نیکولاس باربر
باورش آسان است که در سال ۱۹۷۶، تصویر عریان «پدی چایفسکی» و «سیدنی لومت» از حماقت و مسئولیتناپذیری تلویزیون، عمیقاً شوکهکننده باشد. اما نکتهٔ ترسناک در مورد تماشای دوبارهٔ «شبکه» در روزگار فعلی، این است که حتی پَرتترین ایدههایش هم دیگر چندان به نظر جنونآمیز نمیآیند.
زمانی که فیلم سینمایی «شبکه»[۱]، حدود ۴۴ سال قبل، در نوامبر ۱۹۷۶ به اکران درآمد، پوستر فیلم به مخاطبان هشدار میداد که خود را برای تماشای «فیلمی کاملا جنونآمیز» آماده کنند. نویسنده فیلم «پَدی چایفسکی»[۲] (فیلمنامهنویس «مارتی»[۳] و «بیمارستان»[۴]) و کارگردان آن «سیدنی لومت»[۵] (کارگردان «سرپیکو»[۶] و «بعدازظهر سگی»[۷]) که هر دو در تلویزیون دهه۱۹۵۰، برای خود اسمورسمی دستوپا کردند، اعتقاد راسخی داشتند که صنعت [سینما] و جهان، از آن دوران به بعد رو به زوال رفته است.
شبکه، فریاد خشمناک و اعتراضی آنها به این وضعیت بود. یک کمدی سیاه موفق که علاوه بر دریافت چهار جایزه اسکار (بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، بهترین بازیگر مرد، زن و مکمل زن) مورد تحسین منتقدان و مخاطبان خاص خود نیز قرار گرفت. در سال ۲۰۰۶، انجمن نویسندگان آمریکا، فیلمنامهٔ چایفسکی را بهعنوان یکی از ۱۰ فیلمنامه برتر تاریخ سینما انتخاب کرد. در نظرسنجی منتقدین بیبیسی در مورد ۱۰۰ فیلم برتر آمریکایی نیز، شبکه در رتبه ۷۳ قرار گرفت.
اما آیا این فیلم «کاملاً جنونآمیز» است؟ باورش آسان است که در سال ۱۹۷۶، تصویر عریان چایفسکی و لومت از حماقت و مسئولیتناپذیری تلویزیون، عمیقاً شوکهکننده باشد. اما نکتهٔ ترسناک در مورد تماشای دوبارهٔ شبکه در روزگار فعلی، این است که حتی پَرتترین ایدههایش هم دیگر چندان به نظر جنونآمیز نمیآیند. پیشبینیهای فیلم آنچنان دقیق بودند که خارج از تصورترین استعارههای هجوآمیزش، آشنا و قدیمی بهحساب میآیند.
«راجر ایبرت» در مقالهای که سال ۲۰۰۰ در شیکاگو سانتایمز منتشر شد، نوشت: تماشای این فیلم، یک ربع قرن پس از ساختش، به نظاره کردن یک پیشگویی بینقص شباهت دارد
فیلم با صدای سرد و بیروح راوی شروع میشود که «هاوارد بیل» با بازی «پیتر فینچ» را به ما معرفی میکند (بازیگری که پس از ساخت فیلم درگذشت و اسکار پس از مرگ دریافت کرد)؛ بیل از گویندگان باتجربهٔ خبر در شبکه تلویزیونی خیالی «یوبیاِس»[۸] مستقر در نیویورک است. پس از آنکه به خاطر سقوط آمار بینندگانش به او مهلت دوهفتهای برای ترک شبکه میدهند، بیل روی آنتن اعلام میکند که در آخرین برنامهاش خودکشی خواهد کرد و درست در آن لحظه، تهیهکنندگان برنامه سرگرم صحبت با یکدیگر هستند تا تماشای برنامه. بیل بلافاصله از وعدهاش عقبنشینی کرده و اعتراف میکند که از خودکشی منصرف شده است، اما دقیقاً هر آنچه در ذهن دارد را خواهد گفت. بینندگان شبکه هیجانزده شدهاند؛ یوبیاس بهجای اخراج، بیل را با برند جدید «پیشگوی مجنون امواج رادیو تلویزیونی» به روی آنتن فرستاده و او را تشویقش میکند تا هرچه مغز متشنجش تراوش میکند را، همچون فوارهای بیرون بریزد.
سوءاستفاده از فوران خشم هاواراد برای جذب بیننده، «مکس شوماخر» رئیس سختسیمای بخش اخبار شبکه (با بازی «ویلیام هولدن») را وحشتزده کرده است. اما یک تهیهکنندهٔ جاهطلب به نام «دایانا کریستینسن» (با بازی «فِی داناوِی») فرمتی پرزرقوبرق برای او میسازد – نیمی مسائل روز، نیمی برنامه گوناگون – به همراه «سایبیل طالعبین»[۹] که اخبار روز بعد را پیشبینی میکند و یک متخصص اخبار زرد به نام «ماتا هاری». استدلال دایانا این است که اگرچه حرفهای هاوارد چندان منسجم و یا عقلانی به نظر نمیرسد، اما او دارد «خشم مردم را بازتاب میدهد». جمله معروف هاوارد در فهرست برترین دیالوگهای «بنیاد فیلم آمریکا» در رتبه نوزدهم قرار دارد: «من بینهایت عصبانیاَم و دیگر این وضعیت را تحمل نمیکنم!»
همچون پیشگویی
«راجر ایبرت»[۱۰] در مقالهای که سال ۲۰۰۰ در شیکاگو سانتایمز منتشر شد، نوشت: «تماشای این فیلم، یک ربع قرن پس از ساختش، به نظاره کردن یک پیشگویی بینقص شباهت دارد. غیرممکن است اما آیا زمانی که چایفسکی، هاوارد بیل را خلق میکرد، جری اسپرینگر، هاوارد استرن، یا مسابقات کشتیکج را در ذهن داشته است؟» سؤال بهجایی است. امروز هم، با گذشت دو دهه از آن مقاله، میتوان پرسید آیا چایفسکی مجریان پادکست امروزی را در ذهن داشته؛ یا حتی سیاستمداران پوپولیستی که از طریق «بازتاب دادن خشم مردم» با بیانی بسیار ثقیلتر از بیان هاوارد، رأیشان را تغییر میدهند؟ چایفسکی و لومت بیشتر از آنچه خودشان هم بدانند، شبیه به سایبیل طالعبین هستند.
تماشای بخش عمدهای از فیلم «شبکه» موجب افسردگی میشود؛ زیرا تغییراتی را که از آن زمان تابهحال در رسانه به وجود آمدهاند مجسم میکند، و عمده این تغییرات در جهت منفی بودهاند
فیلم در حوزههای دیگر نیز پیشبینی داشته است. پس آنکه هاوارد روی آنتن میرود تا تأکید کند شرکتهای آمریکایی باید متعلق به مردم آمریکا باشند، صاحب شبکه یوبیاِس، «آرتور جنسن» (با بازی «ند بِتی») او را به اتاق هیئت مدیره فرا میخواند و خطابهای آتشین در مورد کاپیتالیسم جهانی ایراد میکند. جنسن با لحنی انتقادی و رعدآسا میگوید: «تو مردی پیر هستی که از جنبه ملتها و مردم به مسائل نگاه میکنی. مردمی وجود ندارد! ملتی وجود ندارد! تنها آیبیاِم، و آیتیتی، و اِیتی اند تی، و دوپانت، داو، یونیون کاربد، و اکسان وجود دارند. امروز اینها ملتهای جهان هستند. جهان باشگاهی است از ابرشرکتها، که به طرز بیرحمانهای بهوسیلهٔ قوانین تغییرناپذیر کسبوکار تعیین میشوند.» کاملاً جنونآمیز بود؟ اغراقآمیز بود؟ بالعکس. تحلیل اقتصادی بتی، در سال ۲۰۱۶، واکنشی شدیدتر از یک سر تکان دادن و زیر لب گفتن: «ناراحتکننده است، اما حقیقت دارد» در پی نخواهد داشت.
اما پیشگویانهترین بخش از شبکه، ارتباط کمی با هاوارد دارد. در کنار خط داستانی هاوارد، یک داستان فرعی تند و تیزتر و بامزهتر درباره امواج دیگری از مغز رادیو تلویزیونی دایانا وجود دارد: ساعت مائو تسهتونگ[۱۱]. ایدهاَش یک سریال درام هفتگی درباره گروهی شورشی است – ارتش آزادی جهان[۱۲] – که تصاویر جرم و جنایتهای واقعی خودشان را در حال ارتکاب ضبط میکنند. بهطور خلاصه: دایانا تلویزیون واقع نمای امروزی را اختراع میکند.
جلوتر از زمان خودش؟
این ایده زمانی به ذهن دایانا میرسد که تصاویر سیاهوسفید از سرقت بانک توسط ارتش آزادی جهان را میبیند که خود سارقان ضبط کردهاند. در ابتدای امر او متحیر میشود و با لحنی حیرتزده میگوید: «یعنی واقعا خودشان در حال سرقت این فیلمها را گرفتهاند؟!» اما این روزها کدام تروریستی بدون فیلم گرفتن از اعمالش، دست به جنایت میزند؟ کدام شبکه تلویزیونی یا شبکه اجتماعی در نشان دادن این تصاویر مبتدی تعلل میکند؟ دیوانهوار بودن این ایده که تصاویر صحنههای جرائم و جنایتهای خشونتآمیز میتواند تبدیل به یک مستند-درام تلویزیونی هفتگی شود، نتوانست مانع شود که «داستان جنایی آمریکایی: مردم علیه او جی سیمپسون»[۱۳] برنده چهار جایزه اِمی نشود. شبکه مکرراً به ما میگوید که دایانا یک شهرآشوب اهریمنی و بیروح و یک شخصیت بیاخلاق و دیوانهٔ جاه و مقام است. اما در واقع، او صرفاً جلوتر از زمانه خودش است.
درحالیکه چندی از شخصیتها و ایدههای شبکه در چهل سال گذشته، مسیر «جنونآمیز» تا «متداول» را طی کردهاند، اما دایانا فراتر از آن رفته است: او حالا بیشتر شبیه به قهرمان فیلم است
بدون شک، درحالیکه چندی از شخصیتها و ایدههای شبکه در چهل سال گذشته، مسیر «جنونآمیز» تا «متداول» را طی کردهاند، اما دایانا فراتر از آن رفته است: او حالا بیشتر شبیه به قهرمان فیلم است. درست است که او از سود بردن از بیثباتی روانی هاوارد راضی است و وقتی آمارش مجدداً سقوط میکند، در تدارک دیدن سوءقصد به جان هاوارد هیچ تردیدی نمیکند. اما خب، هیچکس بیعیب و نقص نیست.
دایانا با بازی داناوی، اعتمادبهنفسی روحافزا، شخصیتی قوی و صادق دارد که اشتیاق و هیجانش برای کار به او انگیزه میدهد. او یک زن شاغل دهه ۱۹۷۰ است، و همچنین یک قهرمان زن اسکروبال: زنجیر گمشده بین شخصیت هیلدی در «منشی همهکاره او»[۱۴] با بازی «روزالیند راسل» و «لیز لمون» در «راک ۳۰»[۱۵] با بازی «تینا فِی». اما حیف است که بهجای داشتن کسی مثل «کَری گرانت» یا «اَلِک بالدوین» که بتواند برایشان حاضرجوابی کند، دایانا، مکسِ مغرور و زنستیز را دارد. بنابراین همواره مایه فراغت روان است وقتی میبینیم او به همراه رابطِ آتشینمزاجش در گروه «ارتش آزادی جهان»، به نام «لارین هابز» (با بازی «مارلین وارفیلد»)، صحنههایی را با یکدیگر بازی میکند.
تماشای بخش عمدهای از فیلم شبکه موجب افسردگی میشود؛ زیرا تغییراتی را که از آن زمان تابهحال در رسانه به وجود آمدهاند مجسم میکند، و عمده این تغییرات در جهت منفی بودهاند. اما هرگاه دایانا دست به ابتکار میزند و برنامههای «پادفرهنگی» و «ضدسیستم» را پیش میبرد، و از مردان پیپ به دست در سر راهش با زیرکی جلو میزند، فیلم در مرز خوشبینی قرار میگیرد. احتمالاً لومت و چایفسکی اینطور به قضیه نگاه نمیکنند، اما اگر امروز نسبت به سال ۱۹۷۶، زنان بیشتری شبیه به او در شبکههای تلویزیونی هستند، این احتمالا تغییری مثبت است.
[۱] Network
[۲] Paddy Chayevsky
[۳] Marty (Delbert Mann, 1955)
[۴] The Hospital (Arthur Hiller, 1971)
[۵] Sidney Lumet (1924-2011)
[۶] Serpico (1973)
[۷] Dog Day Afternoon (1975)
[۸] UBS
[۹] Sybil the Soothsayer
[۱۰] Roger Ebert
[۱۱] The Mao Tse-Tung Hour
[۱۲] The Ecumenical Liberation Army
[۱۳] American Crime Story: The People v OJ Simpson (2016)
[۱۴] His Girl Friday (Howard Hawks, 1940)
[۱۵] ۳۰ Rock (2006 – ۲۰۱۳)
۱۶ اردیبهشت, ۱۳۹۹