
اولین مجوز انجمن تولیدکنندگان و توزیعکنندگان تصاویر متحرک آمریکا که در سال ۱۹۳۴ به فیلم «دنیا ادامه میدهد» داده شد.
دنیای سینما توانایی تغییر جهت جامعه را دارد. با وجود تلاشهای ابتدایی گروههای مختلف اجتماعی و صنفی در راستای ایجاد محدودیتهای اخلاقی در فیلمها طی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، هالیوود کماکان به مسیر خود برای عادی کردن تصاویر و روابطی که در جامعهی آن روز آمریکا «تابو» بهشمار میرفت، ادامه داد.
بر کسی پوشیده نیست که آنچه در فیلمها نمایش داده میشود، عقاید و اعمال جامعه را شکل میدهد. فیلم میتواند تأثیر قابلملاحظهای بر مسئله مقبولیت یا عدم مقبولیت گروههای مطرود و به حاشیه راندهشده بگذارد. ترسِ از همین این «تأثیر» بود که باعث شد چندین گروه مذهبی از آییننامه تولیدِ «ویل هِیز»[۱] در سالِ ۱۹۳۰ در هالیوود که با نام «آییننامه هِیز» هم شناخته میشد، پشتیبانی کنند. این آییننامه شامل ۳۶ قانون برای فیلمسازان میشد تا نشان دادن و متعاقبِ آن، هنجارسازیِ شخصیتها و رفتارهایی را که از نظر گروههای مذهبی «غیراخلاقی» یا «فاسد» تلقی میشدند، محدود کنند. بسیاری از مواردی که در فهرست ممنوعهها قرار داشت تاحدی منطقی بود. اکثریت جامعه با عدم عادیسازی خشونتِ افراطی، تشریح جزئیات جنایت و آزار جنسی موافق بود. شاید بتوان جنجالبرانگیزترین مورد ممنوعه در آییننامه هیز که ماندگارترین تأثیر را نیز داشت، در جامعه امروز آمریکا ببینیم: نمایش انحراف جنسی. این عبارت برای اشاره به هرگونه رفتاری استفاده میشد که از صورت طبیعی رابطه عاطفی، رابطه جنسی و جنسیت منحرفشده بود. این ممنوعیت شامل تمام شخصیتهایی میشد که به همجنس خود تمایل داشتند یا شخصیتهایی که در ابراز شخصیت یا هویت جنسی خود متمایز عمل میکردند.
اگرچه پس از کنار گذاشتن آییننامه تولید، برهنگی و خشونت خیلی سریع مجدداً به جمع عرفهای فیلمسازی بازگشت، اما شخصیتهای LGBT همچنان تابو باقی ماندند
اگرچه پس از کنار گذاشتن آییننامه تولید، برهنگی و خشونت خیلی سریع مجدداً به جمع عرفهای فیلمسازی بازگشت، اما شخصیتهای LGBT[۲] همچنان تابو باقی ماندند. تا دههها پس از آنکه به شخصیتهای اِلجیبیتی اجازه حضور در فیلمها داده شد، تمایل جنسی و جنسیت آنان در اشارههای تلویحی و بصری زیرپوستی پنهان شده بود. اگر شخصیتی آشکارا همجنسباز یا دوجنسیتی میبود، بهطرز وحشتناکی کشته یا بهلحاظ اخلاقی فاسد نشان داده میشد. حتی امروز با گذشت دههها از کنار گذاشتن آییننامه هِیز، شخصیتهای اِلجیبیتی بهندرت موفق میشوند آزادانه در فیلم حضور داشته باشند و پایان خوشی شامل حالشان شود. آییننامه ویل هیز کاری کرد که از سال ۱۹۳۰ تا امروز، شخصیتهای اِلجیبیتی تصویری شیطانگونه داشته باشند.
پیش از آییننامه تولید، شخصیتهای اِلجیبیتی تاحدودی در تعدادی از فیلمهای بزرگ حضور داشتند؛ اگرچه کلیشهسازی شده بودند. دههی ۱۹۲۰ خصوصاً دوران تغییر هنجارهای اجتماعی و گسترش تجربهگرایی هنری بود. با آغاز اولین موج فمینیسم از سوی زنان و به چالش کشیده شدنِ روزافزون ممنوعیت تولید و فروش مشروبات الکلی، فیلمسازان محدودیتهای خود را به عقب راندند و خطوطِ داستانی جنجالیتری را برجسته کردند. این قضایا شرایط را در سال ۱۹۲۷ برای فیلم آمریکایی «بالها»[۳] بهکارگردانی «ویلیام اِی. وِلمَن»[۴] فراهم کرد. فیلم «بالها» داستان دو خلبان نیروی هوایی، «جک» و «دِیو»، در جنگ جهانی اول است که در عشق یک دختر با هم رقابت میکنند، اما بعد متوجه تمایلشان نسبتبه یکدیگر میشوند. اگرچه این رابطه بارها با عنوان «دوستی» مطرح میشود، اما بازی و کارگردانی در فیلم این مسئله را آشکار میکند که احساسات بین آن دو نفر عاطفی است. داستان فیلم با وارد آمدن آسیبی مهلک به یکی از آن دو مرد پایان مییابد.
علیرغم تقبیح شدید مردان همجنسباز در جامعه در آن برهه از زمان، این فیلم بهطرز غافلگیرکنندهای به روابط عاطفی میان آن دو شخصیت احترام میگذارد
علیرغم تقبیح شدید مردان همجنسباز در جامعه در آن برهه از زمان، این فیلم بهطرز غافلگیرکنندهای به روابط عاطفی میان آن دو شخصیت احترام میگذارد. دوربین در نمای بسیار بسته بیحرکت صحنه به آغوش کشیدن جک و دیو و خداحافظی نهاییشان را نشان میدهد. وقتی دیو به لحظه مرگ نزدیک میشود، جک به او میگوید ارزشی که رابطهشان برای او داشته بیشتر از همه چیز بوده است. وقتی جک بر بدن بیجان دیو گریه میکند، صدای سازهای زهی در پسزمینه اجرا میشود. تصمیمهای ولمن در کارگردانی فیلم به هر دو شخصیت وجههی یک انسان معمولی را داد و مخاطبان را واداشت تا این تراژدی را بدون در نظر گرفتنِ عجیب بودن «رابطه بین دو مرد» تجربه کنند. این فیلم نمونه مهمی از فیلمهای پرتعدادی است که در دهه ۱۹۲۰، شخصیتهای همجنسباز را نمایش میدادند. ولمن توانست با حرکت محتاطانه روی مرز باریک بین رابطه دوستانه و عشقی، از انتقاداتی که در به تصویر درآوردن شخصیتهای همجنسباز مطرح بود، فرار کند.
دوران همجنسبازی نامحسوس
در نظر هر کسی که توجه ریزبینانهای نداشت، جک و دیو میتوانستند صرفاً دو دوست نزدیک باشند. استقبال مخاطبان از فیلم بهطرز شگفتآوری خوب بود و این فیلم بهعنوان بهترین فیلم اسکارِ دوره ۱۹۲۷-۱۹۲۸ انتخاب شد. با این حال، همه فیلمهایی که شخصیتهای اِلجیبیتی را نمایش میدادند، نتوانستند به ظرافتی که در فیلم «بالها» بهخرج داده شده بود، این کار را انجام بدهند. اولین فیلم با داستان همجنسبازانه زنانه، فیلم «مراکش»[۵] بود که در سال ۱۹۳۰ و بهکارگردانی «جوزف فون استنبرگ» ساخته شد. جالب اینجاست که «مراکش» [در ظاهر] یک داستان عاشقانه در زمان جنگ در مورد زوجی عادی (غیرهمجنسباز) است و از تصمیمهای کارگردان روشن است که «دیتریک» نقش فردی همجنسباز را بازی نمیکند، بلکه نقش زنی عادی را ایفا میکند که از روابط همجنسبازی زنان برای جلب توجه مردان بهره میبرد.
هرکسی که توجه کند میتواند بگوید شخصیت دیتریک یک همجنسباز واقعی نیست، بنابراین این فیلم آن درجه از انتقاداتی را که ممکن بود به فیلمی با نمایش یک شخصیت همجنسبازِ واقعی وارد بشود، دریافت نکرد. اگرچه فیلمها در میزان توجهی که در قبال شخصیتهای اِلجیبیتی خود داشتند متفاوت بودند، اما اصلِ حضور اینگونه شخصیتها در فیلمها نسبتبه شرایطی که در سالهای بعد داشتند، بسیار آزادتر بود.
شاید هالیوود تاحدی با شخصیتهای اِلجیبیتی در فیلم راحت بود، اما میزان مقبولیت آنها بین مخاطبان بهطور گستردهای متفاوت بود. برخی، شخصیتهای همجنسباز و دوجنسیتی را مضحک میدانستند. برخی دیگر این شخصیتها را کاملاً جدی درنظر میگرفتند. گروههای مذهبی و دیگر سنّتگرایان اخلاقی، رفتهرفته مبارزاتی را آغاز کردند تا دولت بهصورت قانونی مشخص کند چه مواردی در فیلم قابل نمایش هستند و چه مواردی نیستند. آنها حس میکردند مضامین لیبرالی در فیلمهای دهه ۱۹۲۰، روند بیبندوباری را که در حال رخنه به جامعه بود، تشدید میکردند. آنها برای سانسور دولتی تلاش و مبارزه کردند تا راهحلی برای بازگرداندن جامعه به ملاکهای اخلاقی خود در گذشته باشد. این گروهها رهبری برای خود پیدا کردند: «ویلیام هِیز»، سیاستمدار جمهوریخواه. در سال ۱۹۲۲، هیز از سمت خود در کنگره کنار رفت و رئیس «انجمن فیلمسازان و توزیعکنندگان»[۶] یا MPPDA شد.
هیز بهجای آنکه برای سانسور دولتی فشار وارد کند، آییننامه تولید خود را ساخت که از لحاظ تکنیکی برای شرکتهای فیلمسازی اختیاری بود
هیز بهجای آنکه برای سانسور دولتی فشار وارد کند، آییننامه تولید خود را ساخت که از لحاظ تکنیکی برای شرکتهای فیلمسازی اختیاری بود، اما درعمل، شرکتهای فیلمسازی مجبور به پیروی از این آییننامه بودند در غیر این صورت در خطر تحریمهای متعدد از سوی گروههای دینی و سنتی قرار میگرفتند. اگرچه بسیاری از حوزههای بحثبرانگیز، توسط آییننامه صراحتاً ممنوع نشده بودند، اما وجود شخصیتهای اِلجیبیتی بهصورت جدی ممنوع بود. «آییننامه تولید» تلاش کرد تا ادبیات خاصی را در فیلم آمریکایی تنظیم کند، بدون آنکه بیپرده بیان کند که اِلِمانهای ساختاری خاصی کاملاً ممنوع هستند؛ بنابراین عبارتهایی مثل «بهتر است اجتناب شود» و «بهتر است نشان ندهد» در آن متداول بودند. با وجود این، بخشهایی کلی نیز بودند که این آییننامه در آنها کوچکترین ابهامی در دستوراتش نداشت. بند ششم بخش دوم در باب «رابطه جنسی» بیان میکند «انحراف جنسی یا هرگونه ارجاعی به آن ممنوع است». بههرحال، هیز و مریدانش زود متوجه شدند که در آییننامهشان راههای قابلتوجهی برای گریز از قوانین وجود دارد.
فیلمسازان مصمم بودند، علیرغم وجود ممنوعیت، به روایت داستانهایی که شخصیتهای اِلجیبیتی را نمایش میدادند، ادامه دهند. با توجه به تهدید همیشگیِ اعمال تحریمها، چنین اقدامی قطعاً بسیار دشوار بود. فیلمسازان بهجای نمایش شخصیتهای اِلجیبیتی بهشکلی واقعگرایانه و سهبعدی، مجبور شدند برای رساندن هویت شخصیتهای خود به مخاطب، به کلیشهها تکیه کنند. برای مثال، شخصیتهای همجنسباز نمیتوانستند خود را «همجنسباز» بنامند یا با شخصیتی همجنس خود رابطهی عاشقانه داشته باشند. در عوض تیپ و گریم آنها را با هویت جنسی ناسازگار با عرف جامعه نمایش میدادند و نقششان معمولاً به نحوی بازی میشد که رفتارهای جنس مخالف در آن برجسته باشد.
رفتهرفته الگوهایی برای شخصیتهای اِلجیبیتی، در ژانرها و فیلمهای گوناگون، ایجاد شد. این الگوها آهستهآهسته از درون دنیای فیلم وارد دنیای خارج شدند و در واقعیت جامعه رخنه کردند
فقط همجنسبازهای شرور!
رفتهرفته الگوهایی برای شخصیتهای اِلجیبیتی در ژانرها و فیلمهای گوناگون، ایجاد شد. این الگوها آهستهآهسته از درون دنیای فیلم وارد دنیای خارج شدند و در واقعیت جامعه رخنه کردند. رد شدن اعتقادات ضدهمجنسبازانه را میتوان در این برهه از تاریخ فیلمسازی پیدا کرد. فیلمسازان برای رساندن هویت این شخصیتها به مخاطبین، به علائم و اشارات بصری تکیه کردند. این علائم اغلب تحقیرآمیز و جنسی بود. یکی از بدنامترین نمونههای چنین علامتها و کلیشههایی در فیلم سیاه یا نوآرِ «شاهین مالت»[۷] ساخته سال ۱۹۴۱ وجود دارد.

نمایی از فیلم «شاهین مالت»
شاهین مالت بهکارگردانی «جان هیوستُن»[۸]، یک فیلم کارآگاهی کلاسیک است که در آن یک کارآگاه خصوصی به نام «سَم اِسپِید»[۹] بهدنبال یافتن جواهرات طلایِ مزین به سنگهای قیمتی است که به سرقت رفته. او در مسیر یافتن آن جواهرات با مردی به اسم «جوئِل کایرو»[۱۰] آشنا میشود که قصد منحرف کردن توجه او و بهتعویق انداختن ماموریتش را دارد. جالب توجه است که این شخصیت در رمانی که منبع الهام این فیلم است، شخصیتی همجنسباز معرفی شده، اما هیوستُن نمیتوانسته در نشان دادن هویت یک شخصیت همجنسباز آزادانه عمل کند. آییننامه هِیز، هیوستُن را مجبور کرده بود که تنها به کلیشههای توهینآمیز و تلویحات بصری اکتفا کند. در فیلمی که فوقِمردانه است، صدا، ظاهر و زبانِ بدنِ شخصیت کایرو بیش از حد زنانه است. برای هر بینندهای که توجه داشته باشد، کاملاً روشن است که هیوستن در طرز نمایش شخصیت کایرو به چه مسئلهای اشاره میکند. برای اجتناب از واکنش شدید متعاقب از سوی حامیان آییننامه هِیز، شخصیت کایرو بهوضوح در قالب شخصیت منفی داستان و بهلحاظ اخلاقی تُهی و ویران نمایش داده شده است. درنهایت این مسئله نیز به تاکتیکی پرطرفدار در میان فیلمسازان تبدیل شد تا شخصیتهای اِلجیبیتی را بدون تخطّی از آییننامه هِیز بهتصویر بکشند. روشن شده بود که حامیان آییننامه تولید، هنگامی که شخصیتهای کلیشهای همجنسباز تصویری شیطانگونه داشتند و محکوم میشدند، بهشکلی ملموس ساکت میماندند.
پینوشتها:
[۱] Will Hays
[۲] LGBT از سرواژهایGay ،Lesbian ،Bisexual و Transgender تشکیل شده است.
[۳] Wings
[۴] William A. Wellman
[۵] Morocco
[۶] Motion Picture Producers and Distributors Association
[۷] The Maltese Falcon
[۸] John Huston
[۹] Sam Spade
[۱۰] Joel Cairo
۱۹ فروردین, ۱۳۹۸