مجله هنری پشت صحنه

منو اصلی

منومنو
  • هنر و ساینس
    • آینده‌شناسی
    • تکنولوژی
    • صنعت
  • هنر و علوم انسانی
    • اقتصاد
    • تاریخ
    • جامعه‌شناسی
    • دین و آخرالزمان
    • روان‌شناسی
    • سیاست
    • فرهنگ عمومی
    • فلسفه
  • موضوعات ویژه
    • زنان هالیوود
    • ساینتولوژی
    • علمی تخیلی
    • هوش مصنوعی
  • ویدئوها
  • درباره
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • همکاری

logo

منومنو
  • هنر و ساینس
    • آینده‌شناسی
    • تکنولوژی
    • صنعت
  • هنر و علوم انسانی
    • اقتصاد
    • تاریخ
    • جامعه‌شناسی
    • دین و آخرالزمان
    • روان‌شناسی
    • سیاست
    • فرهنگ عمومی
    • فلسفه
  • موضوعات ویژه
    • زنان هالیوود
    • ساینتولوژی
    • علمی تخیلی
    • هوش مصنوعی
  • ویدئوها
  • درباره
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • همکاری
صفحه اصلی›هنر و ساینس›آینده‌شناسی›«موزائیکِ» استیون سودربرگ، خلاقانه‌ترین سریال تلویزیونی

«موزائیکِ» استیون سودربرگ، خلاقانه‌ترین سریال تلویزیونی

تجربه‌ی بیشترین لذت سریال با نرم‌افزار موبایلی موزائیک
دسته‌بندی: آینده‌شناسی تکنولوژی گزارش‌

نیک شگر

روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ و منتقد سینما و تلویزیون.

منبع: The Daily Beast
حجم مقاله: ۱۷۰۰ کلمه

اشتراک‌گذاری

آدرس کوتاه: BTSMag.ir?p=1533

پاسخ دادن لغو پاسخ

دسته‌بندی:
آینده‌شناسیتکنولوژی

نیک شگر

روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ و منتقد سینما و تلویزیون.

منبع: The Daily Beast
حجم مقاله: 1700 کلمه

استیون سودربرگ طی سه دهه‌ی گذشته جسورترین کارگردان مولف سینمای آمریکا بوده است.

از شعله‌ور کردن جنبش فیلم‌های مستقل داخلی با ساخت «سکس، دروغ‌ها و نوار ویدئویی»[۱]تا برقرار کردن تعادل میان پروژه‌های درجه یک همچون «یازده یار اوشن»[۲]، «ترافیک»[۳]، «ارین براکوویچ»[۴] و فیلم‌های میان‌رده‌ی پرستاره‌ چون «خارج از دید»[۵]، «لوگان خوش‌شانس»[۶]، «لایمی»[۷] و تلاش‌های کم‌بودجه‌ی نامتعارف‌تر مثل «شیزوپلیس»[۸]، «حباب»[۹]، «تجربه‌ی دوست‌دختر»[۱۰] و همچنین طلایه‌داری گذار به عصر فیلم‌سازی دیجیتالی -از گریزهای تحسین‌برانگیزش به تلویزیون بگذریم-، سودربرگ همیشه در خط مقدم جبهه‌ی رسانه بوده و با نیم‌نگاهی به خلاقیت، کارهایش را کارگردانی، تدوین و فیلم‌برداری کرده است. این ویژگی او بار دیگر در ۲۳ مارچ با نخستین اکران «ناعاقل»[۱۱] به اثبات می‌رسد؛ فیلمی در ژانر وحشت که با گوشی آیفون فیلم‌برداری شده است. در ماه ژانویه نیز به لطف ماجراجویی مبتکرانه‌اش در تلویزیون، این مسئله بیش از پیش مصداق پیدا کرده است؛ سریالی که از قرار معلوم بهترین راه تجربه کردنش از طریق تلویزیون نیست، بلکه از طریق گوشی‌های تلفن همراه است.

«موزائیک»، سریالی شش قسمتی درباره‌ی راز یک قتل است با بازی شارون استون، گرت هدلوند، بو بریجز و پائول روبنز که دوشنبه ۲۲ ژانویه از شبکه‌ی «اچ‌بی‌او» پخش خواهد شد. با این حال می‌توانید همین حالا با دانلود نرم‌افزار موزائیک (بر روی سیستم‌عامل اندروید یا آی‌اواِس) تماشایش کنید. کافی است نام کاربری رایگانی ایجاد کنید تا اجازه دهد روند پیشرفتتان در سریال را در چندین گوشی همراه یا دستگاه گیرنده‌ی تلویزیون با یکدیگر هماهنگ کنید. مزیت این کار این است که در نسخه‌ی تلویزیونی، واقعه سیری خطی و [اکثراً] نظمی زنجیره‌ای را دنبال می‌کند در حالی ‌که در نسخه‌ی نرم‌افزاری این‌طور نیست. در واقع داستان با روایتی چندشاخه و تعاملی ارائه می‌شود؛ روایتی که در ابتدا یک فصل را در اختیارتان می‌گذارد و بعد از تماشای محتوا فصل‌های بیشتری برایتان باز می‌شود. همچنین «کشفیات» هم ضمیمه شده‌اند (صحنه‌های حاشیه‌ای کوتاه، ایمیل‌ها، بریده‌های روزنامه و مدارک رسمی) که سیر اولیه‌ی داستان را پربارتر می‌کنند. سریال اچ‌بی‌او و نرم‌افزار در کنار هم، دو منظر متفاوت از یک اتفاق را برای بینندگان روایت می‌کنند. با توجه به این‌که زاویه‌ی دید، محور اصلی تازه‌ترین موفقیت سودربرگ است، این ایده بسیار مناسب به ‌نظر می‌رسد.

از میان این دو، تجسم آی‌اواِس «موزائیک» به مراتب جذاب‌تر و هیجان‌انگیزتر است. با جست‌وجو در نرم‌افزار که طراحی فوق‌العاده‌ای هم دارد، منوی شاخه‌ای فصل‌ها را می‌بینیم (در موبایل نسبت‌به تلویزیون اپل بهتر کار می‌کند، زیرا دسترسی به کشفیات در تلویزیون‌های اپل مشکل‌تر است) که بیننده را غرق در ماجرای «اولیویا لیک» (با بازی شارون استون) می‌کند؛ نویسنده‌ی کتاب‌های کودک اهل شهر «سامیت» در ایالت «یوتا» که کتابی با فروشی افسانه‌ای نوشته است (این چوب‌ها مال کیه؟). «اریک نیل» (فردریک ولر) اولیویا را از دست یک کلاهبردار نجات می‌دهد و بعد نامزد می‌کنند؛ اتفاقی که خوشایند دوست اولیویا «جی‌سی»[۱۲] (روبنز) است اما سرایدار او «جوئل»[۱۳] (هدلوند) را ناراحت می‌کند. جوئل در انباری در زمین‌های کوهستانی اولیویا زندگی می‌کند و این رویا را در سر می‌پروراند که روزی نویسنده‌ی رمان‌های مصور شود. چیزی نمی‌گذرد که اولیویا به قتل می‌رسد. این اتفاق، پای «پترا» خواهر اریک (جنیفر فرین)، «نیت» پلیس محلی (دوین رتری)، «لائورا» همسر جوئل (مایا کازان)، دوستش «فرانک» (جرمی باب بازیگر سریال «نیک»[۱۴]) و «مایکل» (جیمز رنسون) و «تام» (مایکل کروریس) شرکای تجاری را به ماجرا باز می‌کند.

بعد از فصل اول «موزائیک» -که از نظرگاه اولیویا تعریف می‌شود-، بیننده‌ها دو اپیزود در اختیار خواهند داشت: یکی از زاویه‌ی دید جوئل و دیگری از زاویه‌ی دید اریک. با این‌که به نظر می‌رسد سودربرگ دارد نسخه‌ی خودش را از بازی «ماجراجویی خودت را انتخاب کن»[۱۵] با تکنولوژی مدرن می‌سازد، هیچ شکی در انتهای داستانش نیست؛ تمام آنچه تحت کنترل شماست، ابزاری است که با آن به پایانش می‌رسید. گاهی‌ اوقات فصل‌ها صحنه‌هایی کاملا یکسان دارند (اگر برای داستان ضروری باشند) و گاهی هم صحنه‌های زاویه‌ی دید دیگر تکرار می‌شوند و در مورد افرادی خاص چیزهایی را آشکار می‌کنند. زوایای دید غالبا در اواسط فصل تغییر می‌کنند. از آنجایی که بعضی اتفاقات در ابتدا گیج‌کننده هستند و تنها بعد از تماشای قسمت بعدی یا اکتشافی جدید تاثیرگذار می‌شوند، ترتیب دیدن محتوا کلید اصلی است؛ مثلاً جمله‌ای که پترا در نخستین دیدارش با جوئل به زبان می‌آورد، بعد از تماشا و «کشف» برخوردی که میان او و اریک رخ داده بود برداشتی کاملا متفاوت پیدا می‌کند.

چرخش‌های روایی در سریال موزائیک به کارگردانی استیون سودربرگ

چرخش‌های روایی در سریال «موزائیک» به کارگردانی استیون سودربرگ

سودربرگ به دنبال روایتی ۳۶۰ درجه است؛ هدفی که شامل حرکت مدام بین افراد، بازگشت دوباره به وقایع قبلی و کندوکاوی عمیق در ذهن شخصیت‌ها می‌شود. این کندوکاو در لحظاتی مانند وقتی که افکار درونی جوئل را می‌شنویم یا صدای تأملات پترا پخش می‌شود بسیار فراوان است. موزائیک آنلاین در مجموع تجربه‌ای بسیار سرگرم‌کننده است؛ تجربه‌ای که واقعه‌نگاری ساده و قابل فهم را دور می‌اندازد تا بیننده در طرح داستان مثل یک کارآگاه برای خودش چرخی بزند و تفتیش کند، برخوردهای مهم را دوباره بررسی و کشفیات تازه را زیر و رو کند تا پرده از رازش بردارد. این‌که داستان از مقطعی پس از «شروع» قصه آغاز می‌شود و بعد جلو و عقب می‌رود تا حقایق روابط و اتفاقات را بیشتر آشکار کند کمک می‌کند تا بیننده، در ماجرایی که در واقع تکلیفش از قبل معلوم است، حس مشارکتِ فعالانه به خود بگیرد.

«موزائیک»، نوشته‌ی اِد سولومون[۱۶] با این ساختار شکسته، جورچینی پرجاذبه است؛ جورچینی که ذات تکه‌تکه‌اش در ابتدا تحریک‌کننده است و دنبال کردن مسیرهای انحرافی‌اش نتایج خوبی به‌ همراه دارد؛ مسیرهایی هم به سمت کشفیات -که پیام‌های ناگهانی روی صفحه نمایش وجودشان را اعلام می‌کنند و از طریق منوی اصلی هم در دسترس هستند- و هم به سمت شاخه‌های دیگر داستان. علاوه ‌بر این، خود محتوا هم این ساختار را منعکس می‌کند: کتاب معروف «اولیویا» قصه‌ای است که از نظرگاه‌های مختلف تعریف می‌شود؛ پترا با کارت‌های شاخص نقشه‌ای دیواری می‌سازد که شبیه منوی شاخه‌ای خود موزائیک است؛ اریک می‌گوید «باید همه‌چیز رو به ترتیب مرور کنم.»؛ جوئل و فرانک درباره‌ی «داستان‌گویی ترتیبی» بحث می‌کنند و دیگران به «طرح کلی» و «پیدا کردن الگو» اشاره می‌کنند.

اشاره‌های مکرر به فرهنگ عامه (برای مثال «هابیت: برهوت اسماگ»[۱۷]، «نقشه‌ی فرار»[۱۸]، «شنود»[۱۹] و «ویل آیزنر»[۲۰])، هماهنگ با ساختار نرم‌افزار روایی پیشرفته‌ی «موزائیک»، کیفیتی مضاعف به آن بخشیده است. فیلم‌برداری پن‌های ۳۶۰ درجه‌ای سودربرگ -که بیننده را یاد شکل آیکون‌های نقشه‌ی موزائیک می‌اندازد- و راهروهای بسته (مسیرهایی که شبیه خطوطی است که فصل‌های منو را به هم متصل می‌کند)، به توسعه‌ی رویکرد سازگاری فرم با محتوا کمک می‌کند. همه‌چیز اینجا عمیقا هماهنگ است؛ تصاویر پانورامای درهم‌آمیخته‌ی کارگردان که پیچیدگی زندگی‌ها را می‌رساند (این‌که چطور حتی وقتی به‌ نظر می‌رسد زندگی یک شخص همیشه در مرکزیت است، زندگی‌ها یکدیگر را قطع می‌کنند) و تفکری که می‌خواهد بگوید زاویه‌ی دید است که حقیقت را مشخص و تعریف می‌کند.

و البته به سبک پرجذبه‌ی سودربرگ نیز باید اشاره کرد. دوربین سودربرگ -که خودش با نام مستعار معمولش، «پیتر اندروز» فیلم‌برداری کرده است- با استفاده از برداشت‌های بلندی که هیچ‌وقت جلب ‌توجه نمی‌کنند از بالا به پایین می‌آید و دور شخصیت‌ها می‌چرخد و از زاویه‌های رو به بالا به آن‌ها زل می‌زند. تصویرسازی خیره‌کننده‌اش مثل همیشه با رنگ نشانه‌گذاری شده است. آبیِ یخی برای صحنه‌های زمستانی و قرمز و زرد شاداب برای فضاهای داخلی و پر از سطوح بازتابی و نورهای پس‌زمینه‌ای است که شخصیت‌های پیش‌زمینه را در سایه‌روشن قرار می‌دهد. ساختار تدوینش -که آن را هم با نام مستعار دیگرش «مری آن برنارد»[۲۱] انجام می‌دهد- به همین اندازه هیجان‌انگیز است و به ‌آرامی میان نقاط مورد نظر مشابه و متضاد حرکت می‌کند تا حس تعلیق را تقویت کند. «موزائیک» با سبکی سیال، مجلل و همواره در راستای موضوع و هدف بزرگ‌تر داستان، تسلط بی‌همتای سودربرگ را بر تکنیک‌های فیلم‌سازی و توانایی کشاندن آن به قلمروهایی بدیع به ‌واسطه‌ی آزمایش‌های جسورانه، دوباره تصدیق می‌کند.

حتما متوجه شده‌اید که صحبت چندانی از پیرنگ داستان نکرده‌ام که از عمد است چون لو دادن هر چیزی از موزائیک در تضاد با روح اصلی آن یعنی «اکتشاف» است. تا حدی هم از این بابت است که سریال وقتی مهیج‌تر می‌شود که مانند بازی شطرنج، حرکت به حرکت اطلاعات خود را رو می‌کند. یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: «وقتی پای احساسات وسطه، نمی‌شه منطقی بود.» و این دیالوگ به چالش میان هوش و احساس در قلب این پروژه اشاره دارد. این کشمکش بیشتر زمانی حس می‌شود که نسخه‌ی «موزائیک» اچ‌بی‌او را تماشا کنید. سریال سودربرگ وقتی در بسته‌بندی شسته‌رفته ارائه می‌شود حجم قابل توجهی از معمای لحظه‌ به ‌لحظه‌اش را از دست می‌دهد، چون اتفاقات دقیقا همان ‌چیزهایی هستند که نشان داده می‌شوند. به ‌خودی خود اشکالی ندارد اما در قیاس با همتای تعاملی هوشمندش (نسخه‌ی اپلیکیشنی سریال)، جذابیت خود را از دست می‌دهد.

موزائیک تجربه‌ی آنلاین پرمحتوا و پویایی است و از لحاظ تدارکاتی (تجهیزات فیلم‌برداری و برداشت‌های بی‌شماری که تبدیل به زاویه‌ی دیدهای چندگانه‌اش شده است) واقعا شگفت‌انگیز است، اما حتی اگر کسی را در ابتدا با مهارت تلفیق عناصر سازنده‌اش حیرت‌زده کند، در نهایت بدون اجراهای بی‌نظیرش، کارساز نمی‌شود.

هدلوند، زندگی داخلی و درهم شخصیت جوئلِ آزرده را که از عصبانیت خون خودش را می‌خورد به خوبی نمایش می‌دهد و در عین‌ حال به ‌اندازه‌ی کافی -هم برای ما و هم برای خودش- مبهم باقی می‌ماند که همچنان مظنونی هیجان‌انگیز به شمار رود. دیگران هم به خوبی کاملش کرده‌اند: ولر (زبان‌باز و بی‌شخصیت)، فرین (بااراده و بی‌اعتماد)، بریجز (مغرور و تند)، باب (به‌گونه‌ای خنده‌دار و چاپلوس)، رنسون (غرغرو و آب‌زیرکاه) و کروریس (باحال و بدجنس). بماند که رتری چنان عالی نقش کارآگاه نِیت را بازی کرده که شایستگی سریالی مخصوص به خود را دارد.

با وجود این از همه بهتر استون است که در نقش اولیویا سرسختی جسورانه، خودناباوری مداوم و بدخلقی از بابت ‌عمر گذشته‌اش (همواره در حسرت جوانی است و در تمام مدت از این حسش متنفر است) را به نمایش می‌گذارد و اشتیاقی خالصانه، هم برای انجام دادن کار درست و هم برای پیدا کردن عشق حقیقی از سر و رویش می‌بارد. هرچند استون تنها چند قسمت حضور دارد، بازی‌اش استادانه است. چهره‌اش در واکنش به پیشنهاد نامزدی در زیر نور یکنواخت شمع، پرده‌ای از احساسات است به پیچیدگی و جذابیت خود موزائیک.


پی‌نوشت:

[۱] sex, lies, and videotape

[۲] Ocean’s 11

[۳] Traffic

[۴] Erin Brockovich

[۵] Out of Sight

[۶] Logan Lucky

[۷] The Limey

[۸] Schizopolis

[۹] Bubble

[۱۰] The Girlfriend Experience

[۱۱] Unsane

[۱۲] JC

[۱۳] Joel

[۱۴] The Knick

[۱۵] Choose Your Own Adventure: مجموعه کتاب‌های بازی کودکان که از زاویه‌ی دوم شخص نوشته شده بود و کسی آن را می‌خواند و شخص مقابل باید طبق آن عمل می‌کرد.

[۱۶] Ed Solomon

[۱۷] The Hobbit: The Desolation of Smaug

[۱۸] Escape Plan

[۱۹] The Wire

[۲۰] Will Eisner

[۲۱] Mary Ann Bernard

۲۷ شهریور, ۱۳۹۷

تگ ها استیون سودربرگشارون استونموزائیک

با عضویت در خبرنامه سایت بروزترین مطالب را در ایمیل خود دریافت کنید.

پشت صحنه در شبکه‌های اجتماعی

مجله هنری پشت صحنه

«مجله هنری پشت‌‌ صحنه» می‌کوشد تا نقش فراموش‌شده‌ٔ علوم انسانی در رسانه‌های بصری را از نو احیا کند و با نگاهی میان‌رشته‌ای، ساحت سینما و صنعت سرگرمی را به‌قضاوت بنشیند. «پشت‌ صحنه» سعی دارد مخاطب را با جهانی آشنا کند که در آن، هر اثر هنری موفقی، ریشه در یکی از زیرشاخه‌های علوم انسانی دارد.

© 1398 کلیه حقوق این سایت متعلق به «مجله هنری پشت صحنه» است.