مجله هنری پشت صحنه

منو اصلی

منومنو
  • هنر و ساینس
    • آینده‌شناسی
    • تکنولوژی
    • صنعت
  • هنر و علوم انسانی
    • اقتصاد
    • تاریخ
    • جامعه‌شناسی
    • دین و آخرالزمان
    • روان‌شناسی
    • سیاست
    • فرهنگ عمومی
    • فلسفه
  • موضوعات ویژه
    • زنان هالیوود
    • ساینتولوژی
    • علمی تخیلی
    • هوش مصنوعی
  • درباره
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • همکاری

logo

منومنو
  • هنر و ساینس
    • آینده‌شناسی
    • تکنولوژی
    • صنعت
  • هنر و علوم انسانی
    • اقتصاد
    • تاریخ
    • جامعه‌شناسی
    • دین و آخرالزمان
    • روان‌شناسی
    • سیاست
    • فرهنگ عمومی
    • فلسفه
  • موضوعات ویژه
    • زنان هالیوود
    • ساینتولوژی
    • علمی تخیلی
    • هوش مصنوعی
  • درباره
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • همکاری
صفحه اصلی›هنر و علوم انسانی›سیاست›سربازگیری از سالن سینما
هالیوود چطور پروپاگاندای آمریکایی را بر سر زبان‌ها می‌اندازد؟

سربازگیری از سالن سینما

جستاری پیرامون مختصات پروپاگاندای آمریکایی و ویژگی‌های آن در دوران پسا-ترامپ
دسته‌بندی: سیاست مقاله

ایموس برشاد

نویسنده و روزنامه‌نگار مستقل؛ برشاد در رسانه‌های مکتوب و آنلاین متعددی همچون «فیدر»، «نیویورکر» و «اوت‌لاین» قلم می‌زند و در سال گذشته، کتاب «تمام قدرت نباید دست یک نفر باشد» از او به چاپ رسیده است.

مترجم: سعیده کاظمیان
منبع: The Outline
حجم مقاله: ۳۳۰۰ کلمه

اشتراک‌گذاری

آدرس کوتاه: BTSMag.ir?p=5606

پاسخ دادن لغو پاسخ

فیلم‌هایی همچون «۱۲ نیرومند»، نمونه‌هایی از رشادت‌های نظامی را بدون اشاره به هزینه‌های جنگ، تصویر می‌کنند.

دسته‌بندی:
سیاست

ایموس برشاد

نویسنده و روزنامه‌نگار مستقل؛ برشاد در رسانه‌های مکتوب و آنلاین متعددی همچون «فیدر»، «نیویورکر» و «اوت‌لاین» قلم می‌زند و در سال گذشته، کتاب «تمام قدرت نباید دست یک نفر باشد» از او به چاپ رسیده است.

مترجم: سعیده کاظمیان
منبع: The Outline
حجم مقاله: ۳۳۰۰ کلمه

برای دیدن پروپاگاندای آمریکایی تلاش زیادی لازم نیست، چرا که همه‌جا وجود دارد و محتوایی که در دل این پروپاگاندا نهفته است را نمی‌توان نادیده گرفت؛ خصوصاً این روزها که ترامپ صراحتاً دلش رزمایش‌های بزرگ می‌خواهد.

ژانویهٔ امسال یک فیلم جنگی آمریکایی با نقش‌آفرینی مرد خوش‌چهرهٔ استرالیایی «کریس همزوُرث»[۱]» در سرتاسر کشور اکران شد. «۱۲نیرومند: داستان محرمانه‌ٔ واقعی از سواره‌نظام»[۲] ماجرای نیروی ضربت «دَگِر» (خنجر) را روایت می‌کند؛ واحد عملیات جنگی پیشرفته در اولین روزهای جنگ افغانستان که گاهی اوقات سوار بر اسب بودند. فیلم محصولی هیجان‌انگیز با صحنه‌های اکشنِ جذاب و پرکشش، پایانِ دلپذیرِ پیروزمندانه و همان‌طور که در تبلیغات قولش داده شد، اسب‌سواری‌های جذاب بود. البته در وضعیت کنونی، اکران آن دیوانگی به نظر می‌رسید.

در یکی از سکانس‌های پایانی فیلم، همزورث با احترام، تکه فلزی بازمانده از برج‌های دوقلو را در خاک افغانستان دفن می‌کند. کمی پس‌ازآن دو نفر از اعضای سواره‌نظام‌ مکالمه‌ای کاملاً صلح‌آمیز دارند؛ با این مضمون که چطور پس‌ازاین هر اتفاقی که در این سرزمین، دور از خاک وطن‌شان رخ دهد از دست آن‌ها خارج است. اما در پایان، نوشته‌ای ظاهر نمی‌شود که توضیح داده باشد: ۱۸سال بعد از حوادثی که به تصویر درآمد، نیروهای جنگی آمریکا، هنوز در باتلاق خونین افغانستان گیرکرده‌اند و امیدی به نجات‌شان نیست.

این فیلم یکی از دو فیلمی بود که در چند ماه اخیر شایستگی‌های سربازان آمریکایی را تحسین می‌کرد،‌ که مرگ را به مبارزه می‌طلبند. در فیلم «قطار۱۵:۱۷به مقصد پاریس»[۳] از «کلینت ایستوود» می‌بینیم چطور افرادی که قبلاً نظامی آمریکا بودند (با بازی عجیب و بی‌روح همان سربازان آمریکایی) از حملهٔ تروریستی سال ۲۰۱۵ در قطار یوروریل جلوگیری می‌کنند. «مارک هریس»[۴] در کتاب «پنج نفر برگشتند»[۵]، تاریخ عینی پروپاگاندای هالیوود طی جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند؛ از فیلم «نبرد میدوی»[۶] ساختهٔ «جان فورد» گرفته تا «چرا می‌جنگیم»[۷] از «فرانک کاپرا». به گفتهٔ هریس «قطعاً بیان این حرف که راه جلوگیری از ترور حضور سه آمریکایی قوی است، پروپاگاندا به نظر می‌رسد.»

 

مختصات پروپاگاندای آمریکایی

نمایش‌های باشکوه نظامی در روسیه، گردهمایی‌های بزرگ کره شمالی، پیام‌های صریح چین. همیشه با دیدن خودبزرگ‌نمایی‌های بی‌شرمانه‌ در آن سوی آب‌ها، سری به تأسف تکان می‌دهیم. اما برای دیدن پروپاگاندای آمریکایی تلاش زیادی لازم نیست؛ چرا که همه‌جا وجود دارد. ساخته‌ٔ دولت نیست و به‌اندازهٔ مشابه‌های خارجی‌اش بی‌شرمانه به نظر نمی‌رسد، اما وجود دارد و محتوایی که در دل این پروپاگاندا نهفته است را نمی‌توان نادیده گرفت؛ خصوصاً این روزها که ترامپ صراحتاً دلش رزمایش‌های بزرگ می‌خواهد. هریس اضافه می‌کند: «برای اثبات نکات ایدئولوژیک، روش‌های متفاوتی وجود دارد. گاهی فکر می‌کنم به‌اندازهٔ کافی با آن‌ها آشنا نیستیم و با جدیت لازم به دنبال پروپاگاندا نمی‌گردیم.»

پس پروپاگاندای آمریکایی چگونه است؟ اگر دولت ایالات‌متحده تولیدکننده‌ٔ این پروپاگاندا نیست، پس منشأ آن کجاست؟ و آیا این پروپاگاندا تاثیرگذار هم هست؟

جلد اولین ویژه‌نامهٔ نظامی مجلهٔ «سلامت مردان» به مخاطبان وعده می‌دهد رازهای «قوی شدن مثل سربازها» را افشا کند.

در ماه فوریه، اولین ویژه‌نامه‌ٔ تاکتیکی مجله‌ٔ «سلامت مردان»[۸] ــ یا همان‌طور که عناوین روی جلدش فریاد می‌زدند: ویژه‌نامه‌ٔ نظامی ــ به باجه‌های روزنامه‌فروشی رسید. روی جلد، درجه‌دار تنومند ارتشی به نام «دایموند اُت» با بازوهایی قویِ درهم گره کرده به ما زل زده است و تیتر آن وعده می‌دهد رازهای «قوی شدن مثل سربازها» را افشا کند! «بن کورت»، معاون دبیر مجله سلامت مردان در بخش محتوای چند پلتفرمی، این زاویه‌ٔ دید را از طریق ایمیل توضیح داد: «اخیراً در میان مخاطبان، علاقه‌ٔ زیادی به فضای نظامی مشاهده کرده‌ایم، از همین رو تصمیم گرفتیم برای اولین بار یک شماره‌ٔ کامل را به مسائل نظامی اختصاص دهیم.»

موجی که توجه مجلهٔ سلامت مردان را به خود جلب کرد، به صفحه تلویزیون هم رسیده است. همان‌طور که وب‌سایت «هالیوود ریپورتر» در سپتامبر اعلام کرد: «بیشترین گرایش در برنامه‌های پائیزی تلویزیون به سمت پدیده‌ای است که می‌توان آن را «تلویزیون وطن‌پرستانه»[۹] نامید. برنامه‌هایی مثل «تیم سیل»[۱۰] از شبکه‌ٔ سی‌بی‌اس، «دلاور»[۱۱] از شبکه‌ٔ ان‌بی‌سی و «رشادت»[۱۲] از سی‌دبلیو که بر نیروهای نظامی ایالات‌متحده یا بخش «هارتلند»[۱۳] تمرکز کرده‌اند.» هالیوود ریپورتر هم در توضیح اینکه چرا «فضای نظامی» ناگهان این‌قدر موردتوجه واقع‌شده نظریه‌ای دارد: برنامه‌های خبری «تلاش شبکه‌های پخش برای جلب رضایت ارتش طرفداران ترامپ» هستند.

احتمالاً در حال تجربه‌ٔ وفور محتوا در دوره‌ٔ پسا-ترامپ هستیم اما هرکس که سری در مجلات و اخبار داشته باشد می‌تواند تصدیق کند، زمان زیادی است که محتوایی با «فضای نظامی» همراه ماست. از کتاب‌های جلدکاغذی به سبک «تام کلنسی»[۱۴] گرفته تا زندگی‌نامه‌هایی از شجاعت و مرگ سربازان قدیمی تمام شاخه‌های نظامی. (از زمان کشته شدن «اسامه بن لادن» در سال۲۰۱۱، اعضای دسته‌ٔ ششم نیروی دریایی در این حوزه بسیار قوی ظاهر شدند). این‌ها نمونه‌هایی آشکار هستند اما  برای اینکه بدانیم چه چیزهایی پروپاگاندا است و چه چیزهایی نیست، همه‌جا باید به دنبالش بگردیم؛ حتی در کمدی موزیکالی همچون «آوازخوان حرفه‌ای۳»[۱۵].

چند ماه پیش یکی از دوستانم یادداشتی با این عنوان برایم فرستاد: «پول دادم تا فیلمی درباره‌ٔ آواز خواندن ببینم. نود دقیقه پروپاگاندای پنتاگون نصیبم شد». باید اعتراف کنم این مجموعه را از فهرستم خارج کرده بودم. اما از قرار معلوم در سومین قسمت از مجموعهٔ «آوازخوان حرفه‌ای»، گروه آکاپلای باردن بلاز به تور اجرای برنامه برای نظامیان آمریکا می‌رود!

نویسنده‌ٔ این مطلب، روزنامه‌نگار مستقلی به نام «کیتی جانستون»، توضیح می‌دهد که: «اولین فیلم آوازخوان حرفه‌ای در خانه‌ٔ ما بسیار محبوب بود.» او با ذوق‌وشوق برنامه‌ریزی کرده بود تا با همسر و فرزندانش برای دیدن فیلم جدید بروند و حتی پاپ‌کورن هم خریده بودند! اما وقتی فیلم آغاز شد: دخترهای نقش اول مدام دور سربازان خوش‌قیافه و جذاب می‌چرخیدند، یکسره همه‌جا سلام نظامی، شعارها و گفتگوهای وطن‌پرستانه‌ای می‌دیدیم مثل «از خدمات‌تان در حفاظت از این کشور متشکریم» ، بازیگران اصلی برنامه‌ای کامل را در لباس مبدل اجرا کردند…انتظار شاهکار نداشتم؛ اما انتظار هم نداشتم ۹۰دقیقه پروپاگاندای جنگیِ بی‌پرده در مقابلم پخش شود.»

این تفاوتِ میان پروپاگاندای ما و دیگران است؛ در رژیم‌های مستبد، ماهیتی با پشتوانه‌ٔ دولتی چنین آثاری را به خورد مصرف‌کننده‌های بی‌تفاوت و بی‌میل می‌دهد. اما در آمریکا ما مصرف‌کننده‌ها با خوشحالی متقاضی آن هستیم

دوران «پسا-ترامپ» حاصل همین مجلات و مجموعه‌های تلویزیونی بود؛ حاصل فیلم‌هایی که هم مربوط به پیش از این دوران بودند و هم پس از آن. فیلم‌هایی که هم در مورد آواز خواندن بودند و هم نبودند. تمام این‌ها چه نقطه‌ٔ مشترکی دارند؟ در جزئیات، تقریباً هیچ‌چیز. تشابه‌شان در هدف فراگیرشان است: تماماً پاسخی به تقاضای بازار است. کسی، جایی با خود فکر کرده، مردم می‌خواهند محتوایی ببینند که تصویر مثبتی از نیروی نظامی آمریکا ارائه می‌دهد، درنتیجه تولیدشان کردند. (نتایج بازگشت سرمایه متفاوت‌اند: «۱۲نیرومند» و «قطار۱۵:۱۷» هردو ۵۰میلیون دلار در گیشه‌های بین‌المللی فروش داشتند، عددی قابل‌قبول. درعین‌حال «آوازخوان حرفه‌ای۳» که مخاطب‌های خاص خود را داشت، بیش از ۱۸۰میلیون دلار در سطح بین‌المللی درآمد کسب کرد.)

قطعاً این آثار دستور کارهای واقعی دیگری هم دارند اما بازار بزرگ و درهم‌ریخته‌ٔ مصرف‌کننده‌هاست که آن را به این مسیر فراخوانده است. این تفاوتِ میان پروپاگاندای ما و دیگران است؛ در رژیم‌های مستبد، ماهیتی با پشتوانه‌ٔ دولتی چنین آثاری را به خورد مصرف‌کننده‌های بی‌تفاوت و بی‌میل می‌دهد. اما در آمریکا ما مصرف‌کننده‌ها با خوشحالی متقاضی آن هستیم.‌

 

اتاق جنگ پنتاگون در هالیوود

در حقیقت وزارت دفاع رابطی برای هالیوود دارد. نامش «فیل استراب»[۱۶] است. یکی از افسران سابق نیروی دریایی که رشته‌ٔ تحصیلی‌اش در رابطه با صنعت فیلم بوده. طبق توضیحات وب‌سایت فورچون (Fortune) در سال۲۰۱۳ آثاری که در دست تولید هستند، معمولاً فیلم‌نامه‌هایشان را «به دفتر ساده‌ای در پنتاگون می‌فرستند؛ به این امید که همکاری‌های نظامی را به دست آورند». اگر استراب تأییدشان کند «فیلم‌سازها دسترسی کاملی به پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی آمریکا خواهند داشت و در مقابل تصویر و پیام نیروهای نظامی این کشور، در برابر مخاطبان جهانی به نمایش درخواهد آمد.»

از سال۱۹۸۹ که استراب استخدام شد، با بیش از ۱۰۰فیلم برای وزارت دفاع قرارداد بسته است؛ حتی موزیک ویدئوی «کیتی پری» با نام «بخشی از من»[۱۷] با حمایت نیروهای دریایی در ام‌بی‌سی کمپ پندلتونِ سن‌دیگو فیلم‌برداری شد. بعد از یک شکست عشقی، کیتی برچسب تبلیغاتی نیروی دریایی را می‌بیند و برای اردوی آموزشی‌اش ثبت‌نام می‌کند. او را در حالی می‌بینیم که با سرنیزه به بدنه‌ٔ مانکنی ضربه می‌زند و درحرکت آهسته با اسلحهٔ ام۱۶ تیراندازی می‌کند و با لباس کامل نظامی، زیر پرچم بزرگ آمریکا می‌خواند و می‌چرخد. ترکیبی جادویی که عملاً ویدئویی برای جذب نیرو است.

استراب در گفتگوی تلفنی صمیمانه‌ای با اوت‌لاین، فرآیند تصمیم‌گیری در دفترش را شرح داد. ابتدا فیلم‌نامه‌ٔ پروژه را درخواست می‌کنند: «نه فیلم‌نامه‎ای که تنها صحنه‌های مربوط به ما در آن باشد، بلکه فیلم‌نامه‌ٔ کامل تا بتوانیم صحنه‌ها را در بافت خودش بررسی کنیم. نمی‌خواهیم تمام نیروهای‌مان را بسیج کنیم و بعد بفهمیم فیلم‌نامه افتضاح بوده.» بعد، زمانی که چراغ سبز داده شد، یکی از نماینده‌های دفتر یا خود استراب در صحنه حاضر خواهند شد.

«ما نمی‌خواهیم مردم را شست‌وشوی مغزی دهیم! قصدمان ارائه دادن شفاف‌ترین و حقیقی‌ترین دیدگاه است.» فیل استراب، رابط صنعت سرگرمی در وزارت دفاع در کنار «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع دولت بوش، در پشت‌صحنهٔ «پرچم‌های پدران ما» ساخته‌ٔ «کلینت ایستوود» (۲۰۰۶)

طبق نسخهٔ ۲۰۱۷ کتاب «سینمای امنیت ملی»[۱۸]، طی فیلم‌برداری تبدیل‌شوندگان ــ مجموعهٔ روبات‌های تغییرشکل‌دهندهٔ فضایی و بسیار خوشحالِ نظامی ساختهٔ «مایکل بی»[۱۹] ــ استراب حتی سر صحنه دست‌به‌قلم هم شد. صحنه‌ای فیلم‌برداری می‌شد که در آن نیروهای آمریکایی از طرف نیروهای شرور درخطر بودند. «جان ویت»[۲۰] که نقش وزیر دفاع «جان کلر» را ایفا می‌کرد به دنبال دیالوگی بداهه بود. طبق گفتهٔ کتاب «استراب پیشنهاد داد بگوید برشون گردونین خونه و زمزمه‌های تأیید از همه طرف بلند شد.» این جمله در نسخهٔ نهایی استفاده شد.

بعد از فیلم‌برداری، استراب درخواست بازدید از نسخه ویرایش نشده را می‌دهد. او در این‌باره گفت: «این وضعیتی غیردوستانه، اتهام‌آمیز یا حاکی از بی‌اعتمادی نیست. نوعی بده بستان است. فیلم‌هایی هم بوده که با آن‌ها همکاری کرده‌ایم اما فیلمی برای سربازگیری نبوده‌اند.» او به خاطر می‌آورد، مدت‌ها پیش زمانی با فیلم‌ساز چپ‌گرا، «اولیور استون»[۲۱] جلسه‌ای داشته که در آن زمان بر روی فیلمی (که هیچ‌وقت ساخته نشد) در رابطه با «کشتار مای‌لی»[۲۲] کار می‌کرده است. «او به ساختمان آمد و گفت می‌دانم فهرستی سیاه داری و می‌دانم در فهرست سیاهت هستم! من هم گفتم ما فهرست سیاه نداریم! همه‌چیز به فیلم‌نامه برمی‌گردد!»

از او پرسیدم در دفتر او هیچ‌وقت از واژهٔ «پروپاگاندا» استفاده می‌شود. رنگ از روی استراب پرید. گفت: «ازنظر من چنین حرفی حقیقت ندارد. این واژه یادآور چیزی است که عامدانه کنار هم قرار داده‌شده تا افراد را گمراه کند، مردم را شستشوی مغزی دهد، حقیقت را جور دیگری جلوه دهد. آن‌ها را (درست و نادرست را) مثل بوفهٔ غذا کنار هم می‌چینند. این پروپاگاندا است. شاید مرا متهم کنی که بیش‌ازاندازه طرفدار نظامی‌گری هستم اما ازنظر من فیلم‌هایی که با آن‌ها همکاری داریم برای بالا بردن روحیه مؤثرند. ما نمی‌گوییم خیلی خب، بگذار ببینیم برای بهره‌برداری از این فرصت چه‌کارهایی می‌توانیم انجام دهیم! ما نمی‌خواهیم مردم را شست‌وشوی مغزی دهیم! قصدمان ارائه‌ٔ شفاف‌ترین و حقیقی‌ترین دیدگاه است!»

استراب گفت رابطه‌ٔ وزارت دفاع با «آوازخوان حرفه‌ای۳» و «قطار ۱۵:۱۷» در حد فراهم کردن مکان‌های فیلم‌برداری بود؛ در «۱۲نیرومند» میدان موشکی شن‌های سفید در نیومکزیکو برای فیلمبرداری در دسترس تیم تولید قرار گرفت. استراب در حاشیهٔ اطلاعات اصلی اضافه کرد: «گمان می‌کردم ۱۲نیرومند نتیجهٔ بسیار بهتری بگیرد. به افراد زیادی برخوردم که فیلم را دیده بودند و فکر می‌کردند عالی است. اما واضح است که این اشتیاق در سطح ملی دیده نشد.»

استراب اضافه کرد که دفتر او هرگز «برای بازگشت سرمایه برنامه‌ریزی نمی‌کند.» وی گفت: «ما در راهنمای‌مان معیاری داریم که از عمد بسیار گسترده تعریف شده است. این معیار تعیین می‌کند دلیل مشارکت ما فقط به‌دست‌آوردن فرصتی است تا به مردم آمریکا چیزی از نیروهای نظامی بگوییم که ممکن است ندانند یا اقدامی در راستای جذب و حفظ نیروی نظامی انجام دهیم. هیچ آماری نداریم که نشان دهد این اتفاقات واقعاً رخ می‌دهد یا نه.» به‌گونه‌ای حرف زد انگار کل ماجرا رویکردی جامع‌نگر است. «کسی، به خاطر ندارم دقیقاً چه کسی ــ ممکن است منتقدی بوده باشد ــ زمانی چیزی گفت شبیه به این‌که هیچ‌کس، هیچ‌چیز نمی‌داند. گمان می‌کنم نکته‌ای در این حرف نهفته است.»

خوش‌ساخت بودنِ این فیلم‌ها، انگیزه‌های پنهان‌شان را تبرئه نمی‌کند. در بستر جنگ‌هایی همیشگی که تا این زمان از سر گذرانده‌ایم، «بر اساس اعمال شجاعانهٔ حقیقی» ارتباط چندانی با تصویرِ واقعیِ ذهنی ما از حقیقت ندارد. روایتی گزیده شده، تکهٔ باریکی از آن جدا شده است و باقی حقیقت، باید مدفون بماند

طبق گفتهٔ هریس «وقتی امروزه به فیلم‌ها نگاه می‌کنید، بیشترین اتفاقی که رخ می‌دهد تبادل لطف و خدمت است. به تجهیزات نظامی دسترسی خواهید داشت و در عوض باید تصویری خوشایند از ارتش به نمایش بگذارید. وقتی از جنگ جهانی دوم حرف می‌زنید دقیقاً حرف از پروپاگاندا است. تصویری که خودِ دولت آن را ساخته است. به هیچ عنوان با اصل قضیه قابل‌مقایسه نیستند.» اما اضافه کرد: «روی‌هم‌رفته اگر دولت واقعاً تمایلی به تولید فیلم داشت مشکل چندانی با فیلمی مانند «تنها بازمانده»[۲۳] پیدا نمی‌کرد.»

در تنها بازمانده «مارک والبرگ»[۲۴] نقش مارکوس لوترل را بازی می‌کند، مأمور ویژهٔ نیروی دریایی که پس از حملهٔ طالبان به هندوکش أفغانستان در سال ۲۰۰۵، به تنها عضو بازمانده از واحد خود تبدیل می‌شود. «پیتر برگ» (کارگردان) در صحبت با مجلهٔ «ونیتی‌فیر» از انگیزه‌اش می‌گوید: «تخیلی نیست. داستان‌های بی‌رحمانهٔ افرادی است که متحد می‌شوند تا با شرایط غیرقابل‌پیش‌بینی به مقابله برخیزند.» فیلم‌هایی که «با باوری عمیق به ارزش پایداری تمام می‌شوند. این دنیای حماسیِ حقیقت، الهام‌بخش ما بود.» جملهٔ تبلیغاتی فیلم تنها بازمانده، کلیشه‌های امتحان پس داده را کنار می‌زند و عبارتی جان‌دارتر انتخاب می‌کند: «بر اساس اعمال شجاعانهٔ حقیقی.»

برگ فیلم‌سازی موفق و تواناست؛ فیلم‌های پروپاگاندای او بامهارت و سَبُکیِ غیرمنتظره‌ای ساخته‌شده‌اند. در کنار مایکل بی و ایستوود او هم بخشی از محفل کوچکی از فیلم‌سازهای هالیوودی است که مرتباً آثار موفقی ازاین‌دست تولید کرده‌ است.

اما خوش‌ساخت بودنِ این فیلم‌ها، انگیزه‌های پنهان‌شان را تبرئه نمی‌کند. در بستر جنگ‌هایی همیشگی که تا این زمان از سر گذرانده‌ایم، «بر اساس اعمال شجاعانهٔ حقیقی» ارتباط چندانی با تصویرِ واقعیِ ذهنی ما از حقیقت ندارد. روایتی گزیده شده، تکهٔ باریکی از آن جدا شده است و باقی حقیقت، باید مدفون بماند. تنها بازمانده در سال ۲۰۱۳ اکران شد، حول‌وحوش همان زمانی که اوباما تلاش‌هایی نافرجام برای پایان دادن به جنگ افغانستان انجام داد. داستان نجات پیدا کردن الهام‌بخش و باورنکردنی مارکوس لوترل دربارهٔ دلیل حضور آمریکا در افغانستان به ما چه می‌گوید؟ چطور ممکن است اتفاق اول را جشن بگیرید و مسئلهٔ دوم را مطرح نکنید؟

اگر دیدگاهت این است که پروپاگاندا هر چیزی است که وجود نیروی نظامی آمریکا را به رسمیت بشناسد، بدون اینکه آشکارا محکومش کند، پروپاگانداهای زیادی پیدا می‌کنی. برای من تا حدودی مثل این است که در نگاه چکش همه میخ هستند

در دسامبر ۲۰۱۲ فیلم «سی دقیقه پس از نیمه‌شب»[۲۵] اکران شد، داستان جذاب شکار «اسامه بن‌لادن». پس از چند ماه گزارش‌هایی منتشر شد که سازندگان فیلم «کاترین بیگلو»[۲۶] و «مارک بوآل»[۲۷]، در حین تولید احتمالاً به اطلاعات طبقه‌بندی‌شده دسترسی داشته‌اند. مطلبی که اخیراً در مجلهٔ نیویورک‌تایمز در رابطه با دادگاه متهم پروندهٔ ۱۱سپتامبر، «عمر البلوچی»، منتشر شد، مدعی است که صحنهٔ آغازین فیلم حتی در گزارش‌ شکنجه‌های البلوچی هم آمده است.

سی دقیقه پس از نیمه‌شب حکایت از این دارد که بازجویی‌های پیشرفته، مستقیماً منجر به کسب اطلاعاتی در مورد مکان احتمالی حضور بن‌لادن شدند. ادعایی که هیچ‌گاه جداگانه اثبات نشد. درنتیجه فیلم دفاعی تلویحی و به‌شدت اشتباه از شکنجه‌های دولت آمریکاست. و البته دستاوردی سینمایی: قوی، توقف‌ناپذیر و یادآورِ الهام‌بخشِ دوران تاریک ما. تمامش برای این است که بگوییم پروپاگاندا نامیدنِ چیزی به این معنا نیست که لزوماً هیچ بخشی از آن ارزشمند نیست. هر چیزی می‌تواند پروپاگاندا باشد؛ حتی هنر.

 

چگونه یاد گرفتیم به پروپاگاندا عشق بورزیم؟

در فضای مجازی نیز محتوای نظامی ثابتی وجود دارد که اکثر اوقات از دید منتقدین دور مانده است. اگر سری به یوتیوب زده باشید یا قسمتی از برنامهٔ «الن»[۲۸] که در اینترنت بسیار پرطرفدار است را طی پنج سال گذشته دیده باشید، احتمالاً به ویدئوهای متعددی از تجدیددیدار خانواده‌های نظامی‌ها برخورده‌اید. ساختارش ساده و سریع است. از اعضای بی‌اطلاع خانواده (در اتاق پذیرایی، زمین بسکتبال بین دونیمهٔ بازی، در استودیوی برنامه) تحت عناوینی تقلبی فیلم‌برداری می‌شود. بعد اعضای بی‌اطلاع خانواده با سر رسیدن پدر، مادر، برادر یا خواهر (اما معمولاً پدر) از مأموریتی فرامرزی غافلگیر و لبریز از شادی می‌شوند.

این ویدئوها به شدت تاثیرگذار هستند. احساسات اعضای این خانواده‌ها حقیقی و به‌جا است. یکی را تماشا کنید تا ببینید گریه نکردن چقدر سخت است. البته تبلیغی مجانی برای ارتش هم هستند.

«مایکل بی» در پشت‌صحنهٔ «تبدیل‌شوندگان» در پایگاه هوایی هالومان – نیومکزیکو (۲۰۰۷)

هریس به من می‌گوید: «اگر دیدگاهت این است که پروپاگاندا هر چیزی است که وجود نیروی نظامی آمریکا را به رسمیت بشناسد، بدون اینکه آشکارا محکومش کند، پروپاگانداهای زیادی پیدا می‌کنی. برای من تا حدودی مثل این است که در نگاه چکش همه میخ هستند.» شرط مهمی است. اما این ویدئوها نمایشی غیر منتقدانه از نیروی نظامی نیستند. به‌گونه‌ای خصمانه ساده و به‌گونه‌ای غیرمسئولانه دل‌نشین‌اند.

سال۲۰۱۳ «سم ایفلینگ»[۲۹] طی مطلبی در سایت «دِداسپین»[۳۰] نسخهٔ استادیومی این کار را هدف گرفت. وی نوشت: «دو برادر من، سه بار به افغانستان و قطر رفتند و طی آن ماه‌ها من و پدر و مادرم در حالت بلاتکلیفی بودیم که هر خبری از تلفات در اخبار پخش می‌شد و یا هر جنازه‌ای که می‌رسید، با خود می‌گفتیم خدایا! ممکن بود برای ما اتفاق بیفتد… اصلاً نمی‌دانم بچه‌هایی که منتظر والدین‌شان هستند چه حسی دارند. شاید استادیومی پر از آدم که هورا می‌کشند پاداش مناسبی برای ماه‌ها بلاتکلیفی باشد. اما کسانی که نظامی‌های‌ ما را تشویق می‌کنند واقعاً می‌خواهند کمکی کرده باشند؟ بهتر است دیگر از این جنگ‌های احمقانه حمایت نکنند.»

و دقیقاً همین بخش دیوانه‌وارش است. آمریکا هیچ‌وقت تا این اندازه در جدا کردن جنگ‌هایش از آدم‌هایی که در آن می‌جنگند موفق بوده؟ انتقاد از جنگ‌های پایان‌ناپذیرمان نظری حاشیه‌ای نیست: نماینده‌های کنگره‌ٔ پرهیاهویمان از ساختمان سنا هم همین کار را می‌کنند. «رند پائول» سپتامبر گذشته گفت: «چیزی که امروز با آن مواجهیم عملاً جنگ‌های بی‌حدومرز است… همه‌جا و همیشه در هر نقطهٔ دنیا جنگ است… گمان نمی‌کنم هرکسی که اندکی صداقت هوشمند داشته باشد، باور کند این نمایش‌ها، مجوزی باشد برای جنگ‌هایی که در آن درگیر هستیم.»

پس از گذشت چند دهه از جنگ عراق و افغانستان، هالیوود هنوز مشکلی با ساختن فیلم‌هایی چون «۱۲نیرومند» و «قطار۱۵:۱۷» ندارد. در روزگار گذشته و در جنگ‌های گذشته، سینما بازتاب حال‌وهوای ملی ما بود. اما امروزه پروپاگاندای آمریکایی، سربازها را همچون قهرمانانی در خلأ، به نمایش درمی‌آورد.

مسئله تنها این نیست که پروپاگاندا ساخته می‌شود. مسئله این است که معاصرترین فیلم‌های جنگی پروپاگاندا هستند و واقعیت جنگ‌هایی که این سربازها در آن قهرمان هستند، به تصویر درنمی‌آید. نمی‌توان به تصویرش درآورد چرا که امروزه جنگ‌هایمان چنان زشت و طولانی و عجیب هستند که به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان به سادگی و با غرور به آن پرداخت. اما پروپاگاندای آمریکایی همچنان جاری است و پیش خواهد رفت. بازار، داستان‌های شکوهمندی از شجاعت را می‌طلبد.

مسئله تنها این نیست که پروپاگاندا ساخته می‌شود. مسئله این است که معاصرترین فیلم‌های جنگی پروپاگاندا هستند و واقعیت جنگ‌هایی که این سربازها در آن قهرمان هستند، به تصویر درنمی‌آید. چرا که امروزه جنگ‌هایمان چنان زشت و طولانی و عجیب هستند که به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان به سادگی و با غرور به آن پرداخت

زمانی که «دونالد ترامپ» اعتراض نمادین لیگ فوتبال آمریکا به سرود ملی را به باد ناسزا گرفت، گفت: «زانو زدن‌شان بی‌احترامی به پرچم‌مان است. درنتیجه بی‌احترامی به نیروهای نظامی است که برای آن پرچم جنگیده‌اند.» این استدلال ضعیف، غیرت ملی را برانگیخت. حرفی پوچ بود که از قرار معلوم برای میلیون‌ها آمریکایی دلپذیر به‌نظر آمد. چند روز پیش از آنکه تیم «ایگلز»[۳۱] تیم «پتریتس»[۳۲] را شکست دهد، هنری مک‌مستر فرماندار کارولینای جنوبی طی بیانیه‌ای با نگاه پرهیجان و شاد تمام شهروندان ایالت را تشویق کرد «در سوپر بال روز شنبه برای پرچم بایستید.»

وقتی ترامپ از نیروهای نظامی حرف می‌زند، به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که انگار مفاهیمی ذهنی هستند؛ او «سربازان» را جدای از جنگ‌های واقعی که همان سربازان در آن می‌جنگند، می‌بیند. ایده‌اش هم در عین سادگی، قوی و جذاب است. در این جهان‌بینی بعضی چیزها فراتر از آن هستند که سرزنش شوند. در این نسخه از آمریکا، باید در همه حال و هر طریقی ارتش را ستایش کرد و به آن احترام گذاشت. حرفی بی‌معنی و خطرناکی است و همان چیزی است که پروپاگاندا نیز به آن باور دارد. اعتراض نمادین با زانو زدن، عملی در تفکر نقادانه‌ای است که آزادی بیان آن را تایید می‌کند. پروپاگاندا عدم وجود ذهن نقادانه است و ظاهراً که بسیار هم مؤثر بوده است. تشخیص دادنش با خنثی کردن آن یکسان نیست. اگر وجود دارد ــ اگر اجازه می‌دهیم فضایی را اشغال کند ــ پس نتیجه داده است.

هریس می‌گوید: «ناگوارترین نکته در جنگ عراق و افغانستان این است که به‌ندرت در هالیوود به نمایش درآمده‌اند. مردم به‌وضوح میلی به تصاویر و داستان‌های این جنگ‌ها ندارند.» چرا فیلم‌سازان آمریکایی، جنگ‌هایی که آمریکایی‌ها در آن می‌جنگند را به‌حساب نمی‌آورند؟ این هم ممکن است تقصیر تقاضای بازار باشد. شاید درواقع سینمای حال حاضر بازتاب حال‌وهوای ملی نسبت به جنگ‌های پایان‌ناپذیرمان است. این حال و هوا، بی‌تفاوتی است. حقیقتاً ما آن‌قدرها هم به این موضوعات فکر نمی‌کنیم.

 


[۱] Chris Hemsworth

[۲] ۱۲ Strong: The Declassified True Story Of The Horse Soldiers

[۳] The 15:17 To Paris

[۴] Mark Harris

[۵] Five Came Back

[۶] Battle of Midway

[۷] Why We Fight

[۸] Men’s Health

[۹] Patriotic TV

[۱۰] SEAL team: به گروه‌های آبی-خاکی-هوایی نیروی دریایی می‌گویند (sea-air-land) ـ مترجم

[۱۱] The Brave

[۱۲] Valor

[۱۳] ایالت‌هایی که تماسی با اقیانوس ندارند ـ مترجم

[۱۴] Tom Clancy: نویسنده آمریکایی است که بیشتر به خاطر نگارش جزئیات تکنیکی طرح‌های داستانی جاسوسی و فنون نظامی مربوط به دوران جنگ سرد و پیامدهای پس‌ازآن، شناخته‌شده است ـ مترجم

[۱۵] Pitch Perfect 3

[۱۶] Phil Strub

[۱۷] Part Of Me

[۱۸] National Security Cinema

[۱۹] Michael Bay

[۲۰] Jon Voight

[۲۱] Oliver Stone

[۲۲]  My Lai massacre: کشتار غیرنظامیان ویتنامی توسط سربازان آمریکایی ـ مترجم

[۲۳] Lone Survivor

[۲۴] Mark Wahlberg

[۲۵] Zero Dark Thirty

[۲۶] Kathryn Bigelow

[۲۷] Mark Boal

[۲۸] Ellen

[۲۹] Sam Eifling

[۳۰] Deadspin

[۳۱] Eagles

[۳۲] Patriots

۲۰ بهمن, ۱۳۹۸

تگ ها ۱۲ نیرومندپروپاگانداجنگفیل استرابقطار ۱۵:۱۷ به پاریسکلینت ایستوودمایکل بیهالیوود

با عضویت در خبرنامه سایت بروزترین مطالب را در ایمیل خود دریافت کنید.

پشت صحنه در شبکه‌های اجتماعی

مجله هنری پشت صحنه

مجله هنری پشت صحنه، پایگاه توليد محتوا در تمامی حوزه‌های میان‌رشته‌ای هنر و علوم انسانی است. این پایگاه ذیل اهداف، محورها و سیاست‌گذاری خود با توليد محتوای متنی، صوتی و تصویری به فعاليت رسانه‌ای و ژورناليستی می‌پردازد.

© 1398 کلیه حقوق این سایت متعلق به «مجله هنری پشت صحنه» است.