هنرهای تجسمی از ملزومات اساسی نیروی کار پیشرفتهی امروزی است، اما با این حال ما آموزش چندانی در زمینه این هنرها، مهارت دیدن و ایجاد توانایی تفسیر و نقد دنیای تصویری اطرافمان ارائه نمیدهیم.
در بازار جهانی، اهمیت اقتصادِ صنایع فرهنگی در حال افزایش است و توصیف تصویری بخشی از ارتباطات روزمره بهشمار میرود. برای رقابت در این بازار، دقت بصری، سواد بصری و توانایی برقراری ارتباط بهصورت تصویری باید بهعنوان مهارتهایی بنیادین در نظر گرفته شوند که اهمیتی همسان با زبان و اعداد دارند. این مهارتها را میتوان در بستر هنرهای تجسمی آموزش داد.
تحقیقات بینالمللی و ملی گستردهای انجام شده است که ثابت میکند میان سیستم آموزشیِ غنی (از نظر هنری) در سنین پائین با افزایش اعتماد بهنفس دانشآموزان، تواناییهای فکری آنها در تمام حوزههای آموزشی، مهارتهای حل مسئله و مهارتهای کلی زندگی رابطه مستقیمی وجود دارد.
هنرهای تجسمی مؤلفهای حیاتی برای فرهنگ هستند و گسترهی وسیعی از مهارتهای مهم را در اختیار مخاطب قرار میدهند. اگر بهخاطر هنرهای تجسمی نبود، این مهارتها هرگز در برنامهی تحصیلات دانشآموزان یافت نمیشد. این هنرها همچنین بستری برای رسیدگی به موضوعات مهم دوران کنونی فراهم میکنند؛ هنرهای تجسمی جوامعی توانمند و دارای قدرت توصیف خویشتن بنا میکنند. همچنین نباید فراموش کرد که در زمان اضطراب، برای ما لذت و اطمینان بهارمغان میآورند.
مهارتهای آینده
آنگونه که گزارش گردهمایی اقتصاد جهانی سال ۲۰۱۶ پیرامون شغلهای آینده پیشبینی کرده است، اصلیترین تواناییهای مورد نیاز برای انقلاب صنعتی چهارم مهارتهایی چون حل مسائل پیچیده، تفکر انتقادی، خلاقیت، هوش احساسی و انعطاف شناختی است. دورههای تحصیلیِ بهشدت تخصصی، سختگیرانه و مدرکمحور که صرفاً روی درآمدی خاص از یک شغل تمرکز دارند، در این زیستبوم نوظهور دوام نخواهند آورد، اما رشتههایی با مبانی قدرتمند در زمینه هنرهای تجسمی تضمین خواهند کرد که افراد زیر بار تأثیرات فنآوریهای در هم آمیخته و در صورت برخورد با روشهای جدید کار کردن، شکوفا خواهند شد نه اینکه دست و پا بزنند و تقلا کنند.
استیو جابز میگفت در کمپانی اپل افرادی را استخدام میکرد که شور و اشتیاق داشتند، مخصوصاً برای حل مسئله: «داشتن یک چشمانداز و توانایی توصیف ماهرانهی آن بهنحوی که مردم اطراف شما بتوانند آن چشمانداز را درک کنند، و به توافق رسیدن بر سر یک چشمانداز مشترک». بههمین دلیل بود که دوست داشت متقاضیان کار در اپل پیش از آنکه استخدام شوند، پلان کاری خود را طراحی کرده باشند.
فعالیت در عرصه هنرهای تجسمی همچنین تصاویر و ایدههای جدید در ذهن ایجاد میکند. این تصاویر و ایدههای جدید زمانیکه دولت در پی خلاقیت و توسعهی صنایع خلاقانه است، قابلیت تجاریسازی دارند. بهعنوان مثال، چندین پروژه آر طریق «شبکه استرالیایی هنر و برنامه تکنولوژی سیناپس» به تحقیقات بیشتر و تجاریسازی احتمالی منتهی شدهاند.
بسترهای دیجیتالی در حال گسترش نیز بیشتر و بیشتر به محتوای خلاقانه احتیاج دارند و افرادی که در چنین عرصهای فعالیت میکنند میبایست فرصت بهبود چنین مهارتهایی را داشته باشند.
بنابراین باید کاری کنیم که هنرهای خلاقانه مؤلفه هستهای دورههای تحصیلی باشند تا تمام دانشجویان و دانشآموزان تواناییهای فکری بهتر و امکانات لازم را برای موفقیت در ایجاد تغییر داشته باشند.
هنر علاوهبر اینکه مهارتهای حیاتی را به ما میآموزد، زندگی شخصی ما را نیز غنیتر میکند، بهبود میبخشد و تغییر میدهد. این سودِ ذاتی هنر است که برای جامعه بهمعنای گستردهتر آن نیز ارزشمند است.
بنابراین، هنر فقط برای لذت شخصی نیست. هنر، گرایشها و نگرشها را تغییر میدهد و از رهگذر این تغییر، جامعه را دگرگون میسازد. آموزش هنرهای تجسمی برای دانشآموزان فرصت بهتری ایجاد میکند تا به این تغییرات در آگاهی جمعی ما دست یابند.
گنجاندن هنر در دانشگاهها
مطالعهی هنرهای تجسمی، فضایی شبیه به گلخانه فراهم میآورد که منافع ابزاری و ذاتی هنر را یکجا جمع میکند. تبدیل به بستری میشود برای کشف موقعیتهای جدید و نگاه انتقادی به پیشفرضهای فعلی پیرامون هنر و زندگی.
چالش ما پیدا کردن راهی است برای گنجاندن هنرهای تجسمی در دل دورههای تحصیلی و قلب تجربیات دانشجویان. این مسئله شامل یک رویکرد یادگیری موضوعمحور برای آموزش نیز هست. (بهعنوان مثال، مطالعه آثار و مصنوعات هنری.)
دورههای کارآموزی، دورههایی که هنر را بهصورت میانرشتهای در ترکیب با سایر رشتهها آموزش میدهند و پروژههای مشترک که برای دانشجویان رشتههای متفاوت طراحی شدهاند تنها چند نمونه از استراتژیهایی است که پیش از این نیز در دانشگاهها بهکار گرفته شده.
چالش ما این است که با همکاری هم در رشتههای مختلف دانشگاهی طوری عمل کنیم که نقش هنرهای تجسمی در دانشگاههای قرن بیست و یکم از نو تجسم شود.
۲۶ آبان, ۱۳۹۷