یا در روابط فردی صرف کنیم، پس در پایان روز و هنگام تماشای تلویزیون کمتر قادر خواهیم بود خویشتنداری به خرج دهیم. بازتماشای یک سریال قدیمی نیاز به هیچ خویشتنداری ندارد، زیرا میدانیم که اتفاقات چطور رقم خواهند خورد؛ اما در عین حال از تماشای آن به تمام جذابیتها و حس ارتباط گرفتنی که میخواهیم نیز میرسیم.» اساساً، بسیاری از ما، وقتی پس از یک روز پراضطراب پای تلویزیون مینشینیم، بهدنبال غافلگیری جدیدی نیستیم.
زمانی خواهد رسید که آنقدر از «دوستان» و «اداره» عبور کرده باشیم، که نسلهای آینده نتوانند با آنها ارتباط بگیرند
– دنیل داداریو
بااینوجود، «ایان جوردن»، مشاور داروهای روانشناختی در بیمارستان دانشگاه آکسفورد، در بحث اثرات و مزایای بازتماشای برنامههای تلویزیونی برای مخاطب، رویکرد محتاطانهتری دارد. او میگوید که بدون شک نباید اینگونه تصور کرد که لم دادن روی مبل و تماشای پیدرپی قسمتهای «خانواده سوپرانو» مساوی با حل کردن مسائل روحی و روانی است. جوردن این سؤال را مطرح میکند: «دلیل اینکه تلویزیون تماشا میکنید چیست؟ اگر یک بیمار پیش من آمده و بگوید، اوقات فراغت اصلی من تماشای تلویزیون است، از او سؤال میکنم، آیا برای مواجه نشدن با جهان بیرونی این کار را میکنی؟ تداوم بیش از حد این روند نهایتاً به رخوت منجر میشود. این کار از نظر فیزیکی باعث بیتحرکی میشود؛ ورزش احتمالاً مؤثرترین و تنها درمان برای افسردگی است. از نظر روانی، تماشای تلویزیون نیز رخوتآور است. اشکالی ندارد که به ذهنتان استراحت بدهید، اما از طرفی هم باید مغزتان را درگیر چیزی فعالتر کنید.»
با نگاه به آینده، به راحتی میتوان سناریویی را تصور کرد که در آن صاحبان سرویسهای پخش اینترنتی بیشتر به دنبال برنامههای پرطرفدار تضمین شده رفته و بودجهشان را صرف ساخت سریالهای جدید نکنند، و بیش از پیش روی ارضای حس نیاز بینندگان به آرامش و خاطرهبازی سرمایهگذاری کنند. وقتی بینندگان با آرام گرفتن در گذشته خوشحالتر میشوند، آیا دوران اوجِ تلویزیون — با تعداد بیشمار برنامههای جدیدش — به پایان میرسد؟ داداریو با اطمینان میگوید که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. او با اشاره به سریال «عاشقتم لوسی»[۲۲] بهعنوان مثالی در زمینه عدم ارتباطگیری مخاطب مدرن با تلویزیون کلاسیک، میگوید: «تحول بزرگی که من منتظرش هستم این است: زمانی خواهد رسید که آنقدر از «دوستان» و «اداره» عبور کرده باشیم، که نسلهای آینده نتوانند با آنها ارتباط بگیرند. تمایلات آنی [برای بازتماشای سریالها] باقی خواهد ماند، اما به سمت چیز متفاوتی تغییر مسیر میدهد.» باتوجه به سرمایهگذاری سرویسهای پخش اینترنتی روی محتواهای دارای قابلیت تماشای مجدد، مأموریت اصلی برنامهسازان امروز ساخت سریالهایی خواهد بود که در ۱۰ سال یا ۲۰ سال بعد هم ارزش تماشا داشته باشند. آینده تلویزیون در برنامههایی نیست که صرفاً امشب میخواهیم به تماشایشان بنشینیم، بلکه در محتوایی است که در آینده نیز بخواهیم بارها و بارها آنها را تماشا کنیم.
[۱] Sopranos
[۲] Nielsen
[۳] The Office
[۴] New Girl
[۵] Vampire Diaries
[۶] NOW TV
[۷] NBCUniversal
[۸] Peacock
[۹] WarnerMedia
[۱۰] Friends
[۱۱] HBO Max
[۱۲] Seinfeld
[۱۳] The Big Bang Theory
[۱۴] South Park
[۱۵] Rewatch Podcast
[۱۶] Scrubs
[۱۷] binge watching
[۱۸] Breaking Bad
[۱۹] Ambient TV
[۲۰] The West Wing
[۲۱] Social Surrogacy
[۲۲] I Love Lucy
۸ آذر, ۱۴۰۰